بازم بازی...

سلامممممممممممم دوستای گل و نازنینم...

خوبین خوشین؟؟

خب اول از همه بگم از طرف نگین عزیزم و مرجان خانومیه گل گلابم به بازی دعوت شدم من...

این بازی اینجوریه که البته خیلیاتون میدونین و خوندین و انجامم دادین احتمالا..اینجوریه که ادم باید بعضی از پته هاشو بریزه رو اب و چوب حراج بزنه به مالش...

و اما بازی...

خودتو معرفی کن: علی محمد هستم البته اینجا ژیگولو ۲۳ سالمه معماری خوندم عاشق ماشین و جاده و سرعت و از این حرفام...

فصل و ماه و روزی که دوست داری:  فصل پاییز رو خیلی خیلی دوسش دارم..یعنی همین فصلی که الان تازه شروع شده..زمستونو فقط روزایی که برفی هستو دوسش دارم...اوایل بهار هم خوبه...حس زنده شدن به ادم میده...

رنگ تو:  رنگ من..فک کنم بیشتر شماها میدونین دیگه...اره دیگه نارنجی..عشقه منه...البته بعد از اون سفید رو هم خیلی دوست دارم...البته کلا رنگها به ادم نشاط و زندگی میدن.همه رنگای خدا قشنگن...

غذای مورد علاقه:  در کل غذاهای تند و تیز رو خیلی خیلی دوست دارم..غذاهای که دهن ادمو همچین  یه حالی بهش بده...کوبیده رو خیلی دوست دارم...

موسیقی مورد علاقه:  من با این جواتای امروزی که کلا زیاد حال نمیکنم...ترانه و متن موسیقی خیلی واسم مهمه.معنی و مفهومی که به ادم میرسونه رو...عاشق اهنگای گوگوش هستم..بعدش ابی..داریوش..مهستی..هایده(اوه اوه بی ادبی هم شد خیلی مث اینکه اره..؟؟)...خلاصه با هانگای صدا دارم حال میکنم..همون دوبس دوبسسیا..البته واسه جغولک بازی در اوردن و تو ماشین بیشتر...

بدترین ضد حالی که خوردی:  ضد حال که زیاد خوردم..فراوونی... بدترینش؟؟ خدای یادم نمیاد..حالا اگه یادم اومد مینویسم بعدا...

بزرگترین قولی؟ که تاحالا دادی :  قول زیاد دادم و تا اونجای هم که تونستم بهشون عمل کردم...یعنی هر وقت قول دادم عمل کردن بهش واسم مهم بوده..چون همیشه بابام بهم میگه یا قول نده یا وقتی دادی مسئولی...و وظیفه تو هست که بهش عمل کنی...و ما هم اویزه گوشمون کردیم و سعی میکنیم بهش عمل کنیم...

ناشیانه ترین کاری که کردی:  یه مدت پیش عموم جوشکاری اسکلت فلزی کار میکردم و با اینکه بلد بودم ولی یه ناشی بازیایی در میاوردم که عموم اصابش خط خطی میشد از دستم...

بهترین خاطره ی زندگیت: تابستون ۶ سال پیش..بهترین و به یاد موندنی ترین خاطره زندگیم رقم خورد...

بدترین خاطره ی زندگی:  تابستون ۲ سال بعدش...

شخصی هست که بخوای ملاقاتش کنی:  اره...بچه های وبلاگ نویس رو خیلی دوست دارم از نزدیک ببینمشون...دیگه اینکه اقای خاتمی رو...

برای کی دعا میکنی:  من واسه خودم هیچ وقت دعا نمیکنم..خیلی خیلی به ندرت اینم دعای خاصی نیست...دعاهام واسه دوستامن..مخصوصا دوستای اینجام که همیشه به یاد همشون هستم و دعاشون میکنم...واسه پدر و مادرمم خیلی دعا میکنم...

به کی نفرین میکنی:  خیلیا بهم بدی کردن..ولی نفرین هرگز..هرگز...

وضعیتت در ۱۰ سال آینده:   نمیدونم..اگه ادم از اینده خودش خبر داشت که اصلا همه چی خراب میشد که..امید و هدف به اینده و اینا همش میشد کشک...

حرف دلت:  حرف دلم خیلی زیاده و نمیشه گفتش و نمیخوام که بگمش..البته اصلی ترین حرف دلمو...بقیه حرف دلم اینه که اونایی که دوسشون دارم و بهشونم گفتم واقعا از ته دل دوسشون دارم...واقعا یعنیا...

خب اینا بخشی از پته بیزبون بود که توسط دعوت دو تن از دوستان شدیدا عزیز رفتن رو اب...

 

خب دیگ اینکه باید چند نفر رو اصولا دعوت کنم من...

خیلی خیلی کار سختیه...همه دعوتید..همه میگم یعنی همه ها...همه اونایی که این پستو میخونین..حتما حتما انجامش بدین اگه ندادین و به منم خبر بدین بیام بخونم..یادتون نره ها...منتظرم...

 

امروز باز وقت دکترم بود..کلا اینروزا حالم خیلی بد بود..یعنی هنوزم هست...نفسای نصفه نیمه پدرمو دراورده دهنمو سرویس کرده...خسته میشم بعضی وقتا دیگه..ولی خب چاره چیه..باید تحمل کرد...

امشب از ۵/۸ شب تا ۵/۱۱ تو مطب بودم تا نوبتم شد..به دکتر گفتم دکی جون ببخشا ولی هیچ فرقی نکردم تو این ۵.۶ ماهی که زیر نظرتم..ولی دکی جون خوش اخلاقه با اینکه خورد تو ذوقش ولی با صبر به حرفام گوش کرد و یه عامه دیگه دارو به اونی قبلی اضافه کردو گفت باید خیلی مواظب باشی.تو شدادا ریه هات حساسن و به هوا هم به شدت الرژی داری..خلاصه گفتیم چشم..حالا اگه تا ۱۰ روز دیگه با این الوها هم بهتر نشدم باید برم عکس بردارم از ریه ام...

در کل بیخیال بابا..چیزی نیست اینا..خوب میشم...

 

دیگه اینکه بعد از دوروز معطلی و شاگرد بودن در مکانیکی ماشینم درست شد و دیگه روغن از زیرش نمیریزه ابرومو ببره...تازه امروزم از تهران زنگ زدن بهم..بهم وقت دادم فردا برم نمایندگی ایران خودرو سیستم چهارشنبه سوریشو درست کنن برام...یه وقت جزغاله نشیم...

 

دیگه اینکه هیچی الان اذان میگن من سحری نخوردم...برم فعلا با اجازه چیزی یادم اومد بعدا میام بازم...ما هستیم در خدمتتون...

خب دیگه خوب و خوش سلامت باشین..همگی..همیشه...فعلا...یا حق...

 

پی نوشت :شنبه..۲۱/۷/۸۶...ساعت۰۳:۰۷ بامداد...

ماه رمضون هم رفت...خیلی دلم تنگ میشه واسش...دوسش داشتم..ماه خوبیه...

نماز روزه هاتون قبول حق...عید فطر مبارک...