زن تنها...

  ســـــــــــــــــــــــــلامممممممممممم

خوبید موبید چطورید؟؟؟ (الان سرقت ادبی کردم)

خب من بلاخره بعد ۱۰ روز  اومدم...(حالا نمیومدی هم فرقی نمیکرد ) و اما دلایلش که دیر اومدم...

۱- ادامه بی حوصلگیای قبلی...اخه ذات این بهار لعنتی این بی حوصلگی توشه...به من چه خو

۲- کمی تا مقداری تا قسمتی ت ن ب ل ی... ...

۳- این وضع خراب سرعت اینترنت... ۳ روزه هربار اومدم جواب کامنتا رو بدم و بعدشم اپ کنم یه بازیی دراوردای نت...

چهارمم که دیگه نداره..تموم شد..اقا ..خانوم دارم میگم تو صف وای نسا.تموم شد...

خب این از توضیحات واجبناکی که باید میدادم...

حالا بریم سر اصل مطلب...اشتباه نگیرین بابا خواستگاری نیومدیم که..اصل مطلب این پستم در مورد بعد از خواستگاری و بعدتر از اوناشه...

امشب میخوام درباره زنان مطلقه بنویسم...موضوعی که واقعا یه چیزایی ازش دیدم و شنیدم که چند وقته میخوام بنویسم ولی خب یا وقت نمیشه یا مشکلات دیگه ای پیش میاد...

نمیدونم از کجاش شروع کنم...

از روز اول خواستگاری..که همه چیزش خوبه یا خوب میشه کم کم با صحبت بزرگترا...

بعدشم ازدواج و بعدشم اصولا زندگی کردن زیر یک سقف...ولی خیلی وقتا و واسه خیلیا پیش میاد که زندگیای زیر یک سقف به دلایل خیلی زیادی دووم زیادی نمیاره و زود از هم میپاشه و تازه اول بدبختیه...

واسه هر دوطرف قضیه..ولی به نظر من واسه زن این وسط خیلی قضیه فرق داره...

زنی که به نظر من تو ین جامعه ما ایرانیا تا دختره خیلی اجر و قرب و منزلت داره و همینکه زن شد همه اینا از نصفم کمتر میشه..و همه اینا هم دلیل دیگه ای نداره جز فکر و فرهنگ شدیدا غلط ما ایرانیا...

من میخوام بدونم اخه چرا..این چه جور دین و ایمانیه ما داریم...و ادعای مسلمونیمونم میشه به شدت...

چرا ؟؟؟

چرا یه زنی که به دلیل اعتیاد مرد مافنگیش که خیلیاشون از اول خواستگاری هم معتاد هستن ولی با دروغ و کلک زن میگیرن و بعدشم هرچی این زن بدبخت خودشو جرواجر میکنه و زجر و عذاب میکشه تحمل میکنه ولی اون مثلا مردش ادم نمیشه و اخر مجبور به طلاق میشه..بعد از طلاقش تو جامعه ما اینجوری رفتار میشه...

خیلی از زنها هستن که دچار همین وضعیتن که وقتی میبینن اگه طلاق بگیرن خیلی وضعشون بدتر میشه جرات نمیکنن و با همون مرد مافنگی سر میکنن و خیلیا هم طاقتشون تموم میشه و طلاق میگیرن...که مثلا راحت بشن..ولی زهی خیال باطل..چون تازه اول بدبختیشونه...

من تو این پستم کاری به دلیل طلاق ندارم فعلا..میخوام بدبختیای بعد از طلاقو بگم..و فرض میگیرم طلاقایی که اتفاق میفته دلیلش موجه هست و بهترین راه همین بوده که تو خیلی از موارد هم همینجوره...

یه زن بعد از طلاق...

تو خونواده خودش تو ۹۰ درصد خونواده های ماها دیگه جایی ندارن...زنی گه طلاق گرفت باید یحتمل بره بمیره...من میخوام بدنم اخه پدر محترم مادر مهربون شماهایی که دخترتونو مث دسته گل بزرگش کردین عروسش کردینو خیالتون راحت شده..حالا که تو زندگیش شکست خورد حالا بنا به هر دلیلی چرا اینجور باهاش رفتار میکنین اخه..که انگار این زن هیچ وقت دختر شما نبوده...چرا جوری رفتار میکنین که جرات نکنه بگه میخوام برگردم پیشتون چرا اخه..مگه اون چه فرقی کرده با قبل لز ازدواجش...من میگم اصلا دخترتون بد..تقصیر کار دخترتون...حالا که طلاق گرفته مگه بچه شما نیست چرا از خونه تردش میکنین...چرا عوض اینکه کمکش کنین که به راه خلاف و هزار کوفت و مرگی که دور و برش هست کشیده نشه و روزی که خیلی هم دیر نیست به لجن کشیده نشه از خونه و خونوادش تردش میکنین...؟ چرا اخه...بابا این زن بدبخت دختر شماست بچه شماست..کمکش کنین...

این از خوندواده که من میدونم بیشتر شماها هم میدونین که این کارا رو میکنن پدر و مادر ماها به غیر از یه تعداد کمیشون...

بعد از  ط ترد شدن از خونه خونوادش زنه اگه خیلی صبور باشه با ایمان قوی تو این جامعه خراب ما میگرده دنبال یه کار ابرومند مث خیاطی گلدوزی یا هر کار دیگه ای که یه لقمه نون حلال پیدا کنه شکمش و سیر کنه (اگه بچه هم داشته باشه شکم بچه شو هم سیر کنه)و زیر یه سرپناه امن باشه...اخه یه زن چقد مگه طاقت داره من میخوام بدونم..به خدا خیلی مشکله...یه زن و این همه نیازی که خدا تو وجودش قرار داده...نیاز محبت کردن و محبت دیدن..نیاز یه ارامش خوب..نیاز به اینکه بدون دغدغه یه جایی که احساس امنیت کنه زندگی کنه...نیاز شهوتش و هزاران نیاز دیگش... یه زن تنها و بی سر پناه باید با همه این نیازاش بجنگه چون که هیچکدومش به اسونی برطرف نمیشه. و بعضیاش که دیگه هیچ رقمه اگه بخواد سالم زندگی کنه که برطرف نمیشه...زن با اون روح و جسم لطیفش چطور اخه همش باید کار بکنه..خب بعد از یه مدت که شد خسته میشه و از پا درمیاد اونوقته که معلوم نیست دیگه چیکار باید بکنه...یه زن اخه چقدر طاقت داره تا نیاز شهوتش رو کنترل کنه و سالم زندگی کنه...خب هرچی هم ایمانش قوی باشه بلاخره یه روزی دیگه طاقتش تموم میشه اونوقته که ممکنه هر بلایی سرش بیاد...زن و خدا افریده واسه محبت کردن و محبت دیدن یه زن تنهای مطلقه که تو این جامعه لعنتی ما چه جوری میتونه این نیازشو برطرف کنه اخه...زنی که نه دیگه پدر و مادرش قبولش دارن و نه هیچ کس دیگه ای رو...اینا فقط ۲...۳ مورد از نیازاشه که من گفتم...فکر که بکنی هزاران مورد دیگشم میشه پیدا کرد...

تو این جامعه گل و بلبل ماهم که ماشالا با اینهمه ادعای مسلمون بودنمون چه کارا که نمیکنیم...زن میره خونه بگیره صابخونه میگه مجردی نمیشه...بعد از کلی زحمت و اینور اونر دویدن بلاخره یه جا رو گیر میاره که سقفی بالا سرش باشه...ولی به اینجا ختم نمیشه که...سلام گرگ هیچ وقت بی طمع نیست...وقتی میبینه یه زنه تنهاست با خودش میگه اره دیگه حله...تا با زنش دعواش میشه یا هر مسئله دیگه ای که اعصابش از همه جا خورد میشه گیر میده به زن تناهئه و هرجور که هست با خودش میگه باید یه کامی از این زنه به دل بگیره..بلاخره هرچی باشه حق اب و گل داره...اونوقت با اون نیاز شهوت زن تنهائه و اون نیاز محبت کردن و محبت دیدنش چه جوری میتونه زنه سالم بمونه..بخواد سالم بمونه خودشو یه جور دیگه باید نابود کنه و اگرم یه کم ایمانش سست بشه و پاش بلغزه که دیگه هیچی...زن داستان ما اولین قدمشو به لجن زار این جامعه بی در و پیکر گذاشته و دیگه حتی اگه خودشم بخواد هیچ کاری نمیتونه بکنه و میوفته تو این لجن زار و حیثیتش به باد میره و بعد یه مدتی هم دیگه واسش هیچ فرقی نمیکنه و واسش میشه یه عادت...

من میخوام بدنم پدر و مادر این زنه اینجور بهتر شد حالا که دخترتونو ولش کردین به امون خدا...که ترسیدین ابرتونو ببره..بهتر شده که ترسیدین بگین این دخترتونه که طلاق گرفته..به خداوندی خدا اولین و بزرگترین تقصیر و کناه از توئه پدر و مادره که از اول شروع کردین...

حالا بیایمو از همه اینا بگذریم و فک کنیم زنه وقتی میبینه با اینهمه نیاز برطرف نشدش باید یه خاکی تو سر خودش بریزه پس به فکر ازدواج مجدد میفته که حداقل سایه یه مرد بالا سرش باشه..که حداقل مردم نگن این زنه بی صاحابه (به خدا من دیدم که اینجور میگن و از ادم بودن خودم خجالت کشیدم)...حالا میخواد ازدواج کنه...خب چه جوری اخه؟ لب تر کنه هزارتا گرگ درنده میرزن دورش که البته همه حاجین و کلاس بالا هستن و پول دارن و صد البته مسلمونو و نماز اول وقتشون سر جاشه و فقط و فقط مهز زضای خدا و خشنودی اونه که این ثوابو میخوان بکنن...(اره جون عمه شون)...زن داستان ما اگر به سلامت از همه اینا گذر کنه گیر یه ادم که انسان باشه بیفته و اون ادمه واقعا ادم باشه تازه میرسن به جاهای جالب قضیه...کافیه فقط یکی از فامیلها یا اشناهاش اون اقاهه بفهمه دیگه اون مرده میشه بیدین و لامذهب و هزار وصله ناجور دیگه که بهش میچسبونن...اخه مردم به شماها چه...بابا جون گور من جداست گور تو جداست گور اونم جداست..چرا اینقد بعضی از ما ادما که خیلیمون هستیم نمیفهمیم..اخه به ما چه...چرا عوض اینکه کمک کنیم بهشون تا دون نفر رو از بی راهه ها به راه درست بکشونیم دقیقا بر عکس عمل میکنیم و هرجور که از دستمون بر بیاد سنگ اندازی میکنیم تا جولو این بی ابرویی(بازم من دیدم که میگن) رو بگیریم...اره..اخه بدبخت بیچاره تو برو کار خودتو درست کن..تو چیکار داری به همسایه بدبختت تو چیکار داری به دوستت که میخواد اینکارو بکنه..زندگیه خودشه بزار که گلستان کنه..بزار که اتیش بزنه به تو چه اخه...حالا فامیل و دوست اشنای و پدر مادره مرده حالا اگه ۵۰ سالشم باشه فرقی نمیکنه ها مردم دخالتاشونو باید بکنن یه طرف و زنه هم که تا حالا هیشکی اصلا نمیدونسته کجاست و چیکار میکنه و اگرم تو خیابون میدیدنش فامیشلاش روشونو بر میگردونن حالا هزارتا فامیل و پدر مادر پیدا میکنه و مث اون مرده هزار جور مخالفت و فوضولی...

بابای مرده یا احتمالا بعضی وقتا پسره کسر شانشه که پسرش با یه زن مطلقه(به گفته خیلی از ادما  : دست دوم(به خدا من از این حرفا خجالت میکشم ولی دیدم که میگن مردم))ازدواج کنه...اخه پدر من مگه تو میخوای با عروست زندگی کنی...مواظب پسرت باش من نمیگم ولش کن هر غلطی میخواد بکنه ولی اینقدم مته به خشخاش نذار و وقتی میبینی پسرت همه مواردو سنیده و دختره رو میخواد مطمئنه اون دختره( یا همون زنه)هم واسه پسرت میمیره چرزا کمکشون نکنی..به خدا خدا هم خوشنود میشه از این کارت...

پدره یه کلمه ای میشه و سفت و سخت از ابروش دفاع میکنه و دو نفرو بدبخت میکنه..و من مطمئنم تو همین دنیا چوبشو میخوره ولی بازم اینکارو میکنه...

خیلی خیلی حرف زیاده در این باره و لی من دیگه خسته شدم امشب... احتمال زیاد دنباله داره این پستم...ولی نمیدونم متوجه منظور من میشین یا نه..که میشین حتما...

خدایا هیشکی رو به این وضع دچار نکن که خیلی سخته...

خدایا مردم جامعه مارو درستشون کن خودت..نذار که کفر بگن و به خیال خودشون بهترین حرفا رو میزنن...

خدایا همه ماهارو حفظ کن در پناه خودت..مارو تنهامون نذار...

خدایا کمکمون کن...

خب دیگه خیلی حرف زدم...

خوب باشین و خوش و سلامت..موظب خودتون باشین..

در پناه حق...فعلا...یا علی...

 

نظرات 29 + ارسال نظر
عاطی یکشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 07:34 ق.ظ http://dokhtare-tehrooni.persianblog.com

سلام مرسی که خبرم کردی!
میدونی خوب تو جامعه ما فرهنگای متفاوت و در بسیاری از موارد علیه زنان زیاده ولی به نظر من تنها کسی که میتونه با اون مبارزه خونه خود خانوما هستن ولاغیر! اگه من که یه خانومم از خودم شروع کنم و وقتی یکی از اقوامم با ین مشکلات مواجه شد عاقلانه و منطقی فکر کنم و پشت سرش صغرا کبری نچینم! اونوقته که همسر من برادر من و پدر منم چنین حقی به خودشون نمیدن!
مرسی
بای

سلام عاطفه جان..خواهش میکنم...
اره..همه باید از خودمون شروع کنیم و خانوما بیشتر...به نظر من خانوما نباید پا پس بکشنن و جا بزنن..باید صبر داشته باشن و تحمل کنن تا همه چی درست بشه...ممنون از نظرت...
خواهش...فعلا...

دختر باران یکشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 08:36 ق.ظ http://www.dostevagheyi2006.blogfa.com

سلام علی جان حالت خوبه داداشی؟
من فقط یه کم حالم خوب نیست و دانشگاه هم کلاسام شروع شده واسه اینه کمتر میتونم بیام ولی هر وقت بتونم میام بهت سر میزنم ممنون از لطف بی نهایتت...با خوندن این پستت هم ناراحت شدم و هم از بعضی جهت ها خوشحال
میدونی علی به نظر من تنها خطاها و اشتباهها از پدر و مادر نیست لااقل 10% اشتباه از اوناست میدونی چرا؟چون دختر و پسر این دوره زمونه خودشون واسه ازدواجشون تصمیم میگیرن و مثل قدیما نیست که باباهه بگه باید دختر با فلانی ازدواج کنی ازدواج کنه...الان دخترا خودشون چشمشون رو بستن مهمترین دلیلشم دوستی های خیابانی و عشقای هوسی و بچه گانست...شب خواستگاری دختره میگه بابا یا این پسر یا اینکه خودمو میکشم و از این حرفا (به نظر من اینجا باباهه باید بگه به درک خودتو بکش تا گرفتار این منجلاب نشه)اما مجبورن چون دختره یک دنده و لجبازه و حرف حالیش نیست اون دختر با مرد آرزوهاش میره زیر یه سقف...سقفی که آرزو داشته بازم مثل زمان دوستی پر از شیرینی و عشق و دوست داشتن باشه اما هیچ خبری نیست...چون هر دو با یه احساس قدم تو زندگیشون گذاشتن و هیچ بدی همدیگه رو ندیدن و حالا با اخلاق و رفتارایی مواجه میشن که زندگی روی دیگه خودشو نشون میده و آخر سر هم هیچ راهی ندارن بجز طلاق و خودکشی...علی باور کن من یه جنبه های دیگه رو هم دیدم...مثلا همیشه معتاد بودن مرد نیست بعضی از زنا با وجود اینکه سر خونه زندگیشونن اون عشق جوونی تازه به سراغشون میاد و با هر خنده یه آدم نفهم اسیر عشق میشن و از خونه و زندگی و همسرشون میبرن و طلاق میگیرن که با اون ازدواج کنن(گناه این دسته افراد به پای خودشون من فقط واقعیت رو گفتم)اما جنبه دیگه قضیه بعضی ها هم واقعا از روی ناچاری و معتاد بودن مردتیکه زندگیشون و یا هوسباز بودن مرد زندگیشون مجبورن با بچه و یا تنها تو این جامعه که پر از گرگهاییه که رنگی از انسانیت نبردن زندگی کنن در این مورد با حرفات موافقم حتی این موضو تو شهرای کوچیک خیلی بدتره و اوضاع طرف وخیم تر...تو یکی از شهرستانهای استان ما یه دختره طلاق میگره از طرف خونوادش شبانه روز حبس میشه داخل یه اتاق چون میگفتن اگه مردم دختره رو ببینن که مطلقه ست باعث آبروریزیشون میشه(خاک تو سر این طرز تفکر بعضی آدما)بعد دختره که دیگه صبرش لبریز میشه یه روز خودشو میسوزونه و از بین میره...
به نظر من تنها عقل و استفاده از تجربه بزرگترا و تحقیق کردن و وفا داشتن به طرفت تا لحظه مرگه که از پیش اومدن این اتفاقات جلوگیری میکنه
خدا کنه همه ما بتونیم زندگی خوبی داشته باشیم و طرفمونو درست انتخاب کنیم و خوشبخت بشیم(آمین یا رب العالمین)
شاد باشی و ببخشید زیاد حرف زدم
مواظب خودت باش
فعلا....یا علی....خدانگهدار

سلام باران خانومیه گلم...خوبم مرسی عزیز...

باشه عزیز هر وقت وقت داشتی و تونستی و اومدی خوشحالم میکنی..به درسات برس..موفق باشی...همه ناراحت؟ هم خوشحال؟

تمام حرفاتو قبول دارم باران جان..ولی میدونی چیه...به نظر من پدر و مادرا بیشتر از اونی که تو میگی تقصیر دارن...من نمیگم همه یه جورن..ولی اکثرا هستن اینجوری...چرا پدر و مادر خوب و مهربون و با فهمم خیلی داریم که دخترشونو درک میکن و بهش کمک میکنن ولی خب نسبتش کمتره به نظرمن...
اره دخترا هم خیلی اشتباها تو زندگیشون میکنن و با عشقای دروغی الکی دل میبندن و بعدم منجر یا به خودکشی میشه یا طلاق..میدونم..ولی منظور من از این پستم این بود که فعلا به تنها بودن یه زن بعد از طلاق بپردازیم..وگرنه حرفای تو دقیقا درسته همینه و خیلی وقتا اشتباه از بچه هاست..چه دختر چه پسر..به هر حال کاش یه فرهنگ خوب صورت بگیره و واسه اینکارم هرکسی باید اول از خودش شروع کنه تا وضع اینی نباشه که الان هست...
استفاده از عقل و تجربیات بزرگانم خیلی موثره..ایشالا خدا هم کمکمون کنه...
مرسی از نظرت...ایشالا همه دخترا و پسرا خوشبخت باشن..تو هم همینجور...
فعلا عزیز...

سمیرا یکشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 08:42 ق.ظ

سلام علی. خوبی؟ مرسی که خبرم کردی
آره متاسفانه این چیزا هست و با ید یه جوری از ریشه حل بشه...خونواده ها تقصیری ندارن. فرهنگ غلط جامعه روی اونا هم تاثیر میذاره دیگه!!!

سلام سمیرا جان..خوبم مرسی...خواهش میشه...
فرهنگ غلط جامعه رو هم خونواده های این جامعه ساختنش قبلانا...ما باید هر کدوممون از خودمون شروع کنیم الان و این فرهنگو ما عوضش کنیم..اگه میخواییم جامعه مون درستر بشه...
مرسی..فعلا...

eghlima یکشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 08:44 ق.ظ

سلام.
ممنون از اینکه خبرم کردی.راستش تو ی
بیشتره این حرفایی که زدی حق با توئه ولی گاهی اوقات ای زنا هم بیخود میرن طلاق میگیرن.حالا تو جامعه ی ما چی چیش درسته که این درست باشه؟ولی با نظر عاطی هم موافقم.
موفق باشی.
بای تا های

سلام اقلیما جان..خوبی؟؟ چخ عجب؟؟ کجا بودی نبودی..کم پیدایی...
خواهش میشه..چون خودت گفته بودی اینکارو کردم..
اره میدونم..خیلی وقتا اشتباه از همین زناست حتی ازدواجشون و بعدشم طلاقشون..ولی خب من میگم حالا که طلاق گرفته بدتر از قبلش نباشه...ما باید خودمونو درست کنیم وقتی ادمای جامعه درست شدن فرهنگمون عوض میشه و خیلی چیزا حل میشه...مرسی عزیز...
تو هم موفق باشی..فعلا..

فاطمه یکشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 08:48 ق.ظ

تنکس از خبرت
میرم بخونم

خواهش...

برو عزیز..حالا هرچند تو هروقت میری بخونی دیگه بر نمیگردی...

عسل بابا یکشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 09:49 ق.ظ http://man-o-babayi.blogfa.com

سلام

چه عجب از خواب بهاره بیدار شدی!!

منم خیلی از حرفات رو قبول داشتم و خیلی هم متاثر شدم... اینا واقعیت های جامعه مونه که کمتر کسی بهشون اهمیت می ده!

اگه در درجه ی اول حمایت های پدر و مادر باشه(البته اگه در قید حیات باشن) هیچ مشکلی پیش نمی یاد ولی گاهی همین پدر مادرا هستن که باعث به وجود اومدن هزاران مشکلی بعدی می شن...!
نمی دونم!

موفق باشی!

سلام عسلی...
اره..همه خواب زمستونی میرن منو تو خواب بهاری..:دی

اره واقعا جای متاثر شدنم داره خدایی...
ولی حالا که اینجوره باید و بخواهیم که این فرهنگ و عوضش کنیم..قبلنم گفتم در پاسخ به بچه های دیگه..همه ماها باید از خودمون شروع کنیم و اول خدمونو درست کنیم بعدشم فرهنگموونو که اونم با درست شدن خودمون عوض میشه...
اره پدرا مادرا خیلی وقتا پشتیبان بچه ها هستن..ولی یه وقتایی یا نمیفهمن بچه هاشونو یا نمیخوان که اصلا بفهمن که ایشالا بخوان...

مرسی عزیز..تو هم موفق باشی...

نیاز یکشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 12:47 ب.ظ

سلام....بابا چه عجب...تو همونی بودی که هی گیر میدادی به من اپ کن...حالا بعد از ده روز اومدی...یادت باشه....خوب مطلبت یکی از واقعیات انکار نکردنی جامعه متمدن !!!!!ما بود....جامعه ای که توش هر جور که بشه شده به اسم اسلام و مسلمونی یا به اسم عرف و فرهنگ در حق زنها ظلم میکنن...و دلشون هم خوشه....تازه تو بعضی شهرها این اتفاق خیلی بیشتر و شدید ترمیفته....خدا خودش اخر و عاقبتشو ختم به خیر کنه....من که از مدل جامعه ایران متنفرم....با این کاراشون ادمو از دین هم زده میکنن...
موفق باشی.....

سلام نیازی...عجبی نیست..باعث زحمت..:دی..اره خود خودشه..:دی
یادم میمونه..چشم حتما بهش میگم...:دی
اره فقط این یه نمونه از شیرین کاریای جامعه متمدن!!! ما هست ...اره خدایی کاملا حرفاتو قبول دارم...
فعلا که زور دارن و هرکار بخوان میکنن...کاش یه روز بتونیم عوض کنیم این مدل ایرانو...کاش...
تو هم موفق و شاد باشی..فعلا...

دختر آریایی یکشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 01:59 ب.ظ http://ariangirl.blogsky.com

سلام ژیگولو جان ....
خب....پسته خیلی خوبی گذاشتی....
یه پسته عالی....یه پست که خیلی بحثا میشه دربارش کرد....
چرا اینقدر میگی خدا.....خدا میخواد کمکمون کنه ولی ما نمیخوایم....
خدا ننشته که ما بگیم کمکمون کن اونم بگه باشه....کمکمون کنه....ما باید خودمون حرکت کنیم تا اونم کمکمون کنه....
ماها نشستیم میگیم خدا جامعه رو درست کنه....معلومه درست نمیشه....
به خاطر همینه توی شناسنامه وبلاگن نوشتم عقاید ایرانی هارو قبول ندارم....
چون اشتباهه محضه.....یه سری افکاره مسخره....
واییی وقتی به این چیزا فکر میکنم فقط میخوام دیوانه بشم...
همینه جامعه به لجن کشیده شده....
تا کی میخواد این وضع باشه نمیدونم...
اما امیدوارم نسل های بعد از ما اینجوری نباشن....
البته بستگی به خودمون داره...

فعلا...

سلام نگین جان...
خب..مرسی...
اره واقعا بحث و حرف گفتگو در این باره زیاده و پیچیده...من به گوشه هایی ازش اشاره کردم فقط...
چشم دیگه نمیگم خدا...!!! پس چی بگم..اون خدا گفتنا دعا بوده و هست..خودم خوب میدونم تا خود ادم نخواد به خدا نگه هیچی هیچی درست نمیشه و خدا هیچی به ادم نمیده...
اره اینو قبول دارم..ماها باید از خودمون شروع کنیم..اولین حرکت از خودهمون باشه...خیلی از عقاید ایرانی ها کاملا اشتباهه..باید درستش کنیم...
جای دیوانه شدنم داره..ولی نباید بشینیم و به قولخودت دست رو دست بزاریم..باید دست به کار بشیم و خودمونو جامعه مونو فرهنگمونو بسازیم...
فعلا...

م یکشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 04:39 ب.ظ http://www.roozanehayam.blogsky.com/

سلام بر علی جان خودمون
باشه قبول چند میفروشی خونتونو ;)
من هیچ تغییری نکردم
شما به گیرنده ها دست نزنید اشکال فنی جای دیگس :)
و اما در مورد پستت
علی جان نمیدونم چرا ما تو حرف زدن همیشه و همه روشنفکریم اما در عمل ....
جالبه برام که یکی از همین بچه های وبلاگی خودمون هم چندوقت پیش یه پستی تو همین مایه ها گذاشته بود و یکی از آشناهاشون زن مطلقه گرفته بود و این که نه فامیل نزدیک بود و نه فامیل دور کلی حرص خورده بود...
تو همین مقیاس رو بزرگ کن و برو تو جامعه
این از آدمای به اصطلاح تحصیل کرده که حاضرم قسم بخورم اگر صد درصد مثل این آدم فکر نکنن ۹۹درصد همینطورین
این حرفها و خاله زنک بازیها خاصه کشور جهان سوم و بی فرهنگی مثل ایرانه... و یک نمونه کوچیکی از هزاران هزار فقر فرهنگی هست که داریم
اساسا ما عادت کردیم به متلک گویی و دخالت در زندگی دیگران و ترور شخصیت و این در حالیه که ممکنه این اتفاق برای هرکسی بیفته

سلام مریمی خانومی...
گرون میفروشم...:دی..تو بیا... باهم کنار میایم حالا...
چرا تغییر کردی..حتی اگه ظاهری باشه...اره میدونم..میگم که..دستمون به فرستنده که نمیرسه..هی گیرنده ها رو انگشت میکنیم...
منم همینو میگم..بابا بیایید درست کنیم خودمونو..به خدا میتونم قسم بخورم من پای عملم بیاد وسط هستم جا نمیزنم...من فقط به عنوان یه چند خط نوشتن اینا رو نگفتم..میخوام که درست بشه..ولی هیچ وقت یه دست صدا نداشته و نداره...
اون یکی از بچه های وبلاگم میدونم کیو میگی..خب اگه کامنت منو دیده باشی باهاش برخورد کرده بودم کاملا باهاش مخالف بودم..ولی خب حالا میدونم اون طرفا هم مشکل خودشون به وجود اورده بودن هردوشون...
اره منم میدونم و قسمتو باور میکنم...
من میگم بابا جان هرکدوممون بیایم از خودمون شروع کنیم...خودمونو اصلاح کنیم و جامعه رو اصلاح کنیم فرهنگ جدیدی بسازیم..که میدونم با وضعیت حاکمان ایران خیلی مشکله این کارا ولی خب من هستم...
مرسی از حرفات..خوش باشی..فعلا...

غریبه ی آشنا یکشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 09:03 ب.ظ http://tanhadostman.blogfa.com

خیلی وقته نیامدی
گاهی دنیا قفسی می شود و مرا بی رحمانه در خود حبس می کند...

گاهی من بی قرار میشوم گاهی خداگونه مغرورم....

گاهی به نرمی نهالی که با دست کودکی خم می شوم...

گاهی من فرشته می شوم گاهی شیطان...

گاهی بزرگ گاهی آنقدر کوچک که هیچ چشمی قادر دیدن من نیست...

گاهی همیشه منتظر همان لحظه ای هستم که تمام انتظارم پایان بخشد...

؟؟؟

من کی اومده بودم که حالا خیلی وقته نیامدم...؟؟؟ایا...

Oliera دوشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 05:30 ق.ظ http://olier.persianblog.com

زشت ترین حلال در دین ما به فرموده پیامبر همین طلاقه...
بع از آثارش رو برشمردی و خیلیهاش رو ننوشتی. این قضیه و سختی زندگی بعد از طلاق توی همه خونواده ها یکی نیست اما در بسیاری از موارد همینجوریه که شما شرح دادی.
موضوع جالب و تلخی رو انتخاب کردی که من از خیلی نزدیک باهاش برخورد داشتم و دارم...
....................بابایی

اره..منم خوندم این حدیث رو...
اره خودمم میدونم..من فقط اشاره ای کوچیک کردم به این موضوع...اره دیگه همینجوره تو خیلی از خونواده ها...
واقعا تلخ و عذاب اور...

مرسی...

دختر باران دوشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 09:10 ق.ظ http://www.dostevagheyi2006.blogfa.com

داداشی آپم
میای دیدنم؟

اره حتما ابجی گلم.اومدم...
مرسی...

گمنام سه‌شنبه 21 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 02:47 ق.ظ

حرفات دردناک بود. ولی بیاین حالا که همه میگین قبول دارین، حداقل خودتون بهش عمل کنید، مطمئن باشید یه اپسیلون اوضاع بهتر میشه. اینم اضافه کنم که در خیلی از مواقع طلاق به خاطر ایراد یکی از طرفین نیست. بلکه دو نفر که به تنهایی هیچ مشکلی ندارند، دیگه نمیتونند با هم زندگی کنند، دیگه عشقشون ته میکشه. پس لزوما یک طرف طلاق، یه مرد معتاد یا هوس باز و یا یه زن بدکاره و یا هوس باز نیست. بلکه دست تقدیر هست.

دردناکیه حرفای من به خاطر دردناک بودن این موضوعه که فکر منو مشغول میکنه...
من هستم پایه عمل کردن..از همینجا هم میگم..من خیلی بهاش برخورد داشتم و خیلی هم حرفامو زدم جاهایی که نیاز بوده...ولی خب دست یکی صدا نداره...تو هم بیا یکیش باش..همینه که نمیشه هیچ کاری کرد..چون خیلی از مردم مث شما هستن بیرون گود هستن و فک میکنن هیچ وقت قرار نیست این اتفاق واسه خودشون بیفته..اره حرفتم قبول دارم..خیلی از طلاقها توافقیه و این دردناکترین بخش این مسئله هست...
بیایید باهم همه این کار و شروع کنیم به نتیجه برسیم..همه ما..همه ما مردم...
مرسی..کاش خودتو معرفی کرده بودی...

لیلی سه‌شنبه 21 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 08:44 ق.ظ http://www.barbadrafte.persianblog.com

علی جان این قصه سر دراز دارد. من قبلا هم در اینمورد نوشتم. نیاز به فرهنگ سازی سریع و عمیق داره.

اره لیلی جان... از اون طرف که شروع میشه و هم از این طرف که معلوم نیست به کجا میخواد ختم بشه...

اره دقیقا...

یکی از ما دونفر ( اعزامی ) سه‌شنبه 21 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 10:06 ق.ظ http://www.mehrzadeh.blogfa.com

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــلام به ژیگولوی عزیز و عزیز و عزیز مهرزاد خودمون !‌
خوبی داداش ؟
دمت خیلی گرمه به خدا ! خوندن کامنتت یه چیزی بود تو مایه های ذوق مرگ ! باور کن همون موقع تا حالا هر چی سعی میکنم این وباگ ... ( چی بگم آخه خدا رو خوش بیاد ) بالا نمیاد بی مرام ! وگرنه همون موقع میخواستم بیام بترکونم !‌
ولی خوب شکر خدا الان ردیفه !
اومدم بگم نمیدونم تو رو از کجا پیدا کردیم ولی خدایی هستیم به بودن شما ها ! ولی مگه تو دنیا چند تا ژیگولو مثل تو با معرفت و با مرام پیدا میشه !؟
دمت گرم !‌انشالله همیشه باشی و همیشه سایه ات رو سر مهرزاد و مهرنویسا باشه !
خیلی باحالی با مرام !
دمت گرم !‌
اینم بگم که سهم دوستای اعزامی از رفاقت با اعزامی همیشه غصه و دلتنگی نیست !
دارم یه برنامه باحال ردیف میکنم که جواب لطف همه رو بخصوص تو تا اونجایی که از این دست ضغیفم بر میاد بدم !
منتظر باش که خبر های خوبی دارم !‌
خداوکیلی اول از همه ( بعد از خط هشتم ) دارم به تو میگم !
بازم دمت گرم !
هزار بار دیگه هم دمت گرم !
راستی من ادت کردم ها !‌اگه حال کردم اکسپت کن !
یا حق !

سلاممممممممممممممممم...بابا اینقد منو خجالت ندین...
خوبم مرسی....
خجالت..مرسی عزیز..به گرمیه شما که نمیرسه..:دی...هرچی دوست داری بهش بگو تا ایندفعه مث ادم باز بشه...ازادی تو...ممنونم عزیز...
خداروشکر...
خواهش میکنم...منم خیلی خوشحالم شماها رو دارم...مرسی..شما خیلی بهم لطف دارین..معرفت و مرام از خودتونه..منون واقعا...من همیشه میام مهرزاد و حالا خالاها قرار نیست دست از سرتون بردارم...
خواهش میشه..دیگه خیلی داری خجالتم میدی...امیدوارم لیاقتشو داشته باشم که با معرفت باشم...
اهان...میدونم عزیز...منم دعا میکنم همیشه شاد باشین...مرسی به خدا...من شاید مستحق اینهمه تعریفت نباشما...خوبی از خودتونه..تعارفم نمیکنم به خدا...
ممنون..میگم معرفت از خودته..ممنونم...
مرسی عزیز..چشم حتما..ممنونم...

موفق باشی و خوش همیشه...

لی لی سه‌شنبه 21 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 01:22 ب.ظ http://liliana.blogsky.com/

سلام
1-لینکت کردم
2-می دونی تو جامعه ما حق خانمها همیشه پایمال میشه
اول اینکه خانم به اندازه نصف یه آقاست
دوم به قول تو اگر ازدواج کنه و بعد طلاق بگیره از نصف یه خنم هم کمتر میشه و گرگ ها دنبالشن
اینجاست که به خانمها توصیه می شه حتما کا رکنید و حقوق دشته باشید که اگر خدایی نکرده مشکلی براتون پیش ومد و طلاق گرقتید یه لقمه نون داشته باشید
3-چشمام درد گرفت خوندم رنگ نارنجی چشمو اذیت می کنه

سلام...
۱-ممنونم متشکر...
۲-اره خدایی..میدونم و دیدم...حق تو این کشور زیاد پایمال میشه و هیشکی هم جلو دارش نیست و چون ریشه اش از همون بالا بالاها سرچشمه میگیره و خانوما هم که دیگه هیچی...
اره اینم حرفیه..که زن اگه مستقل باشه یه روزی به دردش بخوره..ایشالا که واسه هیچکس پیش نیاد ولی خب باید اینده نگرم بود...
۳-معذرت میخوام ازت..ولی چکنم نارنجی عشقه منه...حالا سعی میکنم در اولین فرصت کمرنگترش کنم تا چشماتون اذیت نشه خدایی نکرده..ممنون...

نیاز چهارشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 10:06 ق.ظ

تو نمیخوای از ایت پستای تصور که منو فاطمه گذاشتیم بزاری؟؟؟...تو وبلاگ همه رو رسما دعوت کردم...

چرا عزیز..حتما اینکارو میکنم..شاید همین امروز...

ممنون از دعوتت...

مونیکا چهارشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 05:57 ب.ظ

سلام چطوری؟
تو انگار بدتر از پدرام هوس کشتونده شدن کردی ها.بچه می گم قضیه عاشقی نیس تهمت نزن.
بعدم عزیزم تعارف نداریم که الکی گیر به اینترنت و بهار نده دلیل دوم اصلشه جنابعالی تنبلی خوب.
بعدم زنان مطلقه؟تو عجب دغدغه هایی داری ها.من که زنم به این چیزا فکر نمی کنم.بی خیال تو خودت رو باید دید بعدا در عمل با خانمت چطوری عزیز من.
مواظب خودت باش

سلام مونیکا خانوم گرام...
اره شدید...:دی..خب مگه چشه عاشقی..یا شایدم گوشه..باشه بابا تو حالا خشم نشو...

نه خدایی اینترنته بازی در میاورد..خب تنبلیم میومد خودم که گفتم که..:دی

همینه دیگه...تو باید به فکر باشی تا این دغدغه ها واه من پیش نیاد..هیچ کس به فکر نیست...
مسئله من با خانومم بعدنم نیست..مسئله شما زنا هستین که هم اشتباه از خودتونه تو بیشتر موارد و هم به فکر نیستین...

تو مواظب خودت باش عزیز...

گیلاسی پنج‌شنبه 23 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 12:14 ب.ظ

راس میگی
زن مطلقه بیچارهاس... همه بهش حرف میزنن ...تهمت میزنن... اذیتش میکنن..اخرم گیر یه ادم عوضی میافته...
ولی خوب همه زنهای مطلقههم بدبخت نیستن...بعضی هاشون یه مرد رو بدبخت کردن... و بعدم ول معطل !!
به هر حال..قبول دارم حرفات رو..

اره دیگه..دقیقا...
اینم هست..من که گفتم خیلی موضوع مفصل . پیچیده ای هست..اینا اشاره کوچیکی بود بهش...
ممنون..راستی افتاب از کدوم طرف در اومده بوده امروز؟؟؟

ممنون...

عسل بابا پنج‌شنبه 23 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 12:37 ب.ظ http://man-o-babayi.blogfa.com


سلام ژیگولو جون!

من هم خیلی دلم می خواهد که موجبات رفع دلتنگی شما را فراهم کنم و جامعه ی وبلاگ نویس را از غم دوری خود برهانم ولی امتحانات ترم آغاز گشته و این امتحان های لعنتی مرا نمی هلند!!در اولین فرصت چشم!!

راستی الان که فکر می کنم می بینم همون تنبل بیش تر بهم می یاد! :ی

سلامممممممممم عسلی خانومی...

اهان...پس قضیه این امتحانات ترم شماست..ولی چه زود؟؟ اهان یادم اومد پیش دانشگاهی هستی..خب پس خوب به درسات برس...ایشالا که موفق باشی..هر وقتم وقت داشتی بیا مارو از دلتنگی برهان...

کدی..خنده...نه بابا..تو همون زرنگه بیشتر بهت میاد...(چشمک)...

راوی خاطرات بزها پنج‌شنبه 23 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 03:45 ب.ظ http://boza.blogsky.com

سلام
من اصولا هر وقت اینجا میام از خوندن مطالبت انرژی می گیرم . ولی این یکی کامنتت خیلی جدی بود و جای بحث زیادی داره اگه کارهای عقب مونده از سال قبل کمی فرصت بهم بده نقدش خواهم کرد . منظورم این نیست که اینجور که می گی نیست ولی به این سختی هم که می گی نیست و یک مقداری هم باید به این طرف قضیه نگاه کرد.
خوش باشی

سلام اقا...
مرسی ممنون...
ممنون عزیز منتظر شنیدن حرفات هستم..هر وقت بیای قدمت رو چشم...خوشحال میشم...
اره منم میدونم...من به یه گوشه هاییش اشاره کردم...
ممنون..تو هم موفق باشی و خوش...

دختر آریایی پنج‌شنبه 23 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 04:58 ب.ظ http://ariangirl.blogsky.com

سلام ژیگولو جان ....
خوبی ؟
مرسی که سر زدی....
نه بابا من قهر نیستم....وقت ندارم...به خاطر همین کم میام نت....
امروزم اومدم نظرای وبلاگمو تائید کنم و سری به دوستان بزنم.....ببخشید دیگه دیر شد....
امیدوارم خوش باشی....

فعلا...

سلام نگین جون...
خوبم...تو خوبی؟؟؟
خواهش میشه...
اهان...کمبود وقت داری..موفق باشی...
خواهش میکنم..خوشحالم کردی...نه بابا هروقت تونستی بیا...
تو هم خوش باشی و موفق...

فعلا...

پت پنج‌شنبه 23 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 06:47 ب.ظ http://chocoholic.persianblog.com

سلام
خوبی؟
ای ول ... از اون پستا که من خوشم میاد تا صبح بنویسم......
خب.....
اولا واقعا دهن مردم بسته نمیشه..... نمیشه دیگه..... پس ولشون کن.... محلشون نذار.... بذار بگن..... اینارو دارم کلی میگما..... اون خانمه داستان هم باید بدونه......
دوما که مگه همه ازدواج ها باید به صلح و صفا ختم بشه؟..... صد سال نشه..... وقتی که قراره به قول تو یه مرد مافنگی معتاد که هر کاری ازش برمیاد حضورش تو خونه باعث آلودگی جو خونواده بشه صد سال نباشه.....
سوما.... گرگ که در هر صورت هست..... باید دیدشون.... باید مواظب بود..... شاید باید از طلاق تجربه گرفت که دوباره گرگ نشه.....
چهارما که ( نمی دونم چرا دارم میشمارم!‌:)) فکر کنم عصبانیم نا خود آگاه میشمارم!)‌ چهارما که واقعا خجالت آوره بعضی از حرفای مردم..... واقعا بی جهت نیست که هیچ پیشترفتی حاصل نمیشه و گاهی ۷ و ۸ مون گروی هم دیگه اس.....
پنجما هر کسی هر طوری که در مورد بقیه فکر میکنه خودش عین همونه....کافر همه را به کیش خویش پندارد!......
ششما...... شاید نباید پدر و مادر ها رو خیلی سرزنش کرد در بعضی موارد..... مثلا وقتی که بهش گفتن که این یارو معتاده! بازم پاشو میکنه تو یه کفش که یا این یا هیچکی! خب به جهنم هر چی شدی! نمی خوای ببینی واقعیتو صد سال نبین...... اما معمولا پدر و مادر ها گذشت می کنن.... مثلا پدر مادرنا!...... اما نمیشه خیلیم بهشون ایراد گرفت..... مواردی همم هست که همین پدر و مادر باعث اذیت و آزار بچه هاشون موقع ازدواج میشن..... واقعا باید سعی کرد حقیقتو دید و درک کرد و مشورت کرد..... پدر و مادر به تنهایی نمی تونن و بچه ها هم به تنهایی نمی تونن......
شد چند تا؟
هفتما فکر کنم...... یادم نمیاد دیگه....
خب مزاحم شدم..... شرمنده.....
موفق باشی

سلاممممممممم...
پس بنویس تا صبح که منم خوشم میاد تو بنویسی...
اره...اولین قدم همینه...تا درست نشده همه چیز باید همین کارو کرد...در دروازه و رو میشه بست و در دهن مردم رو نه..که البته ما باید خودمون جز ان مردم نباشیم که من خودم هیچ وقت نبودم در این موارد...
اره اینم حرف منم هست..بابا جون تحمل میکنی واسه چی و کی..ولی خب همون ترسه که گفتم تو وجود اون خانومه هنوز هست واسه همین تحمل میکنه...
اره اینم هست...تجربه..ماها تجربه میکنیم خیلی چیزا رو ولی خب نمیدونم چرا زود یادمون میره...
کدی..راحت باش...اره..همیناست که خیلی از کارامون عقب انداخته و هیچ وقتم انگاری نمویخواد درست بشه...
پنجما..دقیقا...
ششما..اره میدون اینا رو من یه مثال زدم که پدر و مادر اینجورین زیاد داریم و میدونمم پدر و مادر فهیم و با مجبتم که بچه شونو درک کنن زیادن...اره نمیشه..نه پدر و مارد به تناهایی و نه بچه ها...
بگو راحت باش...
نه بابا کلی هم خوشحالم کردی..جدی میگم..نظراتم درست بود..ممنون...
تو هم شاد باشی و موفق...

ستاره جمعه 24 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 04:23 ق.ظ http://setarehu.blogfa

ژیگولوی عزیزم سلام
چقدر مضوعاتی مثل این توی جامعه ی ما زیاده همیشه هم آدم فکر میکنه از این آدما جداست و قراره ازدواج کنه یه روزی و خوشبخت بشه یه روزی و تا آخرم با خوشبختی زندگی کنه اما یه لحظه هم که فکر میکنم به هر صورتی تبدیل به زنی اینچنینی بشم تنها و شکست خورده توی این دنیا چقدر ترسناکه.اما همه ی طرز رفتارها و حرکات مردم به طرز فکر و رفتار خود آدم بستگی داره من که هیچ وقت نفهمیدم چه موقع چه رفتاری درست تر و بهتر از بقیه ست شاید دخترا و زنای دیگه عاقلتر از من باشن...
و اما اینگه همیشه وبتو میخونم اینقدر روون از زندگی مینویسی که حتی برای چند لحظه هم که شده باشه از همه چیز آدم جدا میشه باید ببخشی که خیلی وقتا کامنت نمیذارم اما به جان خودم این دلیل بی معرفتیم نیستا نمیدونم چرا خیلی وقته که این مدلی شدم حال و حوصله ی کامنت ندارم پس همسن جا که معذرت درست حسابی(از نوع ببخشید شرمندم)برای دیر به دیر کامنت گذاشتنم برات و خیلی وقته باید تشکر کنم برای دعای شب عیدی که در مورد منم نوشتی وقتی دیدم یه نفر اینقدر خوب و مهربونه و به فکر آدمه و ایجوری همیشه برای آدم دعا میکنه همون موقع کلی از غمهام یادم رفت.البته گاهی میبینم غم من در مقایسه با درد بعضی از مردم هیچه اما چه میشه کرد خودت که میدونی گاهی وقتا ناخواسته دل آدم برای گذشته هاش تنگ میشه و غم میزنه بالا پس شرمنده اگه هی غرغر کردم و خستتون کردم
دیگه خیلی ورور کردم موفق باشی دوست جون
راستی مدتیه دیر به دیر آپ میکنیا

سلامممممم ستاره خانومیه عزیز...
اره باید فکر کنیم یه درصدم که شده احتمال بدیم که خدایی نکرده شاید این اتفاق واسه خود ماهم افتاد...
اره خیلی از رفتارا به خودمون بستگی داره..نه عزیز تو هم عاقلی شاید خیلی فهمیده تر از بقیه..من تو رو خوب میشناسم...

من کی گفتم عزیز من تو بی معرفتی..معرفت و مرام و خوبی تو بهم ثابت شده هستش..من دوستامو خیلی خوب میشناسم..ممنون که میای و میخونی..واقعا خوشحالم میکنی که به یادم هستی..باشه عزیز هروقت تونستی و عشقت کشید و خواستی و کامنت گذاشتی که خیلی خیلی خوشحالم میکنی من هیچ وقت نگفتم تو بیمعرفتی و نیستی هم...ممنون عزیز..من شب عیدی واسه همه دعا کردم..چون دعا کردنو دوست دارم بهش اعتقاد دارم..هیچ وقت دلم نمیخواد دوستامو غمگین ببینم که خیلیوقتا این ارزوم بر اورده نمیشه..من ترجیح میدم خودم مشکل و درد داشته باشم ولی عزیزان و دوستام که شماهایید ناراحت نباشید..جدی میگم...خوشحالم که یه ذره هم که شده تو رو از ناراحتیات دور کردم..درک میکنم که مشکل تو هم خیلی مشکل بزرگیه تحملش واقعا سخته ولی ستاره جان خدا هیچ وقت ادمارو الکی ازمایش نمیکنه..مطمئن باش به جاهای خوبشم میرسی..و من امیدوارم حالت همیشه خوب باشه قدرت تحملتم زیاد...نه بابا من یکی که هیچ وقت از دوستام و حرفاشون خسته نمیشم.این حرفا چیه میزنی...
این حرفا چیه خوشحال میشم حرف میزنی...
چکنم خودمم میدونم..منم گرفتاریای الکی زیاد دارم..ولی چشم سعی خودمو میکنم زود به زود اپ کنم...
خیلی مواظب خودت باش ستاره جان...خوش باشی و سلامت..فعلا...
من از

دختر باران جمعه 24 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 11:46 ق.ظ

داداشی آپم بیای خوشحال میشم

سلام ابجی گلم..چشم حتما..دیشب اومدم...

ممنون...

[ بدون نام ] جمعه 24 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 12:18 ب.ظ

نیازی راس میگه علی دادا یکی هم تو بنویس

سلام فاطمه جون..حالت بهتره؟؟؟

چشمممم حتما..یا حالا یا شب..حتما...

میرزا جمعه 24 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 05:36 ب.ظ http://mirza_notebook.persianblog.com

سلام
از شما دعوت می کنم ضمن بازدید از وبلاگ بنده ، در صورت تمایل لینک اونو رو تو وبلاگتون بذارین. ممنون.

سلام...

اگه وقت کردم حتما بهتون سر میزنم...

دختر آریایی شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 05:51 ب.ظ

سلام ژیگولو جان....
خوبی؟

آخ آخ....دوستم عمل کرده.....یه عمله سخت....وای من دیشب زخمو دیدم......الا از جلو چشمم کنار نمیره....
خدا کنه زود خوب شه.....

خودمم جات خالی امروز فشار خونم اومده بود پائین....تا مرز سرم رفتم ولی نزدم.....یه حالی داد!!!!!!!!!!!!!!!

فعلا....

سلامممم نگین جون...
خوبم...

خدا کنه زود زود خوب بشه...اخه تو زخمو دیدی چیکار؟؟؟حالا به قول خودت تا چند وقت همش جولو چشمته...

ای بابا...بد وضعی شده که...اره جام خالیه که نذارم تو اینکارا رو با خودت بکنی...هیچم حال نداد...

نگین جان..عزیز من نکن اینکارا رو با خودت..مواظب خودت باش..افرین...
اون دوستتم ایشالا زود خوب میشه...

سامین پنج‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 04:20 ب.ظ http://motee.blogfa.cpm

سلام.حرف شما درس اما به بعضیها مخصوصا دخترها هم حق بده که بگن بابا ما دخترا داریم میترشیم این پسره خره رفته با یه مطلقه ازدواج کرده.
بله خدا یه چیزی میدونس به مرد اجازه تعدد زوجات و ازدواج موقت را داد.
ما که ادعای مسلمونیمون میشه به قوانین اونو به کار نمی گیریم هیچ تازه کفر هم میدونیمشون.
وقتی تعداد زنها چن برابر مردها باشه و در بیشتر از یه زن داشتن بسته، خوب معلومه همین کثافت بازاری میشه که داریم میبینیم و خانمهای مطلقه اصلا مقصر نیستن.
در راه راست موفق باشی

اووووووووووه.. واسه زن تنها نظر گذاشتی..من دارم فک میکنم بینم چی نوشتم..:دی

شما میگی مردا هر نفر دو سه تا زن بگیرن؟؟ ایا؟؟

خب اینم خوبه...:دی

اره دیگه ..دقیقا همین حرفارو همه میزنن که پسره جرات نمیکنه بره با یه مطلقه که خیلی دوسش داره ازدواج کنه و اون دختره هم باید بدبخت بشه..

نمیدونم والا حرف زیاده... به هر حال مرسییی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد