۲۹

سلام...سلام...سلام...

چه حال چه احوال ؟ خوبین همگی ؟

من به یه نفر دیگه گفته بودم تو که نمیتونی زودی بیای و اپ کنی و معلوم نیست کارات چه جوریه و از این حرفا خب نگو کی میام یا مثلا زود میام...مثلا تیریپ نصیحت برادرانه اومدم واسش...حالا خودم شدم عین اون یکمی بدتر......

صمیم جان از همین جا معذرت ...

خب اول اینو بگم بنده بسی پیشرفت کردم در امر هیکل توپ کردن و میزون تغذیه مناسب و به وقت از این حرفا...حالا چه جوریشو نمیدونم دیگه...

بنده یکشنبه ای که میخواست ماه رمضون شروع بشه دم مغازه پسر عمم وایساده بودم یهو چشمم افتاد به این ترازوها از اون خوشگلا دیجیتالیا...با خودم گفتم بزار اول ماه رمضونی ببینم وزنم چقدره اخر ماه رمضونم میرم باز ببینم چقدره ببینم چه جوریا میشه...(اخه دو..سه تا ماه رمضون چند سال پیشا بنده اضافه وزن پیدا میکردم تو ماه رمضون)اره دیگه اینجور شد که رفتم بالا ترازو و دیدم عدد ۵/۵۹ رو نشون داد منم قشنگ به حافظه ام سپردم تا یک ماه دیگه...خلاصه دوباره پنج شنبه دم مغازه وایساده بودم پیش پسر عمم... که نمیدونم چی شد احساس کردم باید دوباره من برم رو این ترازوههرفتم بالا اینجوری شدم...دیدم عدد ۵/۵۶ رو ایندفعه نشون میده ... آری و همانا بنده طی ۴ روز ۳ کیلو از وزنم کاسته شده بود و اینجا بود که به استعداد خودم در امر کاهش وزن بدون هیچ کلاس و باشگاه و دم و دستگاهی پی بردم عمیقا......

دیگه اینکه  تو این چند وقته یه روزم کاری پیش اومد رفتم تهران و اومدم و ایندفعه با اتوبوس...اخه دو ماه پیشم یه سر رفته بودم تهران و اومدم ولی با ماشین خودم که خیلی هم حال داد بر عکس ایندفعه...

اودفعه ای ساعت ۱۲ ظهر اینجا حرکت کردم ساعت ۵:۳۰ تهران بودم (کسی هم فکر نکنه با خودش که به حرف بابام که گفته بود یواش بریا گوش نکرده بودما که خیلی ناراحت میشم من)...دوباره همون شبش ۱۱ حرکت کردم ۴:۳۰ صبح یزد بودم که جمعا کل سفرم ۱۶:۳۰ طول کشیده بود ...

ولی امان از این دفعه ای این اتوبوسای نازنین که از بس جریمه دادن دیگه جرات نمیکنن یه ذره گاز این ماشیناشون بدن و یخورده با سرعتشون ما رو خوشحال کنن... بدترین مسیرم که واسه اینا همین مسیر یزد تهرانه ...۷ تا پلیسراه تا تهرانو باید ساعت بزنن ...و این بود که ۱۰ ساعت تو راه بودم ...اتوبوسه هم از این ولوو ها بود کولرشم روشن سر شب خوب بودا بعد یه ۲...۳ ساعتی که گذشت همچین سرد شد که نگو این دریچه هاشم خداب بود خلاصه دیگه تا خود تهران منجمد شدم......برگشتنی هم که عین رفت...سرما خوردن تو اتوبوس و ایندفعه ۸ ساعت تو راه بودنو از اینا...

واسه این تهرانم مینویسم یه روز اساسی...از خوبیا و بدیاش که من بیشتر بدیاشو دیدم...

اها یه چیزی... قابل توجه بانو اینویزیبل  که گفته بودی قیچیش کنم چون دیر اومدم نشد قیچی شده بنویسم  ولی این پایین قیچی شده اینایی رو که نو شتمو مینویسم...

بنده تو ۴ روز ۳ کیلو کم کردم...یه دو روز رفتم تهران و اومدم که خیلی چیزا از تهران دیدم که قراره بنویسم...

خب اینم قیچی شدش...

خوب خوش و سلامت باشین همگی...نماز روزه هاتونم قبول باشه...

منو هم تو این ماه خوب دعا کنیین حتما ...یادتون نره...

فعلا...بای همتون...

نظرات 42 + ارسال نظر
نیمفا شنبه 8 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 04:09 ب.ظ http://filadel-fie.blogsky.com

سلام
فک کنم اولم نه؟؟؟؟؟؟؟
بابا ای ول چه حالی دادی به وبت((((:
بخونم میام........

سلام...
اره دیگه اولی...
مرسی ممنون...ولی مگه شما قبلا هم اینجا اومده بودی؟؟؟
باشه...

نیمفا شنبه 8 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 04:09 ب.ظ

بهههههههههههه اول شدم بابا

اره دیگه گفتم که اول شدی...

تو مگه نرفتی بخونی و بیای...یادت رفت...ایا؟

بی خیال :دی

پردیس شنبه 8 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 07:57 ب.ظ

من که هر سال عزامه باز چاق شدم!!..راستی تو که اصصصصلاااا تند نرفتی !!‌پیشنهاد میکنم با قطارم نری چون اونم خیلی لوسه!!

ههههههههه...عزا نداره که...خیلیم خوبه...
نه دیگه اصلا...(چشمک)...
اره میدونم اون که دیگه از اتو بوسم بدتر...یه بار تا بندر عباس رفتم دیگه توبه کردم...

... شنبه 8 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 09:58 ب.ظ

به به..

بالاخره..
پایین خره..
همون که میگن تصمیم گرفتی آپ کنی..

آفرین..

به به ...

هر دوش خره...

ایا؟؟؟

مرسی...

راستی یکی از نقطه هات کو تو اصلا...؟؟؟

... شنبه 8 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 09:58 ب.ظ

منم هر چی بقیه گفتن...

خسته نباشی...(چشمک)

... شنبه 8 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 09:58 ب.ظ

اصن هر چی تو بگی...

شما سروری خانوم...هرچی بگی خوبه...

... شنبه 8 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 09:59 ب.ظ

نه بزار هی چی خودم میخوام بگم..

من که این پایین گفتم که هرچی میخوای بگو...

تو یکی از نقطه هات کو اخه...خیلی مسئله شده واسه من...حتما جواب این سوالمو بده...میمیرما...

... شنبه 8 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 10:00 ب.ظ

خب من حرفی ندارم..

دوباره که میگم واقعا خسته نباشی...!!!

... شنبه 8 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 10:04 ب.ظ

اصن بیا یه قراری بزاریم..

هرکی قهر کنه خره...

قبول...

خودت گفتیا...یادت باشه زیرش نزنیا...

... شنبه 8 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 10:04 ب.ظ

اصن هر کی خره یعنی با من قهره..

جاننننننن؟؟؟

اهان...خب !!!

... شنبه 8 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 10:15 ب.ظ

اصن خودت بگو بینم چی نوشتی...

من چشام سو نداره ننه..نمیتونم بخونم..

ول کن تو همون نخونده نظرت قبوله واسه من...خوبه؟؟؟

دیگه بهونه هم نداری که صفحت سیاهه مذخرفه فلانه بهمانه...

هنوز زوده واسه سو نداشتنا...زود نیست به نظرت؟

... شنبه 8 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 10:18 ب.ظ

یعنی دوس دارم نخونده نظر بدم..

بعد میخونم...

همون که من گفتم...تو هرجوری دوست داری نظر بده عزیز من...خونده نخونده...

... شنبه 8 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 10:20 ب.ظ

راستی دقت کردی سایتم سنگین شده...

دقت که دارم همیشه...ولی سایه من سنگین نشده به هیچ وجه...

... شنبه 8 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 10:21 ب.ظ

اصن سر سنگینی خوب نیستا..

منو این حرفا...

میدونم...خودتم بدون فقط که خوب نیستا...

... شنبه 8 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 10:22 ب.ظ

اصن دلت میاد با من سر سنگین باشی؟؟!!

نه...من کی سر سنگین شدم اخه...بازم معذرت حتما کوتاهی از من بوده...

... شنبه 8 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 10:23 ب.ظ

با ما به از این بشا که با خلق جهانی...

ای بابا منو شرمنده نکن دیگه...

و همچنین شمام...

... شنبه 8 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 10:24 ب.ظ

اصن دل شکستن هنر نمی باشد...

اره دیگه...اصن...به هیچ وجه...

... شنبه 8 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 10:26 ب.ظ

اصن من چه گناهی کردم تو همش از من ناراحتی؟؟!!

من ؟؟؟

اون یه بارم اشتباه شده حتما...دیگه هیچوقت نمیشم...

... شنبه 8 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 10:28 ب.ظ

در ضمن نماز روزه هاتون قبول...

و همچنین شما خانوم...

... شنبه 8 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 11:43 ب.ظ

بزار افتخار ۲۰ هم نَ سیب خودم بشه...

ایولللللللللللللللللل...

تو خودت نمره بیستی اصن...تو مث هیچکسی نیستی...

نیاز یکشنبه 9 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 11:33 ق.ظ http://akvarium2000.blogfa.com

سلام.
زود بیا بگو از چی ناراحت شدی که خیلی نگرانم.
جریان مسخره کردن چی بود؟
من اصلا متوجه نشدم.
منتظرتم.

سلام نیاز جان...
نگران نباش نیاز...
حالا میگم ولی قبول کن من اشتباه نمیکنما...

کامنت پنجمیته فک کنم نمیدونم مدبوط به اون اقایی که لینکش کنار صفحته بهترین دوستت تو دنیای مجازی ...
کامنت اونو بخون تو خمون پستت خودت متوجه میشی...

من که اشتباه تایپ کرده بودم اون سه حرفو که تو کامنت بعدیم توضیح دادم ولی واقعا که مسخره کردن مسخره ای بود خیلی بچه گانه...

معذرت اگه به دوستت گفتم بچه...ولی خوب دقت کنی خداییش میفهمی خودت اونم خودش میدونه...

بی خیال...حوصلشو ندارم..من که عین خیالم نیست...بذار هرکی هرچی میخواد بگه بگه...این جوابم فقط به خاطر احترام به تو هست که دادم چون گفته بودی حتما جواب بدم وگرنه نمیدادم...

خوش باشی...مرسی

منگول یکشنبه 9 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 11:51 ق.ظ http://mangulateina.persianblog.com

سلام...
فکر کنم تو خوبیای تهران رو به چشم بد دیدی مگه نه؟
به من هم سر بزن. خوشحال میشم...

سلام...
نمیدونم ...ولی نه...ولش کن نمیتونم منظورمو دقیق بیان کنم...نمیگم هیچی بهتره...
سر زدم بهت...ممنون که اینجا اومدی...

مرسی...

م یکشنبه 9 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 11:59 ق.ظ

سلام
رسیدن به خیر
خوش گذشت؟
بابا ۵۹ که وزنی نیست بیا این اخوی بنده رو ببین ۸۵ هه تازه اون یکی رو ببین دیگه به خودت امیدوار میشی
من تو ماه رمضونا همیشه چاق میشم برعکس همه ازبس که هله هوله میخورم
خوش باشی

سلام مریم خانوم...
خواهش میکنم...
اره خوب بود...
منم میدونم وزنی نیست...من که اصلا نمیخواستم کم کنم که خودش الکی بی اجازه ۳ کیلو اونم تو ۴ روز کم شده...
خوبه که...(چشمک)
تو هم همیشه...

دختر باران یکشنبه 9 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 01:23 ب.ظ http://www.dostevagheyi2006.blogfa.com

سلام
امیدوارم خوب باشی
ببخشید دیر به دیر میام البته شما هم دیر اپ میکنی
خیلی زیبا مینویسی
راستی شما در یزد زندگی میکنین؟جواب این سوالتون واسم خیلی مهمه یادتون نره بگین
ممنون
بای بای

سلام...
منم همینطور واسه تو...
خواهش میکنم هرجور که راحتی...اره وقت نمیکنم...
نظر لطف شماست...
اره یزدم...چطور مگه؟؟؟
خواهش میکنم...

بازم بیا خوشحال میشم...

مصی یکشنبه 9 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 02:36 ب.ظ http://www.faslegham.blogfa.com

مممم یادم رفت چی میخواستم بگم...
آها نماز روزه هات قبول...
چچرا به خرف پدر جانگوش نکردی هان؟؟از تو بعیده...
چرا قیچی کردی؟؟؟
جدی ۳کیلو کم کردی...؟؟
بابا تو دیگه کی هستی....
ولی این دغعه خواستی بیای تهران با سرعت ۲۰۰ تا بیا ویراژ هم بده آخ که چه حالی میده؟؟

سلام معصومه خانوم...
چه جالب...
نماز روزه های شما هم قبول خانوم...مرسی
گوش کردم که...!!!نمیشد اخه...جاده خوب من عشق سرعت مگه میشد گوش کرد به حرف پدر جان...
نمیدونم...درخواست داشتم اخه...
اره دیگه دقیقا ۳ کیلو...
چشمک...
حتماااااااااااااا...اره خیلی حال میده...ولی اوندفعه ای هم با پراید بی زبون تا ۱۸۰ تا اومدم تو اتو بان...هیسس بابام نفهمه...چشمک

آنجلیکا یکشنبه 9 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 06:48 ب.ظ

من از تو استعدادم بیشتره تو لاغر شدن:ی

خیلی بده تو این یه مورد که...سعی کن استعداده رو کمش کنی...

پردیس یکشنبه 9 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 10:20 ب.ظ

چک میل پیلیززز..

کردم نبود...

دفعه دومی هم سوال کردم حالا باید جوابمو بدی...خبرم کن یادت نره...

... یکشنبه 9 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 11:47 ب.ظ

اَمون بده بزرگوار...

ای خداااااااا...

اهنگ وبت که من خیلی دوست داشتم...!!!

مریم دوشنبه 10 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 12:13 ق.ظ

56 ؟؟؟؟ ..... چی بگم والا !!!
نی شون !

اره ۵۶...نمیدونم...

اره اصن همون نی شون!!!

صمیم دوشنبه 10 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 07:08 ق.ظ http://alisa5050.persianblog.com

الهی من بمیرم که دسته گلمون!!!(یعنی کاکتوس با کمی شویدی و یکم گل خرزهره!!!!)دیر به دیر آپ میکنه و تازه معذرت خواهی هم میکنه.عزیزم اصلا نیازی نیست من یکی درکت میکنم.ضمنا روی ما دائم از مرام شما سفید میشود از بس شما دلنوازید.جدی میگم.مرسی که سر میزنی.خوش باشی دادا.

خدا نکنه...(عجب گلیه این بابا)...

ممنون که تو یکی تو اینمورد منو فهمیدی واقعا...

حالا چه عجب این طرفا...افتاب کدوم طرفی در اومده بود صبی...:دی
نظر لطفتونه...
خواهش میکنم..شما دوست داشتنی هستی و با معرفت صمیم خانوم...جدی میگم...

تو هم همیشه خوش باشی...اصفهانی اومدی دیگه این اخریو اره ؟؟؟

الهه تنهایی دوشنبه 10 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 07:38 ق.ظ

سلامممممممممممممم
می بینم که به وبلاگت سر و صفا دادی...... به بهههههه

ممنونم که به من سر میزنی خیلی با معرفتی

سلامممممممممممممممم الهه جان...

خواهش میکنم...چشات قشنگ میبینه...

خواهش میکنم...نظر لطفته ..شرمندم نکن الهه...

... سه‌شنبه 11 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 09:08 ب.ظ

الان خوشحالی دیگه...

باز چت شده نیستی؟!!

خوشحالی کجا بود...ایا؟

من همیشه چمه احتمالا...:دی

... سه‌شنبه 11 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 09:09 ب.ظ

دقت کردی صفحه کتمنتامون عین همه...

من رو یاد یوونتوس میندازه شدید...

اره دقت کردم...

ایوللللللللللللللللللل تو هم ؟؟؟ ایوللللللل سمی

... سه‌شنبه 11 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 09:11 ب.ظ

یه خری واسم یه جک فرستاد...

گفت:
یه ترکه عکس گوره خر آویزوون میکنه تو اتاقش بهش میگن این عکس کیه..
ترکه میگه عکس بابا بزرگمه جوونیاش تو یوونتوس بازی میکرده...:|

حالا من میخواستم بکشمشا..

ولی چون از اون نفری که جک فرستاد بدم میومد جوابش رو ندادم..

کدوم خری؟

چی گفت؟

اره خوب میزدی میکشتیش...خیلی خر خری بوده اصلا... اه اه اه...

اها...ولی باید میکشتیش...

... سه‌شنبه 11 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 09:12 ب.ظ

نه جدی الان داری چیکار میکنی؟!!

اگه خری قهری..اگه قهری خری...

من همه کاری میکنم الا قهر کردن با تو...بی خود خوشحال نشو...دی :

همون...

[ بدون نام ] سه‌شنبه 11 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 09:14 ب.ظ

به مناسبت ۲۹ اُمین پست نکنه سکوت کردی؟!

اره...احتمالا...حالا من ببینمش میپرسمش حتما...

مصی چهارشنبه 12 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 08:56 ق.ظ http://www.faslegham.blogfa.com

سلام عرض شد خوبی؟؟

سلام معصومه...

مرسی عزیز...اره الان خوبم...

نیاز چهارشنبه 12 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 02:45 ب.ظ

سلام علی محمد عزیز....مرسی که منت گذاشتی جوابمو دادی.....ممنون که در مورد علت ناراحت شدنت هم توضیح دادی.....ولی باور کن اشتباه میکنی اون قصد شوخی داشته اگه دقت کنی اول در مورد اشتباه تایپی خودش گفته بود بعد تو...در هر صورت اگه سو تفاهمی پیش اومده من به نوبه خودم عذر خواهی میکنم....امیدوارم دیگه ناراحت نباشی....اون نمیخواسته تورو مسخره کنه باور کن راست میگم......ببین وبلاگو حذف کردم چون یکی از اشناهام ادرسشو پیدا کرده از اونجایی که دختر فوضولیه احتمالا خبرش به همه جا میرسید به همین خاطر مجبور شدم.....دلم نمیخواد اخرین کامنتای وبلاگم به کدورت ختم بشه پس لطفا شاد باش .و به دل نگیر...مرسی...موفق باشی

سلام نیاز جان...خواهش میکنم تو بیشتر از اینا ارزش داری...باشه من قبول کردم که اون قصد شوخی داشته بی خیال...نه چرا تو عذر بخوای اصلا نیازی به این کار نیست جدی میگم نیاز من هیچ توقعی ندارم نه از تو نه از خودش...نه ناراحت نیستم...قبول نیاز جان بی خیال...اره میبینم هرچی میزنم بالا نمیاد وبلاگت اخی چه بد شد که جذفش کردی ...خب نیاز یکی دیگه درست کن با یه ادرس دیگه حداقل اینجور میتونیم از حالو احوال هم باخبر باشیم...حتما یکی دیگه وب بزنیا باشه نیاز...؟؟؟
خیالت راحت من هیچ کدورتی به دل ندارم از اولشم نداشتم...خیالت راحت باشه نیاز...
تو هم موفق و شاد باشی...

راستی نیاز حال مادرت چطوره ..بی خبرم نذار..همچنان دعا میکنیم واسش...
ایشالا که سلامتن...

شهرام چهارشنبه 12 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 09:40 ب.ظ

سلام علی محمد عزیز....دوست خوب ( نگفتم دوست خوبم چون حتما منو دوست خوبت نمیدونی....طبعا منم همینطور...اما گفتم دوست خوب چون تو واقعا دوست خوبی هستی برای دوستانت....)

وقتی اون کامنت رو برای نیاز گذاشتی احساسم بهم گفت منظور تو من بودم....علی محمد جان من هم اونروز تو تایپ کردن اشتباه کردم ....اگر دقت کرده باشی اول اشتباه خودم رو گفتم ....اگر اشتباه تو رو هم متذکر شدم شاید خواستم بگم انسان جایز الخطاست.....من از مسخره کردن افرادمتنفرم....نه دوست دارم کسی منو مسخره کنه و نه من کسی رو مسخره میکنم...
گر چه جنابعالی از اون کامنت بعنوان مسخره کردن مسخره و بچگانه یاد کرده اید و منو بچه خطاب کرده اید.....اما دوست عزیز خوب بود شهامت این رو داشتید که این مطلب رو به خود من میگفتید تا جوابتون رو بدم.........در عین حال اگر بنده بچه ام شما بزرگی و بزرگوار و اگر کامنت من موجب پیش امدن سو تفاهم برای شما شده عذر خواهی میکنم...و
گر چه شما ذهنیت خوبی از بنده ندارید اما من برای جنابعالی احترام قایلم...

ارزوی توفیق روز افزون شما را دارم..

سلام اقا شهرام...اره من اصلا تو رو دوست نمیدونم که بخواد خوب باشه یا بد (معذرت اگه رک حرفمو میزنما ) اره تو هم حتما دوست خیلی خیلی خوبی هستی واسه دوستات ولی نظر ادما با هم فرق میکنه...
باشه من قبول کردم که تو اشتباه کردی و فقط قصدت از اون کار راهنمایی کردن من و گوشزد کردن اینکه انسان جایز الخطاست بوده و نه هیچ چیز دیگه ای...منم از مسخره کردن افراد متنفرم به شدت و اصلا دوست ندارم حتی واسه شوخی هم که شده کسی رو مسخره کنم...
من هیچ وقت به هیچ عنوان شما رو بچه خطاب نکردم بلکه کارتو بچه گونه خطاب کرده بودم که شکر خدا الان رفع سوئ تفاهم شد و همه چیز روشن شد...مگه این کارم شهامت میخواد دیگه چه حرفای میزنیا ...من همونوقتم بیخیالش شدم و عین خیالمم نبود ولی چون واسه نیاز کامنت گذاشته بودم تو اون لحظه ناراحتیم که چند دقیقه هم بیشتر طول نکشید نیازم خواست بدونه چی شده و منم به خاطر احترامی که واسش قائلم مجبور شدم که جواب سوالشو بدم وگرنه که من یادمم رفته بود...و حالا هم که ماشالا اصلا جوابمو ندادین که...بابا بچه که دیگه زدن نداره که...بی خیال...
دوباره که این جمله رو گفتی که و منم دوباره میگم که من هیچوقت نگفتم شما بچه این فقط گفتم کارت بچه گونه بوده که اونم سوء تفاهم بوده و الان رفع شده...به نیازم گفتم هیچ نیازی به عذر خواهی نیست ...
شما از کجا ذهنیت منو فهمیدی ؟؟؟ منم سعی کردم بی احترامی به شما نکرده باشم و واستون احترام قاءلم و اگرم بی احترامی شده یه وقتی شما ببخشید...

در ضمن حالا که اومدی اینجا میخوام یه چیزه دیگه هم فقط مهز اطلاع بهت بگم ... نمیدونم متوجه شدی یا نه که تو با محبتات که محبت اورده بهترین دوست منو از من گرفتیش حالا شاید اونم دعا گوی شما باشه ها که این کارو واشس کردینا ...نمیدونم به هر حال...فقط خواستم بدونی و اصلا نمیخوام راجع بهش بحث کنم...

موفق باشی و خوش...

شهرام پنج‌شنبه 13 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 11:17 ق.ظ

سلام علی محمد عزیز
ممکنه از کامنت گذاشتن مجدد من ناراحت بشی ....اما اشکالی نداره...
نفرت داشتن ادما حتما لازم نیست بیان بشه......از طرز کلامشون پیداس....به خط اول پاسخت نگاه کن..
تو اصلا منظور منو نفهمیدی از اون کامنت....من نگفتم که اشتباه کردم ....گفتم سو تفاهم پیش اومده....نگفتم میخواستم شما رو راهنمایی کنم...( اصلا من کی هستم که بخوام شمارو راهنمایی کنم ؟) گفتم میخواستم اشتباه تایپ کردن خودمو تو جیه کنم.....

بگذریم به قول تو ارزش بحث کردن نداره...

اما در مورد ذهنیت :
اصلا ادم احتیاج نیست که با هوش باشه تا بفهمه که ذهنیت تو در رابطه با من چیه......!!

اصراری ندارم تا بخوام ذهنیت تو رو راجع به خودم عوض کنم
تو هم باشعوری هم فهمیده...هر چیزی که عقلت بهت میگه همونو قبول کن...

اما محض اطلاع من یه چیزی گفتی...دوباره مراجعه کن به چیزی که نوشتی (تو با محبتات که محبت اورده بهترین دوست منو ازم گرفتی )
واقعا دلیلش همین بوده علی محمد ؟ یعنی اون دوست خوب تو که برای من مجهوله بخاطر محبت زیاد من با تو قهر کرده...اره ؟
برات ارزوی توفیق میکنم علی محمد جان........و برای خودم
ارزوی عقل سالم ...دلی بی کینه و حسد ...و قلبی اکنده از مهربانی...
شاد و سر بلند باشی دوست من....( دیگه این مهم نیست که تو منو دوست بدونی یا ندونی )

سلام اقا شهرام...
نه من از کامنت هیچ کس ناراحت نمیشم باور کن...(اگه ناراحت میشدم اشکالشو من باید میگفتم داره یا نه)...
من از تو نفرت ندارم شهرام فقط هرچی زور میزنم که یه جوری ازت خوشم بیاد نمیشه همین...ولی نفرت به هیچ وجه...خط اولمم گفتم من تو رو دوست خودم نمیدونم...چیه زوره خوب نمیتونم تو رو دوست خودم بدونم...
باشه شهرام قبول بابا بیخیال اصلن هرچی تو بگی...من بی سواد...من چند دفعه باید بگم که من هیچ ناراحتی..نگرانی.. دلخوری..نفرت به قول تو...از تو و نه از هیچ کس دیگه به دل ندارم...

و اما در مورد ذهنیت...
این خیلی خوبه که اصراری نداری تا ذهنیت منو نسبت به خودت عوض کنی ولی تو ذهنیتتو نسبت به من اگه میشه و امکان داره عوض کن و درست راجع به من فکر کن...
من به هیچ وجه از تو هیچ کینه ای به دل ندارم و نداشتم چون اصلا ادم کینه ایی نیستم و هیچ نفرتی هم از تو ندارم...اینو گفتم که ذهنیتتو درست کنی چون ذهنیت تو کاملا مشخصه در برابر من...

حتما همین بوده چون وقتی من پرسیدم از خودش اون اینطوری گفت عین این جمله رو گفت به من : محبت محبت میاره... نمیدونم شایدم حق با اون بوده حتما من هیچ وقت محبت نداشتم به اون...
نمیدونم بگم اون کیه یا نه...خودمم توش موندم ...نگفتنمم به خاطر اینه که نمیخوام محبت نداشته من به اون (جوری که اون میگه البته) تبدیل به نفرت بشه واشس...
خیلی نزدیکه میشناسیش...
در ضمن نه اون با من قهر کرده و نه من با اون...فقط به دلیل همون بی محبتی من .من تصمیم گرفتم که دیگه مزاحمش نشم فعلا...
منم همینطور برات ارزوی موفقیت و سربلندی روز افزون دارم...
این سه تا ارزوی پایینی هم که گفتی واسه خودت خساست به خرج دادی تو این یه موردو فک کنم...خدا ایشالا به همه بده چون واقعا محتاجشیم ...
شما هم همیشه خوش و خرم شاد باشید اقا شهرام...(هر جور راحتی)...

زری پنج‌شنبه 13 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 03:04 ب.ظ http://respina00.blogfa.com

سلام میگم نکنه بازم وزن کم کنیاااااااااااا

برو بخور و بخور تن زولبیا سالم باشه ....


بازم سر می زنم

بای ....

سلام زری خانوم...همون کوچولو...
نه دیگه فک نکنم کمتر شده باشه...نمیدونم...

باشه سعی میکنم...

مرسی شما لطف داری...

فعلا...

شهرام پنج‌شنبه 13 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 03:35 ب.ظ

سلام علی محمد جان...

الان دم اذون مغربه....عباداتت قبول دوست من...

من ذهنیتمو در باره تو تغییر دادم.....یه شستشویه مغزی درست حسابی...
علی محمد فقط از من خوشش نمیاد همین...و این دلیل نمیشه اگه کسی از کسی خوشش نیومد ازش متنفر باشه..

علی محمد فقط دوست نداره با من دوست باشه....

زندگیت پر بار باد دوست من..

سلام اقا شهرام...
اهان...و همچنین عبادات تو هم قبول درگاه حق ایشالا...

مرسی...دستت درد نکنه...
اره منم همینو میگم...ببین خودتو که نه میشناسمت نه دیدمت هیچوقت پس نظری نمیدم حتما ادم خیلی خوبی هستی...نمیدون شایدم بد...
ولی من از حرفات و کارات خوشم نمیاد...نمیتونم خودمو راضی کنم ...

اره دقیقا...

زندگیه تو هم پر شیرینی و نشاط و موفقیت باشه ایشالا...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد