هیچی...

سلاممممم میکنیییمممم...

احوال میپرسیممممم...

زنده بودیم اگه فردا..وعده ما لب دریا...(دارم داریوش گوش میدم یه تیکشو اومدم واستون هویجوری )...

خب چه خبرا..خوبین..خوش میگذره ایشالا...

منم هیچی...روزمرگیامو ادامه میدم...

خیلی حرف واسه گفتن دارم و چندتا موضوع واسه مطرح کردن..ولی نمیدونم چرا این مخ وامونده یه جا متمرکز نمیشه...نمیتونم فکرمو تمرکز بدم تا بتونم بنویسم چارتا خط...

به هر حال اگه پستام در پیتی و چرت و پرتن همینه دیگه..کاریش نمیتونم بکنم فعلا...اگه تحمل دارین که یا علی و اگرم نداری که مزاحم نمیشم...

امروز پیش عموم بودم..یعنی عمومو خونه اون یکی عموم دیدمش..همون عموم که گفته بودم پرستاره..دکتره دستیار اتاق عمله...و اخرشم من نفهمیدم چیکارس..

خلاصه این دست وامونده بعد از حدود ۵ ماه تازه حالا دوباره یادش اومده درد بگیره اذیت کردناش بیشتر بشه...امشب بهش نشون دادم میگم چرا این اینجوری میکنه زیر این پوستی که جدید دراورده انگاری رگای دستم قاطی پاطی شدنا و بعضی وقتا هم همون زیر انگار هی سوزن فرو میکنن..چرا اینجور میشه...البته به غیر از اینکه سردش که میشه کل دستم سیاه میشه اون قسمتش از همه جا بیشتر...

یه خورده نیگا کرده و میگه باید عمل بشه به احتمال زیاد...میگه باید این پوست جدیدو بکنن بدن سگ بخوره احتمالا چندتا رگی که این زیر رد شده جاهاشون عوض شده و خونو درست منتقل نمیکنن باعث مشکلات بعدی و بیشتری در اینده میشه...من: ...عموم: ...من: نمیخوااااااااام...عموم:...تو غلط کردی...اخه این بدبخت همون اولم گفت احتمالا عمل میخواد تا زیاد اذیت نشی..ولی من گوش نکرم گفتم..نه چیزی نیست خوب میشه...حالا دوباره میگم نه..میخواد منو بکشه... ..خب چیکار کنم اخه..اتاق عملو دکتر و این مسخره بازیا رو دوست ندارم اصلا..حس میکنم میشم مث این بچه لوسای ننر...دست خودم نیست...نمیدونم چه کنم..ولی ایندفعه دیگه جدیه فک کنم..گفت هرچه زودتر بیای واسه عمل هم خرجش کمتره و هم اسونتره...حالا خوددانی...خودمم که ماشالا خیلی کلا همه چی میدونم... ...

اخه دردمم که یکی نیست که..یه مشکل دیگه هم این وسط هست که میشه قوض بالا قوض...چی؟؟نه نمیتونم بگم این مشکلو...

نمیدونم..حالا اگه دیدین یه ۷...۸ روز دیدین غیب شدم احتمالا رفتم زیر تیغ... حالا خبر میدمو میرم ایندفعه..نمیزارم مث اون تهران رفتنم بشه...

حالا اگه خبر دادمو رفتم و از ۷..۸ روز بیشتر شد خودتون دیگه بفهمین چی شده... زیادم راضی نیستم تو خرج بیفتینا...یه اعلامیه+ یه مجلس ساده...لباس مباس مشکی و اینا هم نمیخوادا...

نه حالا خدایی از این عملم که بگذریم و بگیم چیزی نیست که چیزیم نیست اصلا...

حالا اگه یه روزی مثلا من افتادم و به رحمت خدا رفتم چه جوری میفهمین شماها؟؟؟

اصن میخوام یه قرارداد اینجا بنویسم...خوبه ها نه...؟

مثلا بنویسم و بگم به هرکی که میاد اینجا اگه دیدیم مثلا من یه ماه ازم خبری نشد تو نت نیومدم کلا اعلامیه رو بچسبونین... خوبه نه؟؟؟یه چندتا از دوستان هم که پسورد ژ یگولو رو دارن اگه اعلامیه رو چسبوندین بیایین بی زحمت اینجا هم سیاه پوش کنین بنویسد خدا صبر بده به بازماندگانش...

ای خدا رحمتش کنه بچه خوبی که نبود ولی خب حالا زیادم ......نمیدونم اونشو دیگه خودتون باید بنویسین...

نه خدایی اینجوری بهتره ها..بازم میفهمن بقیه که دیگه بیخود وقتشونو تلف نکنن و یا اگه طلبی چیزی دارن دست به کار بشن... ولی یه چیزم هستا..اومدو از یه ماه بیشتر شد و یه اتفاقی افتاده بود واسم ولی نرفته بودم به عالم ملکوت شماها هم که به توصیه هایه من گوش کرده بودین..اونوقت چی؟؟ ایا؟؟؟

حالا مثلا من میام پست میزارم هیشکی باور نمیکنه... میگن نه بابا این خودش نیست..حتما یکی داره سربه سرمون میزاره...

خب بابا فحشم ندید بیخیال...میگم که گیجو ویجم...به این فکرا میفتم...

اخه یکی نیست بگه بابا تو مگه بود و نبودتم فرقی میکنه به حال کسی مگه..والا به خدا... خودشونو تحویل میگیرن بیخودی مردم... ...

خب دیگه بیخیال دارم چرت و پرتام زیادی نامفهوم میشن انگاری...

دیگه اینکه من ۳..۴ روزه وقت خودمو تلف کردم همش به خاطر شماها حالا میگم چه جوری...

بعد از حدود ۴ ماه نوبتمون شده واسه گاز سوز کردن ماشین... /CNG /اره دیگه ببینین چقده به فکرتونم..نمیخوام هوا رو الوده کنم مریض بشین... واقعا من چقده انسان دوست و خوبم...

و حالا چند چیز جالب...اول اینکه اینا اول که میخوان پولو بگیرن انگار نه انگار که هنوز مخزنی چیزی در کار نیست...زنگ زدن اینو اونو هزارتا کوفت مرگ اماده کنین .و صبح یکشنبه ماشین اونجا باشه..گفتیم چشم...و اما مهمترین چیز..اماده بودن فیش بانکی که پولو ریختیم به حساب...

همه اینکاراو کردیم دوباره زنگ زدن که اااا رتستی یادمون نبود بهتون بگیم..ماشینو میبرین کارواش زیر و موتو ماشین و برق میتدازین و میایین..وگرنه ما کلاسمون بالاسن کثیف میشیم ماشینتون اگه کثیف باشه....

حالا بهشون میگم بارون میادا...میگن تو از کجا میدونی میگم من میدونم دیگه.من ماشینو بشورم بارون میاد...اقاهه پشت تلفن:...شوخی نکن بچه...من: چشم...

خلاصه که یه روزم ماشنو نیگه داشتنو بعد ظهرم در کمال بیخییالانه گری ماشین بدون مخزن بهمون تحویل دادن و گفتم برو دنبال نخود سیاه تا خبرت کنیم...

اینم از این بشر دوستیه ما..نمیزارن که ...به من چه..

خب دی

گه خودمم میفهمم میخواین منو بکشین دسته جمعی..من خودم فراررررررررررر کنم بهتره...

خوش و خوب خندون وسلامت باشین همگی همیشه... فعلا..یا علی...

 

 

پ ن : من از اتاق عمل نمیترسم...به هیچ وجه...چرا شماها اشتباه فک میکنید من نمیدانم...من ادمیم که بدون بیحسی دندونمو عصب کشی میکردم...پس ترسی ندارم از عمل و این حرفا..به نوشته هام بیشتر دقت فرمایید لطفا...مرسی ممنون

بازم پ ن : کامی جون ویروسی تشریف دارن نمیتونستم جواب کامنتا رو بدم فعلا واسه همین فعلا اینجا گفتم...

اینم یکی دیگش پ ن : امروز جمعه است و الان بعد از ظهرش..این دل وامونده هم گرفته به شدت...همین...

برمیگردم ... فعلا...

نظرات 24 + ارسال نظر
شاذه چهارشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 08:08 ق.ظ http://shazze.blogfa.com

سلام
عمل کردن ترس نداره. من سه بار رفتم اتاق عمل و هنوزم زنده ام.
بعدم من بداخلاق نیستم. با هرکی فاصله رو نگه داره درست حرف میزنم.

سلام شاذه خانوم گرام...
کاش میترسیدم از اتاق عمل...درد من چیز دیگست...
خوش اخلاقم نیستی...من فاصله رو نگه داشته بودم..ولی تو هم اگه اون فاصله واست کم بود نباید اینجور رفتار میکردی...یه کلام میگفتی..همین...

حالا هم بیخیال...

خوش باشی و موفق...

فاطمه چهارشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 10:04 ق.ظ

این شاذه امروز همه جا رفته هااا


چرا باز بهم نگفتییییییی علییییییییی

ای مامانننننننننن...بیا دیگههههه(گریه)

خندههههههه...


چی رو نگفتم فاطمهههههههه؟؟؟
اهان..ببخشید معذرت...از این به بعد همیشه میگم اول به تو...

اخی مامانش بیا دیگه...گریه نکن..ددد...

[ بدون نام ] چهارشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 10:05 ق.ظ

تو کی زن گرفتیییییی

تا دیروز که بهت زن نمیدادننننننننن

هااااااااااااا

من؟؟؟!!!

نمیدونم...خودمم..آیا؟ میپرسم حالا بهت میگم...:دی

ااااااااا به من زن نمیدادن؟ چرا...

...

eghlima چهارشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 10:09 ق.ظ

سلام
عمل کردن که ترس نداره فقط ریسکش بالاست.زن داداش خودم از پارسال تا حالا 15 بار عمل کرده.(نترس بادمجونه بم آفت نداره) !!
خوش باشی.
بای تا های

سلامممممممم اقلیما جان...
نه نمیترسم من ازش...فقط حالم بهم میخوره از اتاق عمل و اینچیزا..حوصلشو ندارم...
واسه چی..کجاشو ۱۵ دفعه عمل کرده اخه...خدا شفاشون بده ایشالا...

(اون که اره...خندهههههه)...
تو هم عزیز...
این بای تا های گفتنتم هستم...:دی

عسل بابا چهارشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 12:59 ب.ظ http://man-o-babayi.blogfa.com

سلام
خدا نکنه!

عمل واسه چی اونوقت؟ یعنی قبلا عمل کردی آیا؟

من خیلی دخمل خوبی هستماااااا آرشیو همه رو می خونم فقط این دفعه وقت نکردم!!! :ی

مرسی که می یای!

سلام عسل خانوم عزیز...
...

نه هنوز عمل نکردم تا حالا...دستم به خاطر یه تصادف که حدود ۶ ماه پیش کردم...

اره اون که میدونم..من خودمم بهت گفتم که دخمل خوبی هستی که تو...هر وقت وقت کردی و اگه دوست داشتی بخونش...

خواهش...

فاطمه چهارشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 01:12 ب.ظ

ببین راستی از نیلو فر جاننننننننننن چه خبرر؟(نیش)

خندهههه...

هیچی..نمیدونم کجاست چند وقته غیب شده..نیست...

دختر باران چهارشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 10:13 ب.ظ http://www.dostevagheyi2006.blogfa.com

سلام داداش علی خوبی؟
میدونم دیگه نمیای وبم و دوست نداری بیای اشکال نداره
از اینکه میخوای عمل کنی ناراحتم اما از این خوشحالم که خوب خوب میشی
ناراحت و نگران نباش
برات دعا میکنم
شاد باشی

سلاممم باران خانوم گل...
تو از کجا اخه اینا رو که گفتی فهمیدی..من همیشه میام و همیشه هم دوست دارم که میام..دیگه هم از این فکرا نکن لطفا...
مرسی عزیز..تو همیشه بهم لطف داری خانوم گل...
چشم..سعی میکنم...
مرسی از دعاهات...مرسی...
تو هم همیشه عزیز...

نیلوفر پنج‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 12:14 ق.ظ

از اتاق عمل خوشت نمیاد یا می ترسی؟
بابا بدون لباس مشکی که نمیشه مردم چی میگن...نمی گن عجب دوستایی داره لباس مشکی نپوشیدن؟(نیش)

از اتاق عمل خوشم نمیاد..حالم بد میشه میبینم...

نه بابا..مردم هرچی میخوان بگن بگن..من خودم دارم میگم که اشکالی نداره...

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 05:22 ب.ظ http://www.hoda210.blogsky.com

سلام
شجاع باش.مگه تو کارتون پسر شجاع رو ندیدی تا حالا
از اون یاد بگیر.بگذریم.
راستی این شکلک ها رو چه طوری درست کردی.به من هم یاد بده.
با تشکر

سلام...
چشم..شجاع میشویمممم...چرا دیدم...
باشه چشم...اره بگذریم...
این شکلکا یه سایت داره خودش..برو ازش دانلود کن همیشه داشته باشی..همین امشب سعی میکنم ادرسشو بهت بدم..اگه دیر نشده باشه تا الان دیگه البته...
مرسی از اومدنت...

نیاز پنج‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 07:37 ب.ظ

سلام علی جان...خوبی؟/؟...نیلوفر خوبه؟...بهش سلام برسون(نیش)....راستی اتاق عمل که ترس نداره...من رفتم اینقده باحاله....سبزه مثله قورباغه....همه چیزاش....راستی بادمجون بم افت نداره....بالاخره نیلوفر خانوم هستن که به ما خبر بدن.....
از شوخی گذشته خیلی خودتو لوس کرده بودیا....همه میرن اتاق عمل هیچکی هم نمیمیره....دیگه نشنونم...!
شاد باشی....

سلام نیاز خانوم گل...خوبم مرسی عزیز...نیلوفرم خوبه سلام میرسونه..:دیچشم حتما...(نیش)..من که گفتم از اتاق عمل نمیترسم فقط ازش بدم میاد...ایشالا دیگه هیچ وقت گذرت بهش نیفته..اره همون مث قورباغه رو خوب اومدی...اره اون که اره..افت نداره...اره حتما بهش میگم خبر بده خبر مرگش...:دی(خنده)...
چشمممممم..ترسیدم خب ..نزن نیاز جان..چشم...من از اینچیزاش نمیترسم..گفتم که بدم میاد ازش...

تو هم عزیز ایشالا همیشه...

یاس پنج‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 10:04 ب.ظ http://myrules.blogfa.com

خدا نکنه،
یه نگاه به قدتون بندازید و کمی خجالت بکشید
ایشالا که زودی خوب بشید

سلام یاس خانوم...

الان نیگا انداختم بسی خجالت کشیدم..ممنون از راهنمایی خوبت..:دی

مرسی عزیز..لطف کردی و خیلی هم خوش اومدی...

ریحــــانه جمعه 11 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 03:26 ق.ظ http://reyhan274.blogfa.com

یه پیشنهاد درست درمون دارم برات !!
ببین . اون اول پست هات سلام علیک نکنی بهتره ها !!
آخه من هر دفعه میام فک می کنم این پستتو خوندم
بعد که هی میام می بینم نه بابا مثکه فرق داره ... من از همین جا بهت اطمینان میدم که ما هممون خوبیم خوشیم سلامتیم . خبره خاصی هم نیست .. سلامتی .. بد نمیگذرونیم .. خدا رو شکر ... الان ۷ خط اولت رفت !! به همین راحتی :دی .

در هر حال .. پیشنهاد بود :)

بعد یه چیز دیگه .. لطفا زبونتون رو گاز بگیرین ... آخه آدم با یه عمل چرتکی مثل این که از این فکرا نمیزنه به سرش !!!‌

بهههههه..چه عجب..راه گم کردین...
شوما همیشه پیشنهاداتت درست درمونه..بفرما ابجی..سراپا گوشیم...
ااااااا این نشد دیگه..اخه عادت کردم و دوست دارم سلام کنم..باشه عزیز شکل .و شمایلشو عوض میکنم..خوبه؟
خطام که بره همش..اینش مشکلی نیست...بازم چشم..نوعشو عوض میکنم...

مرسی از پیشنهاد...

زبونمو؟؟؟ درد میگیره اخه که...
چشم خانوم...

someone جمعه 11 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 12:34 ب.ظ http://yaveh-gooyan.blogsky.com

سلام .
ایشاالله همیشه سالم باشی
موفق باشی
من به روزم

سلام...
مرسی عزیز...
مرسی ممنون...
اومدم و بهت سر زدم...

دختر آریایی جمعه 11 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 03:38 ب.ظ http://ariangirl.blogsky.com

سلام ژیگولو جان ...
خوبی ؟
امروز جمعه است هاااا .....
دلت که نگرفته ..... الان میدونم حتما نشستی یه جا و اعصاب خودو خرد میکنی ... الان من میگم چیکار کن ... یه زنگ بزن به دوستی کسی پاشین با هم برین بیرون و بخندین ... یا نه یه اهنگ بذار برقص ... چطوره ؟ ( خنده )
یه جوری خودتو سرگرم کن ....
نبینم بشینی و حرص بخوری الکی .... زندگی کن نه مردگی ... ده بار این حرفو زدم ....
مرسی که اومدی و احوالمو پرسیدی ... الان دیگه خوبم خدارو شکر ....
اما باز سه شنبه یا چهار شنبه باید برم ... وایییی ....

خییییلییییییییی پسر بدی هستی .... بری دکتر هاااا .... پشت گوش ننداز تو عمری باید با این دست کار کنی ....
نه تو نمیترسی ولی بدت میاد ... اما نمیشه هم نری ... مجبوری ... پس برو ... حتما ...
بازم میام ....

فعلا...

سلام نگین جان...
خوبم مرسی...
اره اونروز جمعه بود..دلمم که دیوونست میگیره دیگه...
من دوست ندارم تو دنیای واقعی..هیچ دوستی...اره همون اهنگ بزارم بهتره...:دی
باشه..راست میگی..چشم...
چشم خانوم چشم...اره میدونم..معذرت اگه اعصابتو خورد میکنم...
خواهش میکنم عزیز..وظیفه اس...خدا رو شکر..همیشه خوب باشی...
ایشالا که چیزی نیست و دفعه اخره...نترس..:دی

میدونم...چشمممممم ایشالا سال دیگه..سال ۸۶..اگه زنده بودیم...میدونم اره راست میگی...
خوشم میاد خوب فهمیدی نگین...اره نمیشه هم نرم..چاره ای نیست باید برم تحمل کنم...باشه چشم..حتما..
مرسی عزیز..تو همیشه بهم لطف داری...

[ بدون نام ] شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 09:28 ق.ظ

میگمممممممم

اینجا چرا ساکته اینقد

خیلی هم سردهههههههههههه

چییییی؟؟؟

چون خودمم ساکت و سرد بودم...

دعام کن خوب بشم...

سالار شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 10:41 ق.ظ

می دونم اگم بری بیرون کس کلک بازی در آری بازم ته دلت گرفته است

سلام سالار...خوشحالم میکنی وقتی میبینم میای..

واقعیتش..اره تو راست میگی..چیکار کنم...این دل لامصب بد جوری شیکسته..چینی بند زده هست...

اقلیما شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 12:00 ب.ظ

سلام.خوبی؟؟ ببخشید که گفتم یعنی فکر کردم و بعد نوشتم نترس!!! میدونستم نمیترسی.اصن واسه تنوع تو روزه جمعه برو واسه دستت. یا حق. بای تا های

سلاممممممم اقلیما جان...
نه عزی اشکالی نداشت..شایدم من جوری نوشتم که اکثرا بد برداشت کردن..بیخیال عزیز...


خندهههههه..اینم میشه..ولی اخه دکتر تو روز جمعه از کجا پیدا کنم؟؟:دی
حق یارت..فعلا...

اقلیما شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 12:22 ب.ظ

سلام as again
تو رو خدا یه کاری کن هم خدا خوشش بیاد هم بنده خدا !!!
من هر وقت میام تو نت 2 تا وبلاگو اول باز میکنم یکی جنابعالی یکی نیما خان!!
ولی الان چند باره که میام میبینم اپ نکردی میخوره تو پرم!!! جونه من آپ میکنی یه اف کلوچو بذا که من بیام سر داغه داغش!!!
میسیییییی.
بای تا های

سلاممممممم هزارتا...
چه کاری عزیز..بگو...
مرسی عزیز..ممنون واقعا از این همه لطفی که بهم داشتی و داری...
خدا نکنه عزیز...باشه چشمممممم اپ میکنم خبرم میدم حتما...
اتفاقا امشب پنجشنبه هست و حدود سه چهار روزه واست اف گذاشتم ولی نمیدونم کجایی و چرا جواب ندادی..خلاصه خوشحال میشم بازم بیای عزیز...

میسی...خواهش...

فعلا عزیز...

م شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 12:51 ب.ظ

سلام
خداییش اگه نمیگفتی داریوشه فکر میکردم تو یزد دریایی چیزی کشف شده رفتی ساحل ماهیگیری ;)
علی جون حالا میترسی چرا حاشا میکنی!؟ درست مثل بچه های خوب بگو من میترسم ماهم بهت میگیم سر خوب ترس نداره که (زبون درازی)
ایشالا که چیز مهمی نیست . زودی هم برمیگردی دستت هم خوب خوب میشه حتی بهتر از اولش

سلام مریم جان...
خندهههههههههههههه...اره یزد دریا هم داره..اتفاقا ماهی هم پرورش میدن فقط دریاهاش اون وسعت و نداره..کوچولوهه...

خندهههه..نع من نمیترسم اصلندشم..گریهههههه..ماماننننننن :دی
باشه اگه اینطوره من میترسم..خوبه حالا؟؟؟

ایشالا..نمیدونم..ایشالا دیگه سال جدید میرم دنبالش...مرسی ممنون...

هیچکس یکشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 04:52 ق.ظ http://www.mehrvarz.blogfa.com

سلام
زیبا بود
موفق باشی
با تبادل لینک چطوری
من آپم سر بزن
فعلآبای بای

سلام...
مرسی...
تو هم...
موافقم کاملا...
چشم حتما...
فعلا...

نیلوفر یکشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 08:06 ب.ظ

علیییییییییییییی
من چجوری اهنگ تو وبم بزارم
همه میگن نمی دونم
من چی کار کنم
تو رو خدا تو بگو چجوریه

جانننننممممممم نیلو جان...
منم نمیدونم...
:دی
گفتم بهت...
برو پیش فاطمه..اوم حتما کمکت میکنه عزیز...

محبوب! یکشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 10:01 ب.ظ http://dokhtare-nashenas.blogfa.com

می خوای عمل کنی ؟
ای وای خدا شفات بده :ی
والا به خدا... ایشالا خودت بر میگردی او با دستای خودت اینجا می نویسی که من از زیر عمل به سلامتی اومدم بیرون ... هه مگه نه؟

اره احتمالا...یعنی حتما...
ایشالا..:دی
خنده...مرسی عزیز..اره میام و مینویسم...

محبوب جان...: مرسی..به خاطر اومدنت...

[ بدون نام ] دوشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 07:46 ق.ظ

علییییییییییییی

باز کجا غیب شدییییییییییی

جانننننمممممممم فاطمههههههههه...

من...؟؟؟ من که اینجام..تو خودت غیبی همیشه...

الهه تنهایی دوشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 10:27 ق.ظ http://myheaven.blogsky.com/

سلامممممممممممممممممممممم
خوبی؟؟؟
میشه لطفا از دنباله اسمم غمگین رو برداری ؟؟؟؟

سلاممممممممممممممممم الهه خانومیه گل...
خوبم مرسی عزیز...
اره حتما عزیز..چشم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد