۴۲

ســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام...سلام...سلام

خوبین...خوشین...صبح همگی به خیر...

اقا از قدیم گفتن سحر خیز باش تا بتونی وقت واسه اپیدن پیدا کنی...(بیا مریم خانوم(روزانه هایم)  دیدی تشویقم کردی منم تمرین کردم دوباره جمله قصار از خودم در کردم)...

خب بعد از اون دندون درد لعنتی چهارشنبه ای که به مدت ۴۸ ساعت ادامه داشت  که البته کم و زیاد میشد درده و منم مقاومت کردم خیلی و به نزد دندونپزشک مهربوننرفتم دیگه هیچ جور وقت نشد بیام اینجا رو منور کنم...(چیه خب الان هندونه گذاشتم زیر بغل خودم)...

دیشب دیگه عزم راسخمونو جزم کردیم که اپیدن بنماییم که پس مقادیر متنابعی دعوا کردن با اقای داداش که در حال چتیدن و به قول خودشون زدن مخبیزبون که من اعتقاد دارم طرف مقابلم درست همین نظرو داره البته نوع دیگش بودن کار به جایی نبردیم و بسی قهر نمودیم و گفتیم به درک هر غلطی دلت میخواهد بکن و رفتیم سخت در اغوش لحاف عزیز و مهربون جای گرفتیم بعد از حدود یک ساعت خواب رفتیم و کلی کیفور شدیم...چون سابقه نداشته من حالا حالاها ساعت ۱ شب خوابیده باشم...

این از دیشب...صبحی که واسه نماز بلند شدم حدود ساعت یه ربع ۶ نماز را خوندم و اومدم زیر لحافم که در یخچال عمومیه خونمون واقع شده (همون اتاق قندیل بسته من) گرم بشمو یخورده دیگه بخوابم که دیگه خوابم نبرد گفتم پاشم یخورده از خجالت نت در بیام......

دیشب در پی یک اقدام شهادت طلبانه و بسی عجیب و بی سابقه زدم سیم کارت بابامو سوزوندم.....خواهش میکنم زحمتی نبود...

اصن به من چه که گوشیه بابامو عوض کردم (در پی خواهشها التماسها و تهدیدات فراوان پدر گرام البته)که گوشیش چند وقت بود خراب بود ..بعد یه گوشی سامسونگ ای ۳۱۰ گرفتم واسش دیشب..حالا هرچی سیم کارتو میزارم تو این گوشی میگه کارت قفل شده رمز و بده بیاد ...رمزم کجا بود...حلاصه اصن حواسم نبود دفترچه راهنماشو بخونم هی الکی رمز وارد کردم دیدم که نههههه این گوشی درست بشو نیست که نیست...خلاصه یه ۱۵//۲۰ تایی که رمز الکی بهش دادیم و دیگه خسته شدمیهو یه دفعه یادم اومد که دفترچه راهنماشو بخونمم بدتر نیستا...خوندم دیدم نوشته اگه کارت قفل شده رمز پوک ۲ رو بهش بده نمیدونم چندتا کار دیگه تا راه بیفته و اگه هم ۱۰ رمز اشتباه بهش بدی سیم کارت شما میسوزد...یعنی سوزیده میشود...به همین راحتی به همین خوشمزگی...

به بابام گفتم و فرارررررررررررررر...اونجا وایساده بودم کلمو میکند...

بابام گفته صبح ساعت ۸ گوشی و سیم کارت سالم توش باید دست من باشه...دیگه خودت میدونی...حالا باید برم این دفترای خدمات پستی بدم درستش کنن یه خاکی بریزم...

شانس که نداره که این ژ یگولوی بدبخت...بیا و کار خیر بکن...

خب این از شیرین کاری دیشب بنده...

دیگه اینکه یه موضوعی فکر منو به شدت درگیر میکنه و اخرشم دود که از مخم بلند میشه بیخیالش میشم...دوباره یه چند وقت دیگه دوباره فکرش میاد تو سرم و به هیچ نتیجه ای هم نمیرسم...حالا تو پست بعدی مفصل دربارش میگم...

خب دیگه ور زدن واسه امروز کافیه پا شم برم دنبال سیم کارت و گوشی درست کردن که منجر به کنده شدن کله از بدن بیزبون این دو یار و دوست مهربون عزیز که بدون هم میمیرن نشه ...

از همه دوستای خوب و گل و مهربون هم تشکر مینمایم به خاطر دلداریها...همدردیها...دل سوزوندنا(غابل توجه ریحان خانوم)...

خیلی خیلی کار خوبی میکنید همیشه هز این کارا بکنین...

قربونتون...دوستتون دارم...فعلا...

نظرات 28 + ارسال نظر
سولماز دوشنبه 27 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 07:12 ق.ظ http://www.antianjoman.blogsky.com

سلام دوست خوبم
خوبی
به خدا فراموش نکردمت گرفتار بودم شرمنده

سلام سولماز جان...

مرسی خوبم...تو خوبی؟

خواهش میکنم دشمنت شرمنده...خوشحالم که فراموش نکردی...خوشحالم کردی...

دریا دوشنبه 27 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 07:49 ق.ظ http://www.ddarya.blogfa.com

سلام خانمی..اخ که گفتی منم تو هوای سرد فقط دوس دارم برم زیر لحاف بخوابم وایییییییییی حالا فک کن که تازه می خوای بخوابی بیرونم سرد سرد باید پاشی و بری سر کار.
اره؟ جدی سوزوندی سیم کارتو؟ شاید پین کد می خواد خوب تو سند هستش دیگه.
واییییییییییییی رمز الکی دادی پس فاتحش خوندست تا ۳ بار رمز الکی دیگه بهتره ببری اشغال دونی بندازی.
و ممنون که اومدی دیدنم خانمی گل خوشحالم کردی البته دیدن من و دخملکم

سلاممممممممممم...خانومی هم خودتیا...اره اون که دیگه از همه بدتر...مخصوصا که سر خیابونم وایسی تا سرویس بیاد دنبالت...
نه شوخی کرده بودم..میدونستم نسوخته دیروز رفتم گوشیه قاطی کرده بود درستش کردم...نه پین نمیخواست خودش رفته بود رو رمز...خود گوشه رمز میخواست...به هر حال درست شد...:دی
خواهش میکنم...کارت کار جالبیه...که واسه دخملت مینویسی..خوشم اومد...

میگما معذرت میخواما...من پسرم...اسمم علی محمد هستش...ببخشید که باعث اشتباه انداختنتون شدما...:دی

م دوشنبه 27 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 11:28 ق.ظ

ای ول علی جون
بیشتر هم تمرین کنی جملات بهتری میتونی بگی
خدا رو چه دیدی شاید یه روزی اسمت رفت تو تاریخ مثل ما بی نام و نشون نموندی ;)

(خنده)...خواهش...:دی
اره تمرین میکنم اوستا بشم...:دی
اختیار دارین شما...شما که تاج تاریخ هستین خودتون...بانو مریم...

نگار دوشنبه 27 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 02:42 ب.ظ http://khalse.tk

...........................................
............................
.....................
..............
به تغییر نیاز داری...
...خارج شو از تکرار
از دستتم عصبانیم.............
......نمی دونم تا حالا واست پیش نیومده که چرا نمی نویسم...
ناراحت نشیا
خودت میدونی تا حالا هرچی گفتم واسه خودت گفتم....
..موفق باشی...بوس بوس بوس بوس

اوخ...اوخ...

این خطا نشونه یه عصبانیته شدیده که...!!!

میدونم خودم دچار روزمرگی شدم...
هروقت زندگیم از تکرار خارج شد اونوقت میشه اینجا هم ا ز تکرار خارج بشه...جدی میگما نگار...
معلومه کاملا...
پیش اومده...من نوع نوشتنم فرق میکنه...نمیتونم و شایدم نمیخوام اون مدلی بنویسم نگار جانم...
نه ناراحت نمیشم...
میدوم واسه خاطر خودم میگی...مرسی...
تو هم همینطور...مرسی...

فاطمه دوشنبه 27 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 05:11 ب.ظ

سلام...حوصله کامنت گذاشتن ندار...فقط اومدم عرض ادب کنم..شاد باشی

سلام فاطمه خانوم...اهان چرا حوصله ندارزی؟؟؟
مرسی متشکر...تو هم...

پردیس دوشنبه 27 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 08:45 ب.ظ

حقته آقا حقته.سیم کارت سوزوندی باید بری بخری زود تند سریع!بعدم یعنی چی همه این دوستات گل و بلبل آخر اسمشون داره اللاااا ماااا:دی

حقمه اقا حقمه...:دینه حقم نبود دیگه...چون سیم کارت نسوزیده بود...ولی گوشیه قاط زده بود ۴ تومن خرجش شد...
اخی...راست میگیا...درستش میکنم...مرسی از تذکر...:دی(چشمک)

نیما دینگالیگا دوشنبه 27 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 10:16 ب.ظ http://dingaliga.persianblog.com

خوبی دوستم؟!....میبینم که سیم کارت سوزوندی!...فکر کنم چند روزی بی سیم کارت باشه بابات....۱۵ تومنم انگار میکشن روی قبض!

خوبم مرسی اقا نیما...
نه خوشبختانه نسوخته بود...اره اگه سوخته بود که همینجور بود...

بنفشه سه‌شنبه 28 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 11:39 ق.ظ

سلام
چطوری یا نه؟!
خدارو شکر که دندونت خوب شد
بیچاره این داداشی ... تو همیشه سر نت باهاش سر جنگیدن داری بابا بسه شما دوتا داداشید باید عاقلانه دعوا کنید و منطقی بزنید تو سرو کله هم نباید اینکارا رو بکنید و ....
راستی ژیگو جونم مری که همیشه احوال مامان رو میپرسی و براش دعا های خوب و قشنگ میکنی.
ژیگو جونم دلم خیلی گرفته .... دلم یه مسافرت میخواد .
دعا کن جور بشه
راستی ببخشید کم حواسم تاحالا چند بار خواستم ازت بپرسم انشالله دستت بهتر شده؟!
در اولین فرصت با هم آنلاین حرف میزنیم
برام دعا کن عزیزم
فعلا

سلامممممممممممم...
خوبم..مرسی...
اره بد دردیه کوفتی...
اره واقعا بیچاره...اخه همش تو نته تو که نمیدونی که بهش میگم یه ساعت مشخص کن این دو ساعت شب که من میخوام بیام مزاحمم نشو مگه به گوشش فرو میره...
:دی اره همین کارو میکنیم...
خواهش میکنم ...وظیفه اس...ایشالا که زود حالش خوب خوب بشه...
اخی چقده بد...معلومه ها ولی دلت گرفته ها...تو میخواستی بری مشهد فک کنم...ایشالا جور بشه به زودی یه مسافرت با حال بری روحیت عوض بشه عزیزم...
دعا میکنم به خدا...منم میخوااااااااام...حالا ایشالا جور میشه...
خواهش میکنم...اره بهتره...فقط جاش مونده و دیگه هم خوب نمیشه..مگه با عمل جراحیه پلاستیک که خیلی خرجش بالاس و فعلا بیخیتال شدم...سرما هم اذیتش میکنه...ولی کلا خوبه...
ایشالا..خوشحال میشم...
باشه حتما...همیشه عزیزم...
فعلا...

دختر باران سه‌شنبه 28 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 03:43 ب.ظ http://www.dostevagheyi2006.blogfa.com

سلام ژیگولو خان عزیزم
ببخشید دیر اومدم پستم رو بخونی متوجه میشی
امیدوارم الان دندونت خوب شده باشه و بتونی شاداب و مثل همیشه آپ کنی
مرسی از نظراتت
راستی برات آدرس دکتر رو میپرسم بهت میگم
شاد باشی دوست خوبم

سلام باران عزیز...
خواهش میکنم...هروقت وقت داشتی بیا...هروقت بیای خوشحالم میکنی...گفتم که دیر و زودش مشکلی نداره...
فعلا که خوبه ولی میدونم موقتیه این خوبی و دوباره درد میگیره...مرسی..چشم حتما...
خواهش...
مرسی...لطف میکنی...
تو هم همینجور...

ریحانه سه‌شنبه 28 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 07:36 ب.ظ http://reyhan274.blogfa.com

خسته نباشی ... تو همیشه خانواده رو به خودت مدیون می کنی ... !!
هنوز دندونت درد می کنه ؟؟ آخی ... چه جوری می تونی واقعا !!‌راستی نگفتی دندون درد چه شکلیه ؟؟‌!!d:

خواهش...:دی...اره دیگه چکنیم...نکنم روزم شب نمیشه انگار...:دی
نه به اون شدت...میگیره و ول میکنه...

چیو چجوری میتونم واقعا؟؟؟بگووووووو...:دی

اومدم وب خودت چون شکلک داشت گفتم چه شکلیه...حالا اگه توضیح بیشتر میخوای بگو...:دی

نیما دینگالیگا سه‌شنبه 28 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 09:53 ب.ظ http://dingaliga.persianblog.com

آقا اومدم ازت تشکرات بیجه بنمایم!...یه عالمه کامنت دارم که همه از وبلاگ تو اومدن و به خاطر تعریفای تو...الهی که من تیکه بشم واست!...ممنون واقعا..لطفتو باید جبران کنم حیف که دستم از دنیا کوتاهه!(چشمک)

سلام نیما خان...رفع کسالت شد؟بهتری؟؟
چرا تشکرات بیجه؟
اهااااااننن...نه خب جدی گفته بودم تعریف بیخود نبود که...
خدا نکنه...
اخی بچم دستش از دنیا کوتاه...از کدوم دنیا کوتاهه؟؟؟:دی(چشمک)...

بنفشه چهارشنبه 29 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 07:08 ق.ظ

سلام
چطوری ژیگو جون؟!
اومدم بهت سر بزنم و بگم :
صب بخیر سحر خیز..............

سلاممممممممممم عزیزم...
خوبم مرسی..تو چطوری؟؟؟
مرسی از سر زدنت...
(خنده)...مرسیییییییییییییییییییییی...اره سحر خیز بودما امروزم ولی نیومدم نت...
مرسی...

سارا چهارشنبه 29 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 12:20 ب.ظ http://www.dokhtare-nashenas.blogfa.com

هااااااا این نامریی بید...!!!

سارا چهارشنبه 29 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 12:22 ب.ظ http://www.dokhtare-nashenas.blogfa.com

ایییییییییییییییییییییی ...

چرا اینجوریه این کامنت دونیت ....

عجیبا غریبا ....:ی

دندونت هنوز میدردد؟!

خدا نسیب هیچ بنده ی مسلمونی نکنه واقعا ...

نه من درکت می کنم ...

من میفههممت ...

آره اصلا غصه نخور سحر خیز جون ..!!!!

ایییییییی سلام...

والا بنده بی تقصیرم نمیدونم...

اره همون...عجیبا غریبا...:دی

هر شبی ۲...۳ ساعت بیشتر درد نمیگیره...

اره واقعا...ایشالا...

مرسی از درک...

ممنون...یکی منو بفهمه خوبه!!!:دی

نه غصه چیه...

سار چهارشنبه 29 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 12:25 ب.ظ http://www.doktare-nasenas.blogfa.com

خی ... سیم کارت هم که میسوزونی ....

اشکال نداره ...:ی:ی:ی

اخی...نه دیگه نسوخت خوشبختانه...

:دی...

ورونیکا چهارشنبه 29 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 07:26 ب.ظ http://www.veronikaa.blogfa.com

آخی
سیم کارت فدای سرت:*

سلام...

مرسی ولی نسوزیده بود خوشبختانه...

عسل تلخ چهارشنبه 29 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 10:26 ب.ظ http://malangbanoo.persianblog.com

واقعا تبریک می گویم من به شما. نگفتی بعد از سوزوندن سیم کارت چه اتفاقی افتاد ؟!! یه سر به ما بزن داداش

مرسی...واسه چی...سوزاندن سیم کارت؟...بابت تبریکت ممنون ولی خوشبختانه نسوخته بود...
اگه سوخته بود که خیلی اتفاقا میافتاد شاید...:دی

چشممممم...سرم زدم...با هزار بدبختی هم کامنت گذاشتم واست...

پت پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 01:08 ق.ظ http://www.chocoholic.persianblog.com

سلامممممممممم
می بینم که تو هم قرعه کشی بردی وسیع شدی!!!!
حالا سیم کارت مرتب شد؟
موضوع رو می گفتی ملت تو فکر غوطه ور نشن!!!!
اینجا از این شکلا نداره حرصم در میاد!!!!

سلاممممممم...
اره قرعه کشی بردم وسعتیدم...
اره بابا...خداروشکر نسوخته بود که...
اره باید یه پی نوشت میذاشتم دوستانو از خوشحالیه کاذبی که بهشون دست داده رو برطرف میکردم که دلشون خنک نشه من کتک خوردم...:دی
اخی...تقصیر این بلگ اسکایه دیگه...

پت پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 01:10 ق.ظ http://www.chocoholic.persianblog.com

راستی یلدات مبارک باشه!!!!

مرسییییییییییی شما هم به همچنین...

ورونیکا پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 11:12 ب.ظ http://www.veronikaa.blogfa.com

سلام:* خویی ؟ مرسی عزیزم....یلدات مبارک:*

سلام...خوبم مرسی...

خواهش میکنم...مرسی...

مریم جمعه 1 دی‌ماه سال 1385 ساعت 03:08 ق.ظ http://maryam-1.blogfa.com

چه باحال .. منم هفته ی پیش یه سیم کارت سوزاندیدم .. البته سیم خودم بود ..
مسخره شده به خدا ... یعنی چی ؟؟ .. تا بهشون میگی بالا چشمتون ابروئه به تیریج قباشون بر میخوره ، میسوزن واسه ما !!
بینیم بابا ..
حالا باز تو شونصد هزار تا پین بیخودی وارد کرده بودی ..
به جون خودم من اصلا کاریش نداشتم .. یهو صفحه به فنا رفت .. بعدشم که موبایلو روشن کردم میزد : عزیزم سیم کارتتو نمیپذیرم !!
..
بعدشم گفتن که سیم کارت به دار فانی پیوسته !!
کجا زمان ما این جوری بود .. هان ؟؟
والا به خدا چهل سال با یه موبایل 20 در 40 کار میکردی و یه سیم کارت که اخ نمیگفت ..
خدایی حقشونه تحصنی بکنیم بس عظیم !! کاش انتخابات هیچ کس شرکت نمی کرد !!
ای روزگار !!
..
راستی رحیم توی زیر تیغ رو داری ؟؟ ... خیلی باحاله ..
فقط رحیــــــــــــــــم .... !!

اره واقعا ..چه با حال...مبارک باشه پس...اره ادم سیم زر خودشو به اتیش بکشه ولی خجاتلت باباش نکشه که سیمکارتشو سوزانیده...
اره والا...اه اه...اصن این جامعه ما سیمکارت سالاری شده تا یه چیزیم میگی فوری میسوزن...
اره همون...:دی
نه بابا قضیه پین نبود که...گوشیه رمز میخواست..وگرنه اگه بهذ پین بود که دفعه سوم سوخته بود...
اهان...پس مال تو گوشیت یهو ناز کرده..البته با همکاریه سیم مهربان...دست به یکی کردن ۱۵ تومن خرج بزارن پشت دستت...:دی...

اهان...خدا بیامرزدش...
والا...گوشی و سیمکارتم گوشی و سیمای قدیم..زمون ما...راست میگی..اره یادته گوشی ۲۰ در ۴۰ را چه حالی میداد خدایی...:دی

دیر گفتی وگرنه میرفتیم تحصن اساسی میکردیم..اره کاش نمیرفتن..ولی چه کنیم که...ولش کن وارد بحث سیاسی نشم بهتره...!!!
ای روزگار لعنتی...

اره اارمش اساسی..ولی خدایی جعفر اقا خدا بیامرز حیف شد مردا...اول که فیلمه شروع شد گفتم این دفعه فقط جعفر..اینک که عمرش به این دنیا نبود...ولی خدایی این سریاله کلکسیومنه غم و غصه هستا...ولی این رحیمه خیلی جالبه کاراش ...چطوری از اوساش باج میگیره...

باشه فقط رحـــــــــــــــیم..!!!

پردیس جمعه 1 دی‌ماه سال 1385 ساعت 03:09 ب.ظ

ا مگه یلدا عیده؟!پس واسه توام مبارک باشه!

اره بی سوات...:دی :دی :دی

مرسی...

پردیس جمعه 1 دی‌ماه سال 1385 ساعت 03:11 ب.ظ

آفرین میبینم که متنبه شدی:دییییییییییییییییییییی

مرسی مرسی...از چه لحاظ ایا؛؟؟؟

پردیس شنبه 2 دی‌ماه سال 1385 ساعت 08:42 ق.ظ

یه سر بزن به من یه کاریت دارم

اهان...اومدم..الان دارم میرم سراغ بازی...مرسی از انتخابت...

مارمولک۸۴ شنبه 2 دی‌ماه سال 1385 ساعت 05:17 ب.ظ http://ww.marmoolak84.blogfa.com

سلام
وبلاگ جالبی داری
خوشحال میشم با هم تبادل لینک داشته باشیم
به منم سر بزن منتظرتم

سلام...خیلی خوش اومدی...
خواهش میکنم...
چشم حتما...
باشه میام ...حتما...مرسی

پارانویا شنبه 2 دی‌ماه سال 1385 ساعت 07:20 ب.ظ http://www.livealive.blogfa

سلام . من اینجور که یادم میاد قبلاا باری اینجا اومدم ..
اما هیچی یادم نیستت...
مشخصاتت رو نوشتی پسر اینجا همه بت میگن دختر گلم وو البته که دختر بودن بیش تر بت میاد خلاصه خوش باشی (لبخند)(چشمک)

سلام...اهان...نمیدونم...شایدم..ولی فک نکنم کامنت گذاشته بوده باشی...به هر حال...
خسته نباشی...
حالا باید همین کارو بکنم...تا اشتباه نشم یه وقت...:دی

چرا بیشتر بهم میاد..میشه بگی بهم...
(چشمک)...

پردیس شنبه 2 دی‌ماه سال 1385 ساعت 08:43 ب.ظ

آره تو وب خودت . مثل من و گیلاس و خیلیای دیگه.۵نفر ۵ خاصیت خودت..من یکمی تپلم.نه زیاد

باشه...میدونستما..میخواستم مطمئن بشم...اره چشم..فهمیدم دیگه...
اها یه کمی..خیلی خوبه..:دی...

بنفشه یکشنبه 3 دی‌ماه سال 1385 ساعت 07:02 ق.ظ

سلام
چطوری ژیگو جان؟!
من خوبم نگران نباش
فقط یه درگیری برای کارم داشتم و یه جابه جایی تو سمتم
که انشالله اگر خدا بخواد امروز حل میشه
توکلت علی الله........
مامان حالش خوب نیست
باید چند روز دیگه انژیو بشه...اینه که من خیلی عصبی و خسته ام
اما از اینکه منو تو بازیت راه دادی ممنونم امیدوارم که بتونم در اسرع وقت این بازی رو ادامه بدم به نظرم جالب اومد.
شاد باشی مهربونم
دوست دارم

سلاممممممم بنفشه خانوم عزیز...
خوبم مرسی..تو چطوری؟؟؟
اهان..باشه..ایشالا همیشه خوب و سلامت باشی...
اهان...دیدم یه چند روزی نبودی...مث الان که یه دو ..سه روزیه دوباره نیستی..ایشالا هرجا هستی خوب خوش و سلامت باشی عزیز...
امید است به خدا..ایشالا درست میشه...
چه بد..ناراحتم واقعا..ایشالا که زود خوب بشه حال مامانت..ناراحتیه تو ناراحتی منم هست...
اهان...میفهممت..خیلی سخته..هم خستگی روحی داره هم جسمی و این خیلی سخته...ایشالا مشکلاتت حل بشه به خیر و خوبی...
خواهش میکنم عزیز..اومدم دیدم ادامه دادی...مرسی..با این حال و روزت و گرفتاریت..مرسی واقعا...

تو هم شادیت و به دست بیاری به زودیه زود...
منم همینجور...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد