۲۵

سلامی به سادگیه و شیرینیه سلامهای بچه کوچولوا...

سیلام...شلام... و ...

 

ایشالا که احوالتون خوب باشه شاد باشین همگی...

تو این دو روز اتفاق خاصی نیفتاده و من داره حالم به هم میخوره از یکنواختی و روزمرگی...دچار کمبود هیجان شدم فکر کنم

هیچ اتفاق خاصی هم نمیوفته که ادم بخواد هیجانی بشه...

البته واسه اینکه زیادی یکنواخت نشم و هیجان بهم دست بده یکم با ماشین جبران میکنما و انصافا با اون حرکتایی که میشه از خودت و ماشین بی زبون در بیاری واقعا ادم هیجان انگیز میشه واسه لحظاتی

نمیدونم گفتم که ماشینمو عوض کردم یا نه ...حالا به سفارش یکی از دوستای خوبم (نیما خان دینگا)میخوام با ماشینه ارتباط عاطفی و دوستانه و معرفتی برقرار کنم واسه همینم دارم به روشهای مختلفی ماشینه رو امتحانش میکنم ببینم اگه از پس اون ازمونا خوب بر اومد ارتباطمو باهاش تنگاتنگ کنم و باهاش صمیمی بشم اگه هم نشد که پرونده شو بزنم زیر بغلش بگم بهش خوش اومدی هرییییییییی...

ولی تا الان که الحق خوب داره ازمونا رو پشت سر میگذاره و پله های ترقی رو دوتا یکی طی میکنهحالا تا ببینم چی میشه...

خوب این از این...

شبی رفته بودم خونه مامانبزرگم اینا  یخورده حرف زدیمو صحبت کردیمو اینا بعد یهو یه بحثی پیش اومد رفتن به زمان ۵۰ سال پیش حداقل و از اونجا بود که من دیگه هرچی به خودم و مخم فشار آوردم که بفهمم اینا چی میگن فایده نداشت که نداشت و اخر دیگه نا امید شدمو بحثو رها کردم رفتم اس ام اس بازی...تنها کاری که ادمو میتونه از تنهایی تو جمع و بیکاری در بیاره به نظر من ...

خوب ولی جالب بود بحثشون و اینکه داشتن یاد و خاطرات گذشته شونو به نوعی مرور میکردن و من به این فکر میکردم که اگه یه روزی ما هم زنده بودیمو پیر شدیم درباره چه چیزای قراره صحبت کنیم با بچه هامون و چی میخوای بگیم و ایا خوشحالیم و راضی از زندگیمون یا نا راضی و ناراحت...نمیدونم...

راستی چیکار میکنیم ماها اگه به اون سن و سال رسیدیم ...اصن هیچی قراره یادمون بیاد از این روزا یا نه مثلا قراره یادمون بیاد که اره ما هم مثلا ۳۰سال پیش وبلاگ داشتیم و از کارامون و خاطره هامون و از خوشحالیامون و یا از درد و رنج و ناراحتیامون مینوشتیم و دوستای خیلی خوبی سعی میکردیم باشیم واسه هم ؟؟؟

شماها چی فکر میکنیین ...اصلا به اون زمون که میرسیم هیچ کدوم از بچه هامون ماها رو قبول دارن که ما بخواهیم واسشون از چیزی تعریف کنیم یا نه... اصلا دیگه هیشکی به ما جوونای امروزی و پیر مرد پیر زنهای ۳۰..۴۰ سال دیگه نگاه میکنه که مثلا ما بخواهیم حرف بزنیم یا مثلا درد دل کنیم یا نه؟؟؟

راستش اینایی رو که نوشتم همین الان یهو به مغزم خطور کرد ...یهو رفتم تو فکر...

نمیدونم والا ...فقط از خدا یه چیز میخوام که اگه قراه من سن و سالم بالا بره پیر بشم اونوقت کسی نباشه که نخواد نگاه هم بهم بکنه همون بهتر که تا اونوقت برم اون دنیا و دیگه اینجا نباشم...

 

چه فکرایی میکنما یهوییا...خوب چیه دیوونه ندیدید تا حالا ...اینم یه نمو نه اشه ...

خوب اینها هم نیز بگذرد...ولی خدایا دعایی کردم جدی بودا یادت نره یه وقتا...افرین خدای خوب و مهربون...

یه خبر دیگه هم بدم که دیشب دختر خالم نامزد کرد و به سلامتی رفتن که به پای هم پیر بشن ...

چیه شما هم میخواین ...

خدایا هرکی هرچیه خوب میخواد بهش بده...گناه دارن این جوونای دم بخت...طفلیا......

خوب دیگه تا کتک نخوردم برم ...احساس میکنم کار داره به جاهای باریک میکشه و هوا هم داره ابری میشه خراب...

پس فراررررررررررررررر...

خوب خوشتون باشه همگی...نیمه شعبان هم به همگی تبریک میگم...خوش باشین...فعلا...

نظرات 21 + ارسال نظر
پلیده پنج‌شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 11:35 ب.ظ http://styx666.blogsky.com

اوووووووووووه
خدا بده برککککککککت چقدر تو حرف میزنیییی
ماشالله
اگه حال داشتم بعدا میخونم

سلام...
خنده...حالا شانس تو یه بار من ۴ کلوم بیشتر حرف زدما...
خسته نباشی...(چشمک)

نیاز جمعه 17 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 09:23 ق.ظ http://akvarium2000.blogfa.com

سلام...خوبی؟ شما کدوم خیابون یزد زندگی میکنید؟؟

سلام...مرسی ممنون...

بلوار ازادگان (خیابان فرودگاه) !!!

میتونم امیدوار باشم یا نه ؟؟؟

مریم جمعه 17 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 02:17 ب.ظ

قالب نو مبارک .... خوبه ... یه خورده غم انگیز ناکه .ولی خوبه .
ماشینت چیه که اینقدر خوب آزمونا رو داره پس میده ؟؟؟ ..... هان ؟؟

..
عیدتم مبارک .....
راست میگی .. همون بهتر که آدم یا به زمون پیری نرسه یا اگه میرسه برای دیگران بی ارزش نباشه ...
آدم باور نمیکنه یه روزی پیر میشه ... چه روز گندی میشه اون روز .
..
نیشون به اون نیشون ... جوابتو خوندم .... البته من همیشه میام پاسخاتو میخونما .. اما خب این یه جورایی خاص بود .. من اگه جای علی رضا بودم با کله نوشینو قبول میکردم .... چی میخواد از این بهتر ؟ ... البته لیاقت اون علی رضا همون اذره ... خلایق هر چه لایق .
تو هم که یه جورایی مثل علیرضا فکر میکنی ..
نا امیدم کردی ... ناامید .

خواهش..ممنون مرسی...نمیدونم چرا از قالب سیاه خوشم میاد...

ماشینمو؟؟؟ بگم ؟ نمیگم بهم میخندی...
حالا بذار بگم تو که اخرش میخندی...دی: ... پرایده بابا...ولی میخوام عوضش کنم ..اونجوری که من میخوام تو جاده های بیرون شهر برم را نمیره...

عید تو هم مبارک...
آره دقیقا...منم همینو میگم...
اخ که من اصلا نمیخوام پیر بشم...حوصلشو ندارم...

خنده...نیشون به کدوم نیشون ایا؟
منم همینو میخواستم بگم فقط من مودبا نه اش گفتم ...اره دقیقا خلایق هرچه لایق...

نه کی گفته من مث اون فکر میکنم...(چشمک)

نه دیگه نا امید نشو...

پردیس جمعه 17 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 07:57 ب.ظ

سی سال دیگه که اول جوونیه من هنو پنجاه رو هم ندارم!راستی اینجارم تغییرش ندادم!!!!من از اول اینو ساختم!!‌حالا عکسه هوس کرده تشریف فرما شه(نیش)ماشین؟ایول چی خریدی؟...منم ماشین دوس دارم!پیرشدنو...نمیدونم تیریپ هر چه پیش آیده ولی آره دوست ندارم نفرت انگیز باشم!!!

واسه تو که اره ماشالا ...پیری نمیفهمی که با این همه انرزی که ساعت ۴ صبح پا میشی ۲..۳ لیتر مایعات به قول خودت میخوری و بعدم شروع میکنی به عطسه کردن...دی:

اهان...پس عکسه دیر هوس کرده بود یخورده...

فعلا پراید...ولی عوضش میکنم...راه نمیره...ایول...

اره کلا بیشتر ماها تریپ هر چه پیش ایده هستیم حداقل منم که اینجوریم...ولی دوست ندارم پیر بشمو به قول خودت نفرت انگیز و غیر قابل تحمل...

عاطفه شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 06:14 ب.ظ http://www.titishbala.com

خوندم نظری ندارم ...

بازم خوبه که خوندی و نظری نداری...هنوز جای امیدواریی هست...

پلیده شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 06:40 ب.ظ http://styx666.blogsky.com

ای بابا خواهر
منم اومدم که نگی بی معرفتمااا(لووول)
شرمنده هنوز نخوندم
مشکلات پیشبینی نشده حالم رو گرفته

زحمت کشیدی..ممنون...
خواهش هروقت وقت کردی بخون...نخواستی هم نخون...
همینا که اپ کردی مشکلات پیش بینی نشدت بود ؟؟؟

مریم شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 11:33 ب.ظ

چرا .. تو دقیقا مثل علی رضا فکر میکنی ... خودتو گول نزن !!

میگم نه یعنی نه...

شاید با یه جاهاییش موافق باشم ولی کامل مث اون فکر نمیکنم...

... یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 12:39 ق.ظ

سلام..

با این قالب مشکیت...

سلام...

آیا؟

... یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 12:42 ق.ظ

میگما..این سلام کردن مسخره و چرت رو از کجا یاد گرفتی؟!!

نمیدونم خودمم...یهویی گیر دادم...حالا خیلی مسخره هست میگی؟

... یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 12:46 ق.ظ

راستی عیدتم مبارک..

عید شما هم مبارک خانوم...

... یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 12:48 ق.ظ

با این قاب مشکیت...
بهتره اون دعایی که کردی اثر کنه..

آخه این همه رنگ این مشکیه مسخره چیه این وسط!!!!

چیه مگه...قالب به این خوبی...(نیش)

کدوم دعا ؟ من دو تا دعا کردم ...کدومش بر اورده بشه...این که برم؟

تنوع ایجاد کردم اخه...

... یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 12:49 ق.ظ

خوب شد خودت زحمت رو کم کردی با این چرت و پرتایی که نوشتی..

به قول عاطفه خوندم ولی نظری نداشتم فحش دادم..

جدی به نظزت اینقدر چرت بود؟؟؟

به عاطفه هم همین جوابو دادم ...بازم خوبه که خوندی و نظری نداشتی...

فحشم بلتی تو مگه ؟؟؟

... یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 12:52 ق.ظ

خداحافظ با این قالب مشکیت...

ااااااااا...خدا حافظ چیه ...دیوانا...

خوب بابا یه چند روز دیگه عوضش میکنم حالا که تو ناراحتی...

م یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 06:47 ق.ظ http://www.roozanehayam.blogsky.com/

سلام
قالب جدید مبارک
ببخشید که دیر اومدم
ماشین جدید هم مبارک
شیرینیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی بده

سلام مریم خانوم...
خواهش...مرسی...
اینا چه حرفیه...
بازم ممنون...
چشمممممممممممممممممممممم...حتما...

افسانه یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 10:33 ق.ظ http://dehkadeyeroya.blogsky.com

سلام
ممنون از شما
منو شرمنده کردین
وبلاگ شما هم جالبه ولی قالبش مثل مال من نیست؟!!!
من آپم
حتما سر بزن

سلام...
خواهش...
ااااااا اینا چه حرفیه شما میزنین...
نظر لطف شماست...عین قالب شما بود تازه یه دو سه روزیه عوضش کردم...
اومدم بهت سر زدم...

الهه تنهایی یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 01:45 ب.ظ http://myheaven.blogsky.com/

سلامممممممممم
به به عجب طراحی !!!!!!!!!! چه خوشمل شده وبلاگت مبارکهههههههههههه
ژیگولو ی عزیز فقط به خاطر تو آپ کردم
ممنون که بهم سر میزنی

سلامممممممممممممم الهه عزیز...

خواهش میکنم...چشات خومل میبینه الهه...نظر لطفته...ممنون مرسی...
شرمنده...تو خیلی بهم لطف داری...منون بهت سر زدم...بازم تشکر...
خواهش میکنم...وظیفه اس...
موفق باشی و خوش

دختر باران یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 09:12 ب.ظ http://www.dostevagheyi2006.blogfa.com

سلام
حالتون خوبه؟
هنوز لینکارو اضافه نکردی؟اشکال نداره
میگم امیدوارم دختر خالتون خوشبخت بشن
اپ هستم بیا
منتظرم
شاد باشی

سلام...
ممنون خوبم...
نه...ولی میکنم حتما مطمئن باش...
مرسی..منم امیدوارم...
اومدم بهت سر زدم...
تو هم...

نیما دینگالیگا دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 12:31 ق.ظ http://dingaliga.persianblog.com

من اینجا جلوی همه جهانیان اعلام میکنم که اگه صاحب این وبلاگ دچار هیجانات کاذب شد و یه هو با ۱۹۰ تا سرعت یه اتوبوس زد بهش(چون خودش که دست فرمونش توپه اصولا)و زبونم لال سرش شکست تقصیر من نیستا!نگید تو بهش گفتیا!...من فقط گفتم ارتباط عاطفی!اربتاط عاطفی رو توی یه جای خلوت و با آرامش هم میشه بدست اورد آخه!:دی

خندههههههههه...

منم تاید نمیکنم این حرفا رو...این خودش گفت به من...من تا ۱۴۰ سال دیگه هر مرگیم بشه تقصیر توئه نیما...دی:

... دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 11:40 ق.ظ

دروغ گوو الان چن روز شده ولی هیچ اتفاقی نیوفتاده...

من دیشب جواب دادم گفتم چند روز دیگه...پس هنوز مونده...تو واقعا مشکل داری با این مشکیه...؟؟؟

پسر باران دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 11:47 ق.ظ

سلام
ممنونم وبلاگ قشنگی داری

سلام...

خواهش...

معصومه دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 03:41 ب.ظ http://www.faslegham.blogfa.com

وایییییی خوبه خودتم میدونی باید الان فرار کنی..
وای خدا هر چی میدوم بهش نمیرسم(اینوو با حالت نفس نفس بخون)
نامزدی دختر خالت مبارک ایشالا برا خودت...
ماشینت هم مبارک..
ببینم چرا وقتی از قدیما حرف میزنن تو اس ام اس بازی میکنی بی ذوق!!!

آره دیگه...در این مواقع شیرین باید فرار رو بر قرار ترجیح داد...
...خندهههههههه...(همین کارم کردم...)
ممنون واسه دختر خاله...برا خودت اول...
ممنون...
خندههههههههههه...نه اخه هیچی نمیفهمیدم چی میگن اینا...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد