۱۶

سلاممممم...چه حال چه احوال...؟ خوبین...؟

اول بگم که کل خانواده رفتن مسافرت و منو تنها گذاشتن نامردابه قول گیلاسی که منبع بد اموزیه ای تف تو روی این زندگی ...

این تنها بودن همه چیزش خوبه ها اخه من تنهاییو خیلی دوست دارم ولی یه عیب بزرگم داره ...اونم اینه که کاشکی ادم که تنها میشد و کسی نبود غذا و این چیزا رو اماده کنه گرسنه هم نمیشد...

خیلی کار سختیه این غذا پختن و خوردن و اینا مخصوصا برای ما اقایون...

اخرشم بعد از کلی فکر کردن و فشار به این مغز وامونده آوردن به این نتیجه میرسی که دو راه بیشتر نداری ...

یکیش اینه که یا سوسیس کالباس بخوری یا کنسرو یا نیمرو اخه فکر کنم تنها چیزایی باشه که ما میتونیم اماده کنیم واسه خوردن...

دومیش هم اینه که زحمت بیرون رفتنو به خودت بدی بلند بشی بری یه ساندویجی یا پیتزایی چیزی بخوری و بیای که این کارم بعضی مواقع خیلی سخته...

خلاصه که من بر اساس صحبتها یی که با خودم کردم به این نتیجه رسیدم که فعلا این ۱۰...۱۲ روز غذا خوردنو به یک وعده تقلیل بدم تا اوضاع روبرا بشه...

البته یه راه دیگه هم هستا اینکه خودتو به صرف شام یا نهار دعوت کنی به خونه یکی از بستگان درجه یک یا دو یا سه فرقی نمیکنه و اونجا به صورت خیلی پرو گرایانه تلپ بشی و یه شکمی را از عزا در بیاری و بلند بشی بری دنبال کارت...

که من از این راه حل هم زیاد خوشم نمیاد دلایلشم نمیگم چرا...ولی خوشم نمیاد...

خلاصه که درد سرتون ندم این غذا خوردنم مصیبتی شده برای من...

ولی حالا مهم نیست درست میشه...

خوب دیگه اینم از یکی از مشکلات اساسی اقایون مجرد تنها...

خواهشن فکرای بد و شییطونی هم به سرتون نزنه و نظرات بی ادبانه و بی شرمانه هم به اینجانب ندید...(حالا یکی نیست بگه کی اون نظراتو داد که تو جو گیر شدی)...

خوب دیگه هرکی فکری به نظرش میرسه به من بگه شاید به درد خورد ما رو از این وضع نجات داد...

یه چیزه دیگه اینکه تازه این روز اولش بود ... دیگه روز اخرش نمیدونم چی میشه...

یه چیزه دیگه هم اینکه این ساعت وبلاگ من یه دو ساعتی عقبه میگید چرا ایا؟؟؟

خوب دیگه حرف بی ربطی ندارم بزنم...

فعلا...بای همه تون...

نظرات 12 + ارسال نظر
... یکشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:43 ق.ظ

خب این یعنی تو ۱:۳۷ دقیقه آپ کردی...

نه...اینکه شد ۱:۳۰ساعت...

نیم سهعت کم حساب کردی عزیزم...

معلومه هنوز حالت خوب نیست...

... یکشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:44 ق.ظ

اگه مثه من باشی متوجه میشی ساعت آپ رو..

آره از بس که تو بشر باهوشی...جدی میگم...

... یکشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:45 ق.ظ

هرچند ساعت کامنتاتم یه جوریه...

یه جوری نیست مهندس...خوب اونم رو حساب ساعت وبلاگ دو ساعت عقبه دیگه...ولی هیشکی تا حالا متوجه نشده بودا...!!!

... یکشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:17 ق.ظ

ببین این اصن مشکل نیس٬ میتونی بری یه گوشه خیابون کمین واستی بعد یه خانوم خشگل اومد ازش بپرس آشپزی بلده یانه٬ اگه بلد نبود ببرش رستوران حتمن سلیقش تو انتخاب غذا خوبه...بعد اونجوری جای پیتزا و ساندویچ میتونی یه غذای خوشمزه به اتخاب یه خانوم خشگل بخوری..

اصنم بد نیس...خیلی هم خوبه خب..

میتونی اصن غذا نخوری نمیمیری که..بین من رو..تازه اینجوری زودتر راحت میشی از زندگی...

یا اصن میتونی بری تو یه رستورانی که آگهی استخدام زدن یه ۱۲ روز کار کنی...

با خونه فک و فامیل رفتن اصن موافق نیستم..من ترجیح میدم اونا بیان خونمون مهمونی..اینجوری بیشتر خوش میگذره..تو خونه خودتی بعد یه بار که آشپزی کنی واسشون کشفت میکنن..بعنوان اعجوبه انتخاب میشی..این بهتره...

اگه بری خونه فامیلاتون اسمت عوض میشی از اون به بعدم بهت میگن چتر...تو که نمیخوای آمبرلا بشی!!!میخوای؟؟من میدونم نمیخوای..

چقد زود ساعت ۳ شد..من برم ساعت ۸ کلاس دارم با یه عالمه دردسر..

ایولللللللللللللل سمی عجب راه حلایی میدی تو هم ... خوب حالا اگه تو یه ظهر گرما خواستم ناهار بخورم و یه ۲...۳ ساعتم تو کمین به قول تو وایستادمو کسی نیومد اونوقته از گشنگی بمیرم که...چی کار باید بکنم اونوقت؟

بلهههههه خیلی خوبه...
نه نمیمیرم ...فقط خوبه خودت گفتی زودتری از زندگی راحت میشم...(کاری که خیلی وقته ارزشو دارم)...
من تو یه جایی که زیاد غذا باشه یا زیاد بوی غذا حتی باشه اصن تا دو هفته بعدش سیر میشم...نه این راه حل خوب نبود نمیخوام تو رستوران کار کنم...
ای گفتی...ولی من ترجیح میدم نه خودم برم خونشون نه فک و فامیل بیاد خونه ما...
کشفم میکنن آیا؟ راست میگی؟
اره من که گفتم همونجا اصلا خوشم نمیاد برم خونه کسی...فقط مثال زدم...
آره چقدر زود دیر میشود...
درد سرا هم هیچ وقت تمومی نداره...

... یکشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:18 ق.ظ

این ساعته دروغ میگه ها..

الان ۲:۴۷..

نمیدونم...
گفتم حدود دو ساعت...

نگار یکشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:08 ق.ظ http://khalsehayenamahdood.persianblog.com

سلام خوبی دوست جون؟
چه خبرا؟
به قول نریمان یکی از دوستان وبلاگ نویس مثل این که تو هم دچار مشکل بشریتی..........
..............و متاسفانه مشکل بشریت هیچ درمانی نداره..

سلام ...خوبم مرسی...
سلامتی...خبر خاصی نیست...
آره...مشکل بشریت!!!؟

پردیس یکشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 02:36 ب.ظ http://jinglebells.persianblog.com

سلاااامممم!!حووووبی؟باطری این ساعتتو عوض کن!!من که از غذا اختراعی زیاد بدم نمیاد ولی مرغ سرخ کردن و ماکارونی درست کردن که کار نداره یکم به مخت فشار بیار حله .. راستی منم تنهاییو دوست دارم!

سلاممممم پردیس جان ...خوبم مرسی...آره فکر کنم باطری میخواد...چرا به فکر خودم نرسیده بود آیا؟
ایوللللل گفتی غذا اختراعی یادم اومد تازه...از فردا اگه حسش باشه شروع میکنم...غذا اختراعی خوبه ...دوست دارم من...
حالا هنوز زیاد چاره ام ناچار نشده حالا فکر کنم یه ۵...۶ روز دیگه که شد باید به خودم و مخمم فشار بیارم...
ایولللللللل تنهایی خیلی خوبه...

مریم دوشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:54 ب.ظ http://maryam-1.blogfa.com

اول قبل از هر چیز یه نی شون خفن با یه دنیا عصبانیت و ناامیدی چاشنیش !!!
فیلمو دارن پلیسیش میکنن چرا آخه ؟؟؟
بابا جون ما به کی بگیم که فقط نوشین و علی رضا .. والا به خدا بقیه همشون اضافین این وسط ...
چرا هیچ کی حرف ماهارو نمیفهمه ...
هان ؟؟؟؟!!!!
..
راستی احیانا اونی که مشکل داره ساعت وبلاگت نیست .. ساعت کامی جونت یه دو ساعتی جلوئه .... اونو تنظیم کنی درست میشه .. گرچه من اصلا تو وبلاگت ساعتی نمی بینم !!
چی جوریاست .. ازش ناامید شدی برداشتیش ؟؟؟
..
به قول معروف میگن : تنبل نرو به سایه .. سایه خودش میایه !!
..
این مشکل فقط واسه مردای مجرد نیست .. چون ما دخترای مجردم هیچی نمیدونیم از آشپزی و پخت و پز .. اگه دلتو صابون زدی که زن بگیری و اوضاع و احوالت روبه راه بشه سخت در اشتباهی ....
گذشت آن زمانی که انسان گذشت !!!

نی شون عصبانی...
اره بی شعورا...اصلن نمیتونن یه فیلم بسازن توش پلیس نباشه...
نمیفهمن دیگه...نمیفهمن که بقیه اضافین...
نه مریمی خودممم همین فکرو میکردم ولی دیدم درسته درسته...ساعت کامیم مشکلی نداره...
نه...هست که هنوز...ساعت اپ کردنو گفتما...
اره سایه که میاد خودش...فقط بعضی وقتا خیلی دیر میاد...
نه دیگه شکسته نفسی نفرمایید ...(چشمک)
جدی میگی...یعنی با زن گرفتنم درست نمیشه مشکلا...خیلی بده که اینجوری...دی*
اااااااااا...پس گذشت ان زمان...چه جالب...

آنجلیکا دوشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 04:30 ب.ظ http://thebluesky.blogsky.com

از این غذاهای تنبلی نگو که من از بس خوردم مردم!به قول پدر مارکو پلو قیافمون شبیه شلنگ شد از بس نون باگت خوردیم!!
اما ساعت وبلاگتم برو تو بخش تنظیمات وبلاگ درستش کن!
اها !می تونی غذا سفارش بدی ازبیرون بیارن.

منم داره حالم به هم میخوره...ولی چاره چیه...
چه تشبیه جالبی...واقعا خندیدم...
درست نمیشه که نمیشه...خیلی خره...
اینم راه خوبیه...مرسی...
از اینم که اومدی اینجا تشکر...

مریم دوشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:20 ب.ظ http://maryam-1.blogfa.com

من میتونم اینجا یه پیشنهادی بدم احیانا ؟؟
..
حالا من پیشنهادو میدم شما خواستی گوش کن .. خواستیم گوش نکن ..
تو قالبت دو تا عکس هست که درست زیر هم هست .. نمیدونم به نظر من اگه اون عکس پایینی رو برداری خیلی بهتر میشه .. هم اون عکس بالایه جلوش بیشتر میشه هم اینکه این جوری شولوغ نمیشه ..
نمیدونم یه جورایی نظره منه دیگه ..
دوست نداشتیم برش ندار ... میل خودته .
من اخه این از همون اول تو گلوم گیر کرده بود .. هی خواستم نگم اما نتونستم .... ولی شما کار خودتو بکن .

آره دیگه...تو که دیگه اصن نباید بپرسی ناسلامتی تو گروه نی شونیا...
راست میگی...اصلا توجه نکرده بودم...پیشنهاد خوبی بود...حالا ورش میدارم ...

پردیس سه‌شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:58 ب.ظ http://jingeleblells...

داشتم اون پست امام رضاتو می خوندم ٬ چقدر مشهد دلم خواست///همه شکلاتا مال تو من که صورتم غرق جوش شده!

اره..منم هنوز میخوام...هنوز دلم گرفته...نمیدونمم برم پیشش بهتر میشم یا نه...ولی میخوام برم...

وای گفتی جوش...من از همه بدترم...این جوشای لعنتی چند ساله منو عذاب میدن...دیگه عادت کردم...ولی خیلی سخته...ولی همه اینا به کنار دست از شکلاتا نمیشه برداشت...نه؟دی*

فصل غم سه‌شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 02:18 ب.ظ http://www.faslegham.blogfa.com

سلام زیگولو خان...
خوب پس شما الان دارین دورا ن تهایتون رو به سر میبرین...
ای بابا ما هم که دختریم آشپزی بلد نیستیم...
ای بابا پس این غذاهای آماده آفریده شده برای چی؟؟
برای یه همچین موقعهایی دیگه نه؟؟
تازه ثوابم میکنی پیتزا فروشی محلتون هم پولدار میشه بده؟؟
باطری ساعت وبت هم فکر کنم کپک زده...
بوی نو شنیده...

سلام...
آره همچنان...
ای بابا...دخترم دخترای قدیم...دی*...شوخی کردما...
آفریده شده واسه منو شما حتما...
آره دیگه...
ای کوفتش بشه...نه خیلیم خوبه...دی*
نمیدونم ..شاید...
خیلی هم مرسی که اومدی اینجا...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد