تهران..دندوندرد خفن...

سلام به همگی...

خوفین؟

میشه بگین شما چطور حرفاتونو شروع میکنین؟؟

من اینجا میام بنویسم نمیدونم چه جوری شروع کنم..بعدم میام فک کنم ببینم چه جوری شروع کنم و از کجا و چی بگم که اصلن یادم میره چی میخواستم بگم...

خب از تهران رفتنه زوری و درد دندون و بی خوابیاش فعلا میگم تا بعد...

این پسر خاله ما همون شوهر عمه مون به اصطلاح از یه هفته پیش گیر دادن که باید برن تهران کار دارن و چون تنهاست منم باید برم..خلاصه هی گفت و پس گفت ماهم محل ندادیم تا ۳ شنبه صبح..گفت چون من سر کارم برو واسم بلیط بگیر یکی ه واسه خودت بگیر...خدایااااااااا...من کار دارم نمیاممم..گیر داد که نع..من تنهام و باید بیای..خلاصه ماهم که کلا رو پیشونیم اراجیف به درد نخور زیاد نوشته از این قبیل و چیزمونم یه کم خل تشریف دارن ناچارا قبول کردیم دیگه..اولش میخواستیم قطار بگیریم که حداقل با وجود مزخرف بودش میشه توش خوابید ولی عمرا بلیط گیرم نیومد..ناچارا اوتوبوس گرفتم و ساعت ۹ شب اومدیم ترمینال...خدا خدا میکردیم حداقل اوتوبوسش سالم باشه.. که ایندفعه رو خدا شانس درب و داغونمون رو به رخومون نکشید و اوتوبوسش خوب بود...خلاصه راه افتادیم..چون اوتوبوسا جی پی اس دارن دیگه نمیتونن تند برن و این یعنی عند ضد حال...ولی راه که افتادیم دیدم نع مث اینکه این اوتوبوسه جی پی اس و اینا حالش نیست داره خوب میره..خلاصه منم که عمرا تو اوتوبوس خواب نمیرم ..بر عکسش پسر خالم سر سه سوت پادشاه ۳ هم داشت تو خوابش زیارت میکرد..خلاصه همه خواب بودن به جز منو راننده و کمکش..نزدیکیای کاشان که چند دفعه ای هم از قبل دیده بود بیدارم و خوابم نمیبره کمکشو گذاشت پشت فرمون و اومد بره عقب اوتوبوس (بوفه) بخوابه همین که ازم داشت رد میشد بهم گفت اگه خوابت نمیبره پاشو برو بغل دست کمکم بشین.م... منم کور از خدا چی میخواست؟ دوتا چشم بینا..پریدم رفتم ور دل اون پسره که تقریبا یکی دوسالی هم فک کنم از من بزرگتر بود... اولش که منو دید چشاش ۸ تا شد که ای خدا این دیگه کیه و چی میخواد..بعدش گفتم خوابم نمیبرد راننده گفت اگه میخوام بام اینجا..خلاصه دیگخ کمک کم رفیق شدیم و شروع کردیم حرف زدن..خیلی باحال بود پسره..بعد اوتوبوسه هم باحا..آی راه میرفت لعنتی..خلاصه حرف میزدیمو چایی میخوردیم و واسه خودمون سی دی میزاشتیم موسیقی گوش میکردیم و حالی به هولی..خیلی بهتر از شنیدن  و دیدن خرو پفای پسر خالهه بود خلاصه..بعد خود پسره گفت این ماشین بعد از ۱۰ ماه دیروز تازه از پاسگاه ازاد شده و این اولین سرویسشه بعد اینهمه وقت...واسه همینم جی پی اسش قطع بود اینام هر سرعتی میخواستن میرفتن و پلیسم عمرا نمیفهمید که گیر بده بهشون..خلاصه کاشف به عمل اومد که اوه..پس بگو چرا اینا اینقد خونسردانه تند میرن..

منم که عشق سرعت..تو اوتوبان قم تهران تا ۱۳۰ کیلومترم رفت سرعتش هنوزم لعنتی میرفتا ولی دیگه ترسید پسره...کیلومتر شمار اتوبوسه هم کم نشون میداد فکنم یه ۱۰...۱۵ تایی.. آی حال داد آی حال داد..در حال که اگه جی پی اس داشت عمرا اگه از ۸۰...۹۰ تا میتونست بیشتر بره..پلیس اتیشش میزد..فک کنم اوندفعه هم به خاطر همین گرفته بودنش.. خلاصه که خیلی حال داد ...

ولی همه این حال کردنا با اوتوبوسه که برگشتیم از دماغم در اومد...اوتوبوس کرمان(با عرض پوزش از نگین خانوم و کرمانیای دیگه البته)مسافرای خفن...خود اوتوبوسش و رانندش تهرانی... مسافرا و راننده هردو کاملا همه چیشونو عصب کشی کرده بودن هیچ کدوم اعصاب نداشتن...خلاصه که بساطی بود... منم که از بعد از ظهرش همچین این دندونه درد گرفته بود که دیگه کامل نصف سرم متلاشی بود..یعنی اگه روم میشد میشستم همونجا از درد یه دل سیر گره میکردم..منی که یعنی اینقد سردرد و دندندرد و اینا زیاد داشتم که اصن واسم مهم نیست و عادتی هستم اینجوری این درده داشت میکشتم...آی حا گرفت آی حال گرفت.. تو اون ترافیک تهران..ماهم دیرمون شده بود..دم غروب..دندوندرد..خدایاا میخواسم دیگه خودکشی کنم...دیگه قرص گرفتم و از پروفنای ۴۰۰..دوتاش بهام تو ترمینال زدم بالا دیگه تا قم اومدم اینفعه اروم شده بود دردش خیلی بهتر شد..حالا البته بگم که راه ۱ ساعته قم تا تهرانو ما ۳ ساعت اومدیما..تصادف شده بود و ترافیکی شده بود خفن... خلاصه که هرچی بگم کم گفتم...

این اوتوبوسه هم همه چیش خراب بود...صندلیاش و مسافراش از همه چی خرابتر...تو این ترافیک توو اتوبان یکی دوتا از مسافرا از اون عقب داد میزنن سر راننده که چرا ترمز میکنه حضرات گردنشون درد میگیره...راننده هم خودش اعصابش خورد اینجوری  میشد... یک بساطی بود بیا و ببین...

خلاصه اینکه از راه و رفت و برگشتمون..اونجا هم که از صبح که رسیدیم به غیر از یه ناهار خوردن دیگه همش داشتیم راه میرفتیم..یخورده تو بازار بزرگ مبل تهران..بقیشم تو کارگاهای مبل سازی...اخه یکی نیست بگه به این پسر خاله منو چیکار داشتی..لو لو سر خرمن نه حرفی داشتم بزنم و نه میشد کاری کرد..پسر خالمو اون اقاهه هم فک کنم عقده ای حرف زدن شده بودن..خوب شد همو دیدن وگرنه میترکیدن..همشم درباره مبلدیگه اسم مبل رو میشنیدم حالم بهم میخورد...

ولی این بازار بزرگ مبل جای باحالیه ها... ادم هوسش میشد مبل بخره...از ۱ میلیونی هم قیمت داشتن تا مبل ۲۰...۳۰ میلیونی که من دیدم..بالاترم اگه بود من دیگه ندیدم..

خوابم که از سه شنبه صبح که ساعت ۹ من بیدار شدم تا دیشب ساعت ۱ که دیگه از درد و خستگی و بیخوابی توو اوتوبوس بیهوش شدم یه دوساعتی.. تعطیل بود کلا...

کلا سفر بس ناجالب و دوست نداشتنیی بود همراه با درد کشیدنای فراوون... باید برم یه فکر اساسیی واسه خودمو چیزه نداشتمو اون اراجیف موهوم روی پیشونیم بکنم که دیگه مجبور نشم از این مسافرتا برم...

این بچه دبستانیایی که انشاء میخونن..(با صدای بلند شبیه جیغ)...و این بود انشای من درباره سفر تهران...

 

خب دیگه چیزه دیگه ای هم بگم ایا؟؟

فعلا که مخم دیگه نمیکشه بیشتر...تو پی نوشتا میگم اگه چیزی یادم اومد یهو بعدا..

 

خوش باشین..فعلا...

 

پی نوشت ۱...۱۰/۱۲/۸۶...

بچه ها..هرکسی که اینو میخونه...میخوام ازتون خواهش کنم واسه یکی از دوستامون که شاید خیلیاتون بشناسینش دعا کنین امشب...حالش خیلی بده...شماها دلاتون پاکه..دعاش کنین...دعاش کنین حالش خوب بشه...

 

نظرات 21 + ارسال نظر
مرجان پنج‌شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 03:53 ب.ظ http://dayy.blogsky.com

خدا خفه ات نکنه ژیژمولک ((=
نوشته هات رنگش با رنگ زمینه وبلاگت یکیه وقتی وبلاگتو باز کردم فقط اسمایلی ها رو دیدم ((=

خندههه..چراااا؟؟؟

ارهههه.خودمم دیدیم..باحال شده بودا..اشتباه کردم درستش کردم..همونطور بهتر بود...

پت پنج‌شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 05:45 ب.ظ http://chocoholic.persianblog.ir

پس مسافرت بودی! خب میبینم که انشای خیلی کامل و جامعی در باب مسافرت با اتوبوس های جی پی اس ندار نوشتی!
۲۰ تمام!
آفرین پسر گلم!

اره مسافرت بودم...
ایولللللللللللللللللللللل..۲۰ شدممم هوراااااااااااا..

به شما هم توصیه میکنم اینجور اتوبوسا سوار بشین..حال میده..

پت پنج‌شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 05:46 ب.ظ http://chocoholic.persianblog.ir

اوتوبوس => اتوبوس!

خندهههههه..خب اینا همش از اثرات هول بودنو عجله هست دیگه...ببخشید...

مرجان پنج‌شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 07:42 ب.ظ http://dayy.blogsky.com

سلام ژی ژی جونم
کامنتمو حذف کردی ؟ :( ایشاا... خودت حذف بشی :( ایشاا... گیگیلی حذفت کنه :( ایشاا... چای داغ بخوری دهنت بسوزه :( ایشاا... اینکه گواهینامه گرفتی همش خواب باشه از خواب بپری ببینی هنوز گواهی نگرفتی :(

حالا حالت خوبه ژی ژی ؟ :دی
اون خط بالایی ها رو من ننوشتما ! دختر بده نوشته :دی

الان نگین میاد میخورتت ((=
دندونت در چه حاله ژی ژیک ؟

قربونت برم
بوی بوی فعلا ؛)

سلامممممممممم گلم...
نه بابا.مگه دیوونه ام.. ای نامرددددد..ایشالا گیگیلی حذف بشه..ایشالا گیگیلی چایی داغ بخوره دهنش اتیش بگیره..ایشالامن گیگیلی رو حذفش کنم..ایشالا گیگیلی گواهینامتو اتیش بزنه..:دی :دی :دی :دی

مرسییی خوفم..تو چطوری خانوم خانوما؟؟
اوه راست میگی..ای دختر بده مگه دستم بهت نرسه..اون جوابشم من ننوشتما اون پسر بده نوشت اینارو...:دی

نگین؟؟ نه بابا نگین ترک کرده..خوب شده...:دی
فعلا چشمش نزنم خوبه...

خدا نکنه...فدات...
فعلا عزیزم...

مهسا کوچولو پنج‌شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 07:59 ب.ظ http://little-lady.blogsky.com/

غلط املایی بیداد میکنه!!!!!!!

اوه اوه..خب عجله داشتم...ببخشید...

نیلوفر پنج‌شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 09:31 ب.ظ http://www.bahgeniloofara.blogsk.com

سلام خوبی گلم؟؟
پس درد دندونت مال کی بود ؟یادت رفت بگی .
راستی سربازیت چی شد؟
یاحق

سلاممم نیلو جان...مرسی عزیز..تو خوبی؟؟
متا خودم بود دیگه..گفتم که..:دی
توو کارشیم..:دی
مرسی..یا حق...

niloofar پنج‌شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 10:06 ب.ظ http://www.bahgeniloofara.blogsk.com

دوباره سلام
ببخشید نمیدونم چشمام کجا بود .دندون دردتم دیدم ،خوب شد دنودنت؟بازم معذرت .

سلاممم نیلو خانوم...
خندههه...اره خیلی بهتره فعلا...خواهش میکنم عزیز..اینا چه حرفیه...

گیلاس جمعه 10 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:28 ق.ظ http://monzo.blogsky.com

سلااام بر علی جوووونم
می دونم که خیلی خوش گذشته!!!!
یادت رفت بگی به مبارکی ورودت به تهران چهارشنبه صبح بارووونی گرفتا!!!
میگم یه دست مبل میخریدی سوغاتیه این سفری که انقدر خوش گذشته مییبردی ولایت برای خانواده!!!! :دییییییی
ولی دیگه از این سفرا نروووو
اون دندون درد هم برای این بود که یادت باشه دفعه دیگه گول نخوری راه بیفتی!!!
بوووووووس
قربونت عزیزم

سلامممممم گیلی خانومی عزیزم...
:دی..(چشمک)...خیلییییییی...(سوت)...
ارههه..راست میگیا.یادم رفت بگم...همین که از اتوبوس پیاده شدیم بارونم شروع شد..ولی حال دادا..خیلی خوب بود این بارونش...
نه...عمرا.ما یه دفعه مبل اودیم از اونجا بیچاره شدیم واسه اوردنش..دیگه غ ل ط بکنیم...:دی
چشمم...
گولم زدن نامردا خبووشیگال کنم.؟؟:دی
بوس بوس بوس...
فدات خانومی...

ابهام جمعه 10 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:56 ق.ظ

خیلی کم حرفی
میگم کمک نمیخوای حرف بدم خدمتتون
بودی حالا

چه کنیم دیگه...:دی
نه مرسی ممنون..:دی
خودت بودی حالا...

عسل بابا جمعه 10 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 03:41 ب.ظ http://man-o-babayi.blogfa.com

سلام

خوبی تو؟

خب تا تهران اومدی یه سرم می یومدی پیش ما! همین بغل بودیم هاااا!

موفق باشی...

سلام عسلی...

مرسی..تو خوبی؟؟

اختیار دارین.شما که قابل نمیدونین که...ممنونم..تو هم موفق باشی و خوش همیشه...

کوزت جمعه 10 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 08:53 ب.ظ http://ashlyo.blogfa.com

درد دندونی کشیدم که مپرس!!!!!!!

ایولللللللللللل کوزت جان..اینو خوب اومدی...:دی

اقلیما شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:22 ق.ظ

سلام
می خونم و میام
آپ می کنی خبر بدی چیزی نمی شه ها!!!!
فعلا بای تا های

سلام اقلیما جان...
به سلامتی...:دی
اااا..جدییی؟؟ فک کردم یهو یه چیزیم میشه اگه خبر بدم...
فعلا عزیز...

بهاره شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 09:07 ق.ظ http://2khtare-khorshid.blogfa.com

ژیگووووووووولووووووووو !‌من اومدم ! خدایی دلت برام تنگ شده بود می دونم! چند پست کامنت ندادم من برات؟!! :D
اصلا اوضاعی بود بخدا.همه چی یادم رفته بود.خوب بود خودم رو گم نکردم!‌خیلی بحران فلسفه و اینای زندگی بود خلاصه!!!

خوبه حوصله داشتی بری با کمک راننده دوست شی.من اصلا اهل این حرفا نیستم.البته احتمالا کسی هم به من پیشنهاد نمی کنه برم بغل دست کمک راننده !‌منظورم اینه کلا اهل گرم گرفتن و دوست شدن با کسایی که نمی شناسم نیستم.
ترجیح می دادم تا صبح بشینم بغل پسرخاله ی خواب آلودم برای خودم جاده نگاه کنم فکر کنم!‌منم تو اتوبوس خیلی سختمه.بعضی وقتا که خوابم میاد شدید خوابم می بره اما بعدش کردن درد و کوفت و مرض و اینا دیگه.در جریانی خودت !

سلامممممممممممم بهاره خانوم عزیز...کجایی بابا تو معلومه؟؟ اره..۵...۶ تا پسته فک کنم..میدونم که خیلی وقته..
اوه اوه..الان مشکلات حل شد؟ حالت خوبه؟؟

دوست که نشدم همینجوری حرف میزدیم..عین خود منی به خدا..منم واسه همینه توو دنیای واقعییم هیچ دوستی ندارم... پس مث همیم بزن قدشششش..:دی :دی
اون جلو خیلی خوب میشد جاده رو نیگا کرد:دی...اره بابا واسه خوابیدن اوتوبوس هرچقدرم پیشرفته باشه اخرش ادمو خسته میکنه و خوب نیست..
مرسی عزیز که اومدی..خوشحال شدم کامنتتو دیدم..مرسیی...

دوست پاییزی شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 09:23 ق.ظ

سلام
خب انشای خوبی بود ولی املای خوبی نبود!! :)
راستی این دوستی که گفتی براش دعا کنیم٬ گیلاسی خودمونه؟؟
من که به نیت اون دعا کردم.. :)
شاد باشی

سلام دوست عزیز...
املاسم میدونم خوب نبود چون من هم عجله داشتم هم زیاد توجه نمیکنم کلا به درستیشون..:دی

گیلاسی چیش بوده که باید دعاش میکردیم ایا؟؟؟ نه عزیز اون یه بنده خدای دیگه ای بود که خداروشکر فردا صبحش به هوش اومد...
خندههههه..به هر حال مرسی...
تو هم عزیز...

منا شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 10:39 ب.ظ http://www.man-o-del.blogfa.com

سلام
پس اومده بودی ولایت ما اره؟
خوش گذشت ایشالله؟
چشم واسه اون خانم هم دعا میکنیم
اسمش گیلاس بود دیگه نههههههههههههههه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سلاممممممم منا خانوم عزیز...
اره دیگه اومده بودیم ولایت شما...
بد نبود اره...
مرسی ممنون...من گفته بودم خانوم؟؟؟
این گیلاس چش بوده ایا؟؟؟؟؟ نه بابا گیلاس نبوده یه بنده خدای دیگه بود که حالش خیلی بد بود شکر خدا حالش خوب شد...

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:26 ق.ظ

ای ول تو دیگه کی هستی
منو بگو اومده بودم تو رو دعوت کنم بابت این کار در حالی که تو خودت استادی
خوشحال شدم
به امید دیدار

ایوللل من خودممم...

جان؟؟ بابت چه کاری ایا؟؟؟ استادم خودم؟؟ نیدونم والا ما که نفهمیدیم چی شد..حالا تو کی بودی ایا اصلا..چرا اسم نداری؟؟؟

باشه به امید دیدار...

بهار پنج‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 09:22 ق.ظ

بابا آپ کن دیگه.....

چشممم...:دی

پت!! جمعه 17 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:11 ق.ظ http://pato0mat.blogfa.com

سلام عزیز اهنگت مارو کوشته

سلامممم...

ایولللل:دی

... شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 11:22 ق.ظ

سلام...چطوری؟
من تو پست قبلی یه بار واست کامنت گذاشتم هموون اولین کامنت که حالتو پرسیده بودم بعد که اومدم جوابت رو ببینم دیدیم یه نفر دیگه با اسم من واست ۲ یا ۳ تا کامن گذاشته من الان از حیثیت خودم اومدم دفاع کنما...

سلاممممم عزیز...ایولللللللللللللللللل که اومدی دفاع کنی از حیثیت خودت ..افرین افرین...خودم فهمیدم اون ۲..۳ تا کامنت با اون اسم همیشگیه تو مال تو نیست...

باران شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 11:57 ق.ظ

سلام...امیدوارم حالت خوب باشه
دلیل اینکه اومدم و برات پیغام میزارم این بود که گفتم شاید آفم به دستت نرسیده باشه.
همه چی رو فراموش کردم چون میدونم که فراموش شوندگان فراموش کنندگان را هرگز فراموش نمیکنند
یعنی من =فراموش شونده
تو=فراموش کننده
اقا علی دلیل اینکه اومدم فقط به این خاطره که قراره جایی برم و اومدم حلال طلبی...بابت همه بدییهایی که دیدی حلالم کن
امیدوارم همیشه دورو برت پر باشه از دوستای نتی...میدونم که دوست صمیمی تو دنیای واقعیت نداری
مواظب خودت باش
خدانگهدار آقا علی ژیگولو

سلام ابجی باران خانوم...
افت به دستم رسید و منم واست اف گذاشتم باز...
واسه خودت ایه نازل نکن لطفا..من هرگز ابجیمو فراموشش نکردمو نمیکنمم...
یعنی عمرا..واسه خودت نبر و بدوز همینجوری...
عمرااااا...
کجاااااااااا میخوای بری؟؟ تو هیچ بدیی در حقم نکردی عزیز..واقعا میگم...
ممنونم..اره ندارم...

تو هم مواظب خودت باش.
ولی اخه کجا میخوای بری؟؟ چرا هیچی نگفتی بهم...نگرانتمممممممم...

سمیرا چهارشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 05:13 ب.ظ http://www.goldgirl.blogsky.com

سلام...بابا عید شد شما یه سری به ما نزدی حداقل ....یه عید مبارکی چیزی...اونورا هم تشریف..بیارید

سلام سمیرا جان...نه بابا هنوز مونده که یه هفته دیگه به عید که...
چشم حتما عزیز...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد