عاشورا

سلامممممممممممممممم...

عاشورا...

 

امروز عاشورا بود...

امروزم گذشت و تموم شد مث تمام روزای خدا...

ولی امروز عاشورای حسین بود...یه حس خاصی داشت...

همونجور که تو پست قبلیم گفته بودم امروز رفتم همون روستامون...و همونجوری که گفته بودم تو اون برف و یخ اونجا بازم هوا امروز داغ بود..یه افتاب سوزان...که این افتاب این روز خیلی دوسش دارم من...حداقلش اینه که یخورده حال و حوای صحرای کربلا رو یاد اوری میکنه واسه درک ماها...من اینجور فک میکنم...

روستای ما مث بیشتر روستاها تو زمستونا تقریبا خال از سکنه میشه..یعنی اگه تو یه روز عادی بری اونجا به زور میفهمی که کسی زندگی میکنه...ولی روز عاشورا که میشه به نسبت خودش خیلی شلوغ میشه...و من بازم این شلوغی رو دوست دارم..این دور هم جمع شدن انواع و اقسام ادمای مختلف...که بهانه همشون واسه این دور هم جمع شدن یه چیزه...عزاداری واسه امام حسین تو روز عاشورا...

همونطور که قول داده بودم یه چندتا عکس از مراسم نخل برداری که اینجا تو یزد انجام میشه و تو پست قبلیم توضیح دادمو گذاشتم..شاید بعضیاتونم این مراسمو از نزدیک یا از تلو یزیون دیده باشین...به هر حال...

اره دیگه امروز بعد از اون نماز دوست داشتنیه ظهر عاشورا که خیلی حال کردم باهاش و هیچ چیزن نمیتونه جاشو بگیره این نخل برداریه انجام شد...حالا یه چندتا عکس گذاشتم..البته اگه خوب شده باشه...

هر عیب و ایرادی داره لطفا بهم بگیم..دفعه اوله نمیدونم چه جوری شده...به هر حال...

 

التماس دعا...خوش باشین...یا حق...

 

 

 

 

 

این عکسم از خونه مردم گرفتم یواشکی...البته کسی تو خونه نبودا...رو پشت بوم حسینیه بودم بالای رواقها یهو نیگا کردم پشت سرم این خونه رو دیدم گفتم یه عکسی هم از این بردارم...