۴۵

سلام...خوبین..؟؟؟

دیشب با کلی ذوق و شوق و خواستن اومدم که بلاخره بعد از یه هفته اپ کنم اینجا رو یخورده بنویسم واسه خودم که یهویی همه چیز بهم ریخت...

طبق معمول همیشه رفتم سراغ دوستام...وب گیلاسی رو که باز کردمو اون سه..چهار خط نوشتشو خوندم کلی بهم ریختم و ناراحت شدم...

بیشتر شماها میشناسینش گیلاسی رو...

واقعا به خاطر ناراحتیش و اون موضوعی که واسش اتفاق افتاده ناراحتم...

دیگه این شد که هرچی زور زدم بنویسم نشد دیگه گفتم ولش کن فردا...

این شد که الان دیگه در خدمتتونم...

خب تو این هفته دیگه من رو تراکتورو کم کردم البته دور از جون شماها...نه دروغم کجا بود..تراکتوره اومد خودش بهم گفت که روش کم شده...وگرنه من اینقده مطمئن نمیگفتم روش کم شده که...

و بلاخره بعد از اگه اشتباه نکنم ۸۵ روز ماشینمو تحویل گرفتم...

حالا سوارش شدم یه لحظه ترسیدم پریدم پایین به مکانیکه میگم این متورشو ورداشتین که بدنه ماشینو عوض کنیی موتور تراکتور اشتباهی روش نذاشتین دوباره؟؟؟

از بس که این ماشین صداش نا هنجار شده...میگه نه بابا خوابیده بوده یه مدت اینجوری شده ..حالا سوار شو یه چند روز خوب میشه...

اینم که تو این دو روز تا اونجایی که راه داشت سوار شدم خوب نشد که نشد...

دیروز گذاشتم کنار خیابون میخواستم درشو قفل کنم..وقتی قفلش کردم میبینم فقط داره اژیر میکشه..حالا کلید دزد گیرش کجاست..خدا میدونه؟؟؟ تو کاشان داره واسه خودش حال میکنه نامرد بی معرفت...

امروز دیگه بردم درستش کنم نیگاش کرده و گفته تمام سیم کشیاشو داغون کردن این میکانیکا...

خدا خیرشون بده..حالا از صبح تا حالا گذاشتم درستش کنن...

خلاصه اینکه به این نتیجه رسیدم که این ماشین دیگه ماشین بشو نیست...

میخوام بفروشمش...به قول نیما اصلا نتونستم بهش انس بگیرم و باهاش رفیق بشم...

با ماشین باید رفیق شد..حرف زد ..درد دل کرد..کاری که با اون ماشین قبلیه میکردم و هیچ وقتم اگرم خراب میشد نامردی و وسط بیابونو اینجور جاها جام نمیذاشتو خراب بشه...

خلاصه که ابمون تو یه جوب نمیره...

کسی نمیخواد...مث این اگهیه روزنامه ها...فنی سالم...بدنه بی رنگ ..سالم سالم با قیمت مقطوع و منصفانه به فروش میرسد...۰۲۲۴۷۸۲۱۴۱۴۷۸۵۶۳۲۵ تماس بگیرید...

ولی اخرش و ته تهش  یا با کسی که صحبتش پیش میاد به اینجا میرسم و میرسیم که باید خدا رو شکر کنم که خودم مرگیم نشده و یه جمعی رو کلهم از دستم راحت کنم...

خدیا شکرت...همین...

خب این از ماشین و اینچیزا...

دیگه اینکه شنبه ۲۳/۱۰ بنده دوتا امتحان روم به دیوار روم به دیوار گلاب به روتون ریاضی اونم تو یه روز دارم و هنوزم نیگاشم نکردم ببینم کتاباش چه شکلیه...کلاساشم که نرفتم چون غیر حضوری بودم...دیگه خیلی حالی به حولیه کلن...

خب دیگه چه وری دارم بزنم...هومممممممم...

دیگه هیچی همینا...

احساس میکنم خیلی خسته ام دوباره...

خسته شدم از این روزمرگیام...میخوام برم یه جایی که خودمم نمیدونم کجا...

یه جایی که گیر تو هیچ کاری نباشه...

یه جایی که هر کار میکنی یکی از ۱۶ فرس ص خی پا نشه بیاد یه گیری بده...

جایی که ادماش به یاد هم باشنو کمک حال هم..نه اینکه همش فضولی و دخالت تو کار همدیگه...یه چندتای هم که میخوان  اونجوری که راحتن زندگی کنن و کاری به کار کسی نداشته باشن نذارن بقیه ادما...

جایی که پدر و مادرا بچه هاشونو یهخورده هم که شده بفهمن...به درد دلاشون بدون اون قضاوت قبلیی که همیشه تو ذهنشونه گوش بدن و کمکشون کنن...

جایی که بچه ها از فهمیدنشون توسط پدر و مادرا نامردی نکنن و هر غلطی دلشون میخواد بکنن پدر مادر بیچاره هم چیزی واسه گفتن نداشته باشه..چون بچهشه...

جایی که کم دروغ بشنوم...دروغ که جزیی از زندگی ماها شده کاریش نمیشه کرد..حداقل کم باشه تعداد دروغای شاخ داری که تو روز میشنوی از این و اون...

جایی که تو هرکاری اونایی که مدعین خودشونم به ادعاشون یه کوچولو عمل کنن برن دنبالش تحقیق کنن ببینن این ادعاشون اصن صحت داره..درسته نادرسته چه جوریه...

خلاصه که خیلی حرف دارم در این موردا...یه پست کامل باید بنویسم...به قول صمیم به زودی......

دیگه برم...

فقط یه خواهش...واسه گیلاسی دعا کنیین...

من که روسیامو شدیدا بد...با این حال دعاش کردم و میکنم همیشه...یعنی واسه همه دوستای اینجام از صمیم قلبم دعا میکنم هرچند که شاید هیچ فایده ای هم نداشته باشه...ولی از شماها دوستای خوبم که قلباتون پاکه و پر از صفا واسش دعا کنیین...

مرسی از لطف همیشگیه همهتون...

خوش باشین و سلامت...فعلا...