از روز مادر تا روز پدر...

سلامممممممممممممممممممممممم به همه دوستای گلم...

 

خوبین خوشین؟؟

 

چه عجب اینطرفا..راه گم کردین...خیلی خوش اومدین...

 

خب دیگه روز مادر اپ کردم الانم روز پدر..اگه این وسط اپ میکردم مادر و پدر دعواشون میشد زندگی ترش میشد خیلی بد میشد اونوقت...

اصلندشم این اپ نکردنا هیچ ربطی به تنبلی ژ یگولو نداره ها...یه وقت از این فکرای بد بد نکنینا..افرین...

 

ولی خداییش تو این ۲۰ و چند روز اینقدر گرفتار بودم که حد نداره...هم گرفتاریای روزمره هم گرفتاریای ذهنی...خلاصه که دلم واسه اینجا و شماها دوستای گلم یه ذره شده بود...

 

خب امروز روز باباها بود...باباهای زحمت کش و قلبا خیلی خیلی مهربون که شاید خیلیاتون نشون ندیدن مهربونیی که تو قلبتونه رو...

 

 

روزتون مبارک

 

بابای خودم ...که خیلی دوست دارم و واقعا واقعا مدیونتم همیشه..روزت مبارک...

یه فاتحه هم همه بخونیم واسه باباهیی که پیش بچه هاشون نیستن و رفتن پیش خدا...به همه اونا هم تبریک میگم و میگیم روزشونو...

 

خب اینم از تبریکات روز پدر...

 

دیگه اینکه تیر ماه هست..اول اینکه ۹ تیر روز تولد وبلاگم بود...ژ یگولو ۲سالش شد

بعدش اینکه کلا من این تیر ماه رو خیلی دوست میدارمش با این گرمای کُشندش...

بعد ترش اینکه ۱۹ تیر سالگرد فوت پسر عموم بودش..البته نهمین سالگرد فوتش... این قسمت تیرماه رو دوست ندارم اصلندشم...

 

بعد بعدترش اینکه ۱۶ تیر دوباره رفتم واسه کمسیون پزشکی...از صبح تا ظهر معطلمون کردن و اخرشم هیچی به هیجا...

ظهر که شد اسممو خوندن و گفتن اقای علی محمد......... فرزند هادی اعزام به خدمت...معاف از رزم...گفتم حالا که معاف نشدم این معاف از رزمم نمیخوااااممممممم...گفتن حالت خوش نیست اگه یه وقت افتادی مردی میشه معافت کرد اونوقت به دردت میخوره چرا نمیفهمی..خب منم فهمیدم دیگه...خلاصه که اینجوریا شد دیگه...

نامه اعزام به خدمتم هم دیروز اومد در خونه...به سلامتی ۱۸/۶ دیگه رفتنی هستیم...

اصولا میگم اینجور موقع ها بدیی خوبیی حلال کنین...من باید بگم بدیی بدیی حلال کنین دیگه خلاصه ببخشید به بزرگواریه خودتون...

 

خب دیگه چی بگم؟؟

این چند روزه هم حالم خیلی بد شده بود راستی... یعنی روز یکشنبه و دوشنبه مردم از درد استخونام...از جام تکون نمیتونستم بخورم...دیگهه الان کمکم بهتر شدم..دکترم که نرفتم اصلندشم...بعد عید تاحالا این دفعه۳ هست که اینجور میشم... نمیدونم چمه...البته ایندفعه از فامیل ما ۷۰ درصدشون اینجور شده بودن البته شدتش کم و زیاد بود...خلاصه که اینجوریا بود...

حالا یه ادم عاقل به من بگه این تیرماه رو واسه چی دوست داری؟؟؟ والا...

 

دیگه اینکه هیچی..فعلا هیچی...سعی میکنم دیگه اینقد طولانی نشه نبودنم تا ۵۰ روز دیگه که باید برم...

 

از همه اونایی که  بهم گفتم بی معرفت مستقیما به خودمو غیر مستقیم هم تشکر میکنم واقعا بابت لطفشون..ولی باور کنیت بی معرفت یستم و سعی میکمنم نباشم...دلم همیشه پیشتونه...حالا شما باور نکنین...ممنونم ازر همه اونایی که همیشه و در همه حالی به یاد من هستن و میان..مرسی واقعا...

 

خوش باشی..فعلا..یا حق...