بارون میخوام...

پی نوشت پنجم...نگین خانومه دیگه...

 

ســـــــــــــــــــلام علیکم...

احوالات دوستان خوبست ایشالا؟؟ به سلامتی و خوشی...

اینجانب ژیگولو خان بد قول  میباشم...اومدم امشب اپ کنم دیگه...

هیچ بهونه ای هم دیگه ندارم...بهونه قبلیام همش تموم شده..کامی خره خداروشکر هنوز مرگش نشده تو این چند روز..اینترنتم حالش بد نیست...فقط چیزی که هست اینست که ژیگولو خان یریزه همچین بفهمی نفهمی زرنگ تر از حد معمول شدن...دروغم نگم هرشب بودم تو نت فقط اینقده بیحال و حوصله و از خودم بیزار بودم که دیدم همون دست به نوشتن نزنم خیلی بهتره..همینجوریش چی هستم که دیگه بخواد حالمم خراب باشه و از خودم خسته...البته دیشب اپ کردما ولی اینجا نه...

خب دیگه چی بگم؟؟

اول اینکه اخه اینچه جور فصل پاییزیه؟؟ هین؟؟ شماها شاکی نیستین؟؟ فصل پایزی که بارون نیاد به درد عمش میخوره بیشتر..راستی عمه پاییز میشه کی؟؟

من بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــارون میـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــخوام...گریه...نقطه سر خط.

ولی دمش گرم این حاج اقاهه تو مسجد کلی دعا کرد بارون بیاد فچ کنم حاج اقا هم مث من دلش بارون میخواستهحاجی دمت گرم...حاجی با صفایی...حاجی ما مخلصیم......(بابا ما مسجدی نیستیم این دو شبو رفتیم همچین یه حالی به مسجده بدیم و یه حالیم به خودمون..اخه هرچیزی ادم یهویی دلش میخواد..این دوشبو دلم خواست یهویی برم احیاء...)...

بعدش اینکه مث اینکه ما اگه بریم بنز الگانسم بخریم باز باید بریم پیش این برو بچه های باحال میکانیکی مدرن به قول خودشون...اقا پرایتو رد کردیم رفت که از مکانیکی رفتن راحت بشیم ولی اینم باز باید بریم...از اول که این ماشینه رو گرفتیم دیدم روغن ریزی داره ها ولی خب مشکل مهمی نبود گفتیم درستش میکنیم...ولی این این مکانیکیه نیست اشناییم خیلی دوست دارن همینجوری الکی مارو بدونن...یه شنبه از ساعت ۱۱ تا دم افطار اونجا بودم هیچی به هیچی...فرداشم از صبح تا ظهر...بعد دیگه دم دمای ظهر به این نتیجه رسیدن که سرشون شلوغه اقایون...و گفتن برو شنبه اول وقت بیا دوباره...اشتغال زایی میکنن واقعا این مردان خدا واسه من همچین که نگو...حالا باز از شنبه کار داریم ما..همشم نصف روز بیشتر کار نداره ها...

اینم که از رخش بی قرار ما..ولی اینیکی خداییش بی قراره لعنتی...هرچند خدا الاغک خودشومیشناسه بهش شاخ نمیده ولی خب یه کوچولو ایندفعه دیگه شاخش داده...فچ کنم فچ کرده خرش با جنبه شده...مث ادم ماشین میرونه...ولی زهی خیال باطل خدا جون...چیه چرا اینجوری نیگا میکنیین؟؟ ما با خدا دوچت دوچتیم..اینجوری

ولی باز دلم الان یه ماشین دیگه میخواد..اینم دلمو داره میزنه دیگه..من باید برم نمایشگاه ماشین بزنم و یا کار کنم توش که هر روزی یه ماشینی زیر پام باشه روحیه ام خسته نشه...(بابا ظریف..لطیف..)

خدایا یه ۱۰تا گونی پول پلیز...بزار به حساب..بنویس همونجا رو یخ...

خب دیگه چی؟؟

دیگه چیزی یادم نمیاد...خسته نباشم من واقعا..کلا من چند وقتیه حافظه ام خیلی دقیقه ماشالا مث ساعت کار میکنه..البته مث این این ساعت چینیا یخورده پس و پیش و جلو دنباله..طور دیگه ایش نیست...

هی میبینم اونقت تا حالا یه چی میخوام بگم عقده شده ها...یادم اومد..من تا تو هر پستم یه گیری به این کامی ندم روزم شب نمیشه..بیشعور صداش قطعه دو روزه...فچ کنم کار بابامه ایندفعه دیگه...اخه بابام بعد از افطار به سرعت نور سیگارشو بر میداره میپره پشت کامی(بابام میگه من به خاطر سیگار افطار میکنم وگرنه اگه میگفتن ۲۴ ساعتم روزه میگرفتم)...اره دیگه خلاصه دل و روده کامیه بدبخت و میاره جلو چشمش....البته کامی جون احمق ما حقشه...میخواد ادم باشه..به من چه اصلندشم.......

دیگه اینکه یه عالمه حرف دارم ولی یادم نمیاد...اصلن چرا من باید زیاد بنویسم..ایندفعه رو کوچولو مینویسم ببینم چه شکلی میشه اصلن...

راستی چقد این کارمندای زحمتکش بانک خسته میشن اینروزا خدایی...ساعت ۹ میان ساعت ۱۲:۳۰ دیگه خسته شدن دارن میرن خونه هاشون..حالا کاش باز تو این ۳ ساعت کار میکردن...دیروز رفتم بانک از دم در بانک صف شروع شده بوده ماشالا اقای کارمندم که نمیدونم کدوم گوری تشریف داشتن نبودن..مردمم الاف و سرگردون هی پاچه همو میگرفتن تو صف...خلاصه ایشالا خدا لعنت کنه باعث و بانیشو...

دیگه اینکه یه ۱۰ روز دیگه از ماه رمضونم تموم شد...افتاده تو سرازیریش...(ستاد دلداری دادن به روزه داران)

خب دیگه رفع زحمت کنیم...هرچند منزل خودمونه تشریف داشتیم حالا ولی خب

 

خوش باشین..التماس دعا...یا حق...

 

پی نوشت ابل : ۱۵مهر ۸۶...۲۰ :۱بامداد...

خیلی از بچه ها پرسیدن این اسبه که بعد اون خره گرفتم چیه...

گفتم اینجا بگم راحتر باشه...

یه پژو ۴۰۵ هستش...رنگ مشکی