۳۴

ســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام...

خوبین ...خوشین...خوش میگذره...

خیلی میخواستم دیشب بیام آپ کنم که حداقل از یه هفته بیشتر نشه ها...ولی یهویی تا من اومدم پشت این تریبون مقدس به قول نیما خاناین داداش بنده هم مث ا ع جل معلق سر رسیدن بالای سر من... حالا من میگم بابا جان داداش کار دارم برو خب فردا بیا اینجا هر کاری دوست داری بکن...گیر داده که میخواد اتش بس ببینه...بهش میگم من دیدم واسه گروه سنی تو و من نیست  مگه میخوای طلاق بگیریمیگه اره...خلاصه اینجوریا شد که داداش گرام پیروز شدن و نشستن به نیگاه کردن اتش بس منم ناچارا یه بار دیگه دیدم...

من احساس میکنم که یخورده همچینی در ضمینه چرت و پرت نوشتن تنبل شدم نظر شماها چیه ایا؟؟؟

و اما یه چند روزیه که یه نمایشگاه مثلا بین المللی ماشین اینجا گشاییده شده و من بسی  خیلی زیاد خوشحالم...

امروزم روز اخرشه...از دوشنبه شروع شده بود...

اقا اومدیمو تیز بازی در اوردیم گفتیم بزا همین روز اول بریم تا ملت هنوز زیاد متوجه نیستنو نمیدوننو از این صوبتا بلکه یخورده خلوت باشه بشه حداقل این چارتا ماشینی که تو نمایشگا گذاشتنو ببینیم...نه فقط ادمای دور و برشو...

خلاصه بعد از کلی تلاش و رایزنی با پسر عمه گرام بلاخره در ساعت ۲۱:۰۳:۳۷ راهی نمایشگاه شدیم...حالا ساعت چند تعطیل میشه این نمایشگاه؟ ساعت ۲۲..همون ساعت ۱۰ شب...

همین که وارد شدیم مث سالهای قبل چشممون به جمال این ماشین زشتایی که( اردکان) یزد تولید میکنه مثلا روشن شد...نمیدونم هیچکدومتون دیدین تا حالا یا نه...البته کامیونه ها...bmc هم اسمشه...

رفتیم تو میبینیم بعلههههه دم در همه سالنی یکی از کامیون خشکلا گذاشتن...و درست از همینجا بود که من به زیادی بین المللی بودن این نمایشگاه پی بردم...

وارد اولین سالن شدم ... خلاصه با تلاشهای فراوان که از ازدحام جمعیت گذشتم بلاخره دو تا دونه ماشین حسابی دیدم...پروتون اسپورت جنتو... که خدایی ماشین خشکل با حالیه من که خوشم اومد ازش...یکی دیگه هم بود پروتون ایمپیان... که یه چیزی تو مایه های همون پرشیا ی خودمونه...البته میدونم که این ماشینا که تهران دموده میشه دیگه میارنش شهرستانا ولی خب...

ها...یه چیزه دیگه هم این بود که همین که میرفتی یه نیگا به این پروتونا بکنی سریع یه خانومهمیومد که واست توضیح بده که اره چطوری روشن میشه و چطوری خاموش میشه موتورش چی به چیه...خلاصه که این خانوما که واسه هر ماشینی دو دونه وجود داشتن عشق توضیح و این صوبتا بودن...ولی خدایی خیلی خوب همه چیه ماشینا رو توضیح میدادن... یخورده یاد گرفته بودن انگاری بعد ۳ سال نمایشگاه خودرو زدن چه جوری باید باشن...

بعدم که رفتم غرفه هیوندایی که سه چهار مدلش بود...سانتا فی...سوناتا...اونته...کوپه که میگفتن هنوز مجوز عبور و مرور نداره به خاطر سرعت بالای این ماشین...

اره دیگه اون روز اولی که یه ساعت شد ما دو تا غرفه رفتیمو بعدش خیلی محترمانه انداختنمون بیرون گفتن تعطیله فردا...خلاصه که وقت نشد برم تا دیشب که دوباره رفتم...

خوشبختانه از بس این غرفه ها رو گرون اجاره داده بودن هیچ کدوم از نمایندگیای سایپا و ایران خودرو نیومده بودن ...یعنی چشممون به جمال ۴۰۵...پرشیا و ۲۰۶ ار دی و که جدیدا اسمشو گذاشتن روآ... از این ماشین داخلیا کلن روشن نشد...

تو فضای باز نمایشگاه هم که تا دلت بخواد لدر و لیفتراک و بیل مکانیکی ریخته بودن...

قسمت کامیونا هم که دیگه عشق من بودو دیگه هیچی...

یه مدل رنو اورده بودن که واقعا ماشین با حالی بود...

ولی ولوو یه مدل جدید اورده بود که دیگه اخر کامیون بود تو ایران...VOLVO FH 16 قیمتشم که ناقابل۱۲۰۰۰۰۰۰۰ تومن بود... حالا من دارم میرم بخرمش... خدایی پهلوش که وایمیسی میترسی از این ماشین...غولپیکریه واسه خودش...من دوست میدارم...

اره دیگه خلاصه که بسی روحیه من شاد میشه این ماشینا رو که میبینم...حالا از هر نوعیش میخواد باشه باشه...اره دیگه این از بازدید بنده از نمایشگاه بین المللی خودرو و قطعات یزد...

یه چیز دیگه هم اینکه دیروز رفته بودم تعمیرگاهی که داره ماشینمو درست میکنه مثلا...خیلی راحت و ریلکس هفته ای یه روز روی ماشین من کار میکنن...

حالا اینو میخواستم بگم اونجا وایستاده بودم نزدیک ماشینم با اوستاهه صوبت میکردم دیدم یه سه چهار نفر از مشتریای دیگه اومدن بغل ماشنمو دارن اظهار نظر میکنن هرکدوم واسه خودشون...و در اخر صحبتاشون دسته جمعی به این نتیجه مهم رسیدن که راننده این ماشین که من باشم مرده...و اومدن که از اوستاهه سوال کنن که چی شده و ایا به غیر از راننده که در دم مرده کسی دیگه ای هم صدمه ای دیده یا نه منم که هیچی نگفتم ببینم بلاخره چی میشه...همینجور واسه خودم داشتم تماشاشون میکردم...

اومدن پرسیدن : اوسا راننده این پرایده که خدا بیامرز مرده حتما اره ؟ اوساهه هم گفت اینجوری فک میکنین شما...گفتن اره خب کاملا مشخصه از وضع ماشینش که اینجوریه حتما خدا بیامرز شده رانندش دیگه...اوستاهه هم که رفیقمه (نه اینکه مشتری دائمیش هستم رفیق شدیم با هم ) رو کرده طرف منو بهشون میگه معرفی میکنم... اقای علی محمد .......... راننده همین پرایدی که شما میبینید...

بنده های خدا چشاشون چارتا و ۱۶ تا شده بود...برگشتم بهشون میگم زبونای لعنتیتونو گاز بگیرین بی شعورامیگن نه خدایی خودت بودی چی فک میکردی با دیدن این ماشین..دیدم خب راست میگن طفلیا...اوستاهه هم میگه غمت نباشه که تا حالا هرکی این ماشینو اینطوری دیده اینجا نگفته رانندش زنده مونده...بهش گفتم خب اگه زحمتی نیست سریعتر تا مردم هی نگفتن و خدا هم باورش نشده هنوز این ماشینو درستش کنننننننننننن...

خب دیگه اینجوریاست...احساس میکنم که یخورده زیادی چونم گرم شده امروز...

یه خواهش...میخوام عکس بزارم تو وبلاگم هرکی میتونه یه کمکی بهم بکنه ممنون میشم واقعا...

خب هرکی هرچی دلش میخواد خدا بهش بده ایشالا زودتری...

مواظب خودتونم باشین باسه منم دعا کنین...

دوستون دارم...فعلا...

نظرات 12 + ارسال نظر
نیلیا جمعه 26 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 10:55 ق.ظ http://ice-princess.blogsky.com

شلااااااااااااااااام:ی:ی:ی:
میرم آف بخونمت ژیگولو جون:ی:ی:ی:ی

شلاممممممممممممممم...:دی

اهان...باشه هرجور راحتی...

:ی :ی ...
در ضمن خیلی خوش اومدی...

فاطمه جمعه 26 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 11:05 ق.ظ http://bikhyal-baba.blogsky.com

سلام...ژیگولو جان

دیدم آپ کردی گفتم برم ببینم چی هست....

نصفشو خوندم نصفشم میرم آف بخونم.....

با اجازه....ما که ماشین ندیدهایم...شما به جای ما دیدی....

کامیونا خوشکل بودن<نیش>

بای بای
ضمنا عزیز جواب کامنتتو تو وبلاگیلاس نوشتم
<چشمک>

سلام...فاطمه جان...

مرسی عزیز...لطف کردی...

اهان...باشه...

خواهش...اختیار دارین شما..

اون زشتا؟ آره خیلی(سبزه)...:دی

فعلا...

اره خوندمش مرسی...

ممنون که سر زدی...

... جمعه 26 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 02:47 ب.ظ

نه مثه اینکه خواستن توانستنه...

آره دیگه...

ببخشید در چه مورد اونوقت؟؟؟ آیا؟ آپیدم من؟؟؟

... جمعه 26 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 02:48 ب.ظ

در ضمن عزیزم من ترجیح میدم به خودت جواب بدم...

آهان...

باشه عزیزم..مرسییییییییییییییییییییییی ممنون...

... جمعه 26 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 02:49 ب.ظ

جوابت رو واست آف گذاشتم..

آره دیدمش عزیزم...

ممنون...

فاطمه جمعه 26 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 06:04 ب.ظ

میشه برا من دعا نکنی شوهر گیرم بیاد<سبزه>

کی میتونه به شما پسرا اعتماد کنه<نیش>
<چشمک>

نه اصن...راه نداره...:دی :دی

همه پسرا مث هم نیستن که...
چشمک...

نیاز شنبه 27 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 12:27 ب.ظ

سلام...خوبی؟....
اره نمایشگاهو دیدم................خیلی خنده دار بود.....اون خانومایی هم که تو ضیح میدادن دیدم......

از همه ماشینا خوشکل تر همون نارنجیه بود پرتونه.....

خوش بگذره

سلاممممممممم نیاز جان...خوبم مرسی..تو چطوری؟
ایولللللللللل تو که دیدی درک میکنی من چی میگم...آره خدایی خیلی خنده بازار بود...ایوللللللللل دیدیشون ...ههههههه...

آره دیگه همون نارنجه...همون جنتو یی که من گفتم...منم که عشق رنگ نارنجی...خلاصه خیلی خوشم اومد ازش...

به تو هم نیاز جان...

راستی من هرچی زور میزنم کامنت دونیت باز نمیشه...چند دفعه تا حالا سعی کردم ولی نمیشه...به هر حال...

م شنبه 27 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 02:03 ب.ظ

سلام
آقا حلوا حلوا که دهن شیرین نمیشه فقط از ماشینا تعریفشو شنیدی؟(نیش)
میگم راستی من شبیه تو شدم یا تو شبیه من که اینقده دیر دیر می آپیم؟

سلام...
همون..ولی دیدنشم به من کیف میده...هم دیدم هم شنیدم...گفتم که دیدنو شنیدنشو هم دوست دارم دیگه...

نمیدونم هم تو شبیه من شدی هم من شبیه تو...زرنگیه دیگه کاریش نمیشه کرد...:دی مواظب باشیم چشممون نزنن...:دی

بنفشه یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 02:26 ب.ظ

سلام
چطوری یا نه؟!
مرسی که به من سر زدی ...اما نگران چی بودی؟!
دیروز نیودم دستم بند بود نتونستم بیام.البته ببخشید پام بند بود نه دستم
شرح حال من بدبخت جانباز ۹/۹۹رو بیا بخون ببین چه بلا جاتی سرم اومده....
این پستت که باحال بود اما تخصیص اقایونینانه میطلبید
واما در باره اظهار نظر مردم
پسر برای خودت اسفند دود کن ...البته نه زیاد ممکنه دودی بشی
اما کلا بد نیست یه صدقه بدی .
مرسی از اینکه به فکر من بودی و ممنونم که به من سر زدی
خیلی دلم برات تنگ شده بود
دست و بالت چطوره؟؟؟؟

سلامممممممم...
خوبم... یا آره...
خواهش...گفتم نکنه دوباره حالت بد شده باشه...
آره اومدم خوندم شیرینکاریاتو...تو رو خدا چی کار بر سر این پات اوردی...
شاید آره...اقایون عشق ماشین...
صدقه رو میدم تا اونجایی که یادم باشه...البته مامانمم هی یاد اوری میکنه که صدقه بدم...ولی اخه بادنجون یزد که افت نداره ...
خواهش میکنم عزیز...
بهتر شکر خدا خیلی...فقط سرما رو اصلا تو کارش نیست...

لیدا، یکی از این دو نفر یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 03:50 ب.ظ http://tit4tat.blogfa.com

این چه مدل تنبل شدنه که ماشالله گوش یطون کر هفق اقلیم به فدات به اندازه ی کا وبلاگ ما نطق کزده بودی؟

خواهش...نمیدونم چه نوعیشه...ولی من نسبت گفتم خب...

چقده هم عجله داشتیا...کاملا معلومه...به هر حال مرسی...

مریم دوشنبه 29 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 01:08 ق.ظ http://maryam-1.blogfa.com

سلام چطوری ؟ .
این هیونداهایی که میگی مجوز عبور مرور ندارن که دم به دم دارن جلوی ما ابراز وجود میکنن ....
هوم ؟؟
..
من که گفتم تو مردی ... خودت باورت نمیشه !!
..
برای عکسم متاسفم .. ما خودمون نیازمندانیم !!!

سلام..خوبم...
کدوم؟؟؟همون قرمزا(چه نشونیه دقیقی خدایی)نمیدونم...حتما اون اقاهه واسه ما خالی بسی میکرده ما هم ساده باور کردیم دیگه...

آره شایدم...میخوام بگم خیلی وقته که مردم...ولی فضای اینجا رو نمیخوام خراب کنم...بی خیال...

عکس؟؟؟ چه عکسی؟؟؟ قضیه عکس چیه آیا؟؟؟ بهم بگو...متوجه نشدم...

ستاره دوشنبه 29 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 06:17 ق.ظ http://setarehu.blogfa.com

سلاممممممم ط
ای امتحانم بدک نشد تا حدودی گند زدم.هنوز درست نخوندمت فقط اینگاری بازم خرابکاری کردییییی
برمیگردممممم

سلامممممممممممممممممممممممممممممممممممم هزار ط...
خوبه ...همین که تا حدودیه همینشم خوبه... خرابکاری که تخصص خودمه...ولی ایندفه نه زیاد...
مرسی عزیز ...
منتظرتم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد