۳۲

ســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام...سلام...سلام...به همه دوستای خوب گل و نازنینم که دلم واسه همتون خیلی تنگیده...

امروز درست ۲۰ روز از پست قبلیم میگذره و من تو این ۲۰ روز ۲ دفعه فک کنم تونستم بیام نت...

خودمم در عجبم که من...منی که روزی حداقل ۲..۳ دفعه اینجا بودم چجوری طاقت اوردم

ولی خوب اجباری بود وگرنه من که نمیتونستم که اینهمه مدت نیام اینجا به دوستای خوبم سر بزنم...

اولین اجبارش که همون تصادفه بود کارای حاشیه ای بعدش...مداوای دستم ...مداوای ماشینم که هنوز ماشین نشده ... و ........

دومیش هم که درست ۵ روز از تصادف کردن من گذشته بود که مامانم دم در خونمون پاش به جدول خیابون گیر کرد و به طرز وحشتناکی پای راستش شیکست ... دیگه من که تصادف و اسیب دیدگیه دست و صورتم یادم رفت و خانوادگی دنبال کارای بیمارستان و مامانمو از این چیزا بودیمتا الان که پاشو تازه بعد گذاشتن پلاتین و از این چیزا گچ گرفت دکتر تا یه ماه هم باید تو گچ باشه...اینم که از این...

و سومیشم اینکه تو تمام این هیری ویریا این کامیه وقت نشناس منم رفتن استراحت و ما رو در غم بزرگی فرو بردن ... خلاصه بعد خرج کردن مقادیر متنابهی پول بی زبون و کلی صحبت کردن باهاش دیروز تازه تصمیم گرفته که درست بشه...تازه نزدیک بود بفروشمش به کل به رحمت خدا بفرستمش که دیگه یخورده از مشکلات که مالی هم بود حل شد و این کامیه بنده به آغوش گرم خانواده بازگشت... 

خب این از دلایل غیبت من تو این۲۰ روزه...

دیگه اینکه تو این مدت خیلی به یاد همه دوستای خوبی که اینجا دارم بودم...جدی میگما...

خیلی هم دلم واسه همتون تنگیده...حالا فک کنم از این به بعد بیشتر میام بهتون سر میزنم...

فعلا برم که خیلی کار دارم...

اومدم فعلا یه اعلام موجودیتی بکنم که زیاد راحت نباشین...

خوب و خوش و سلامت باشین همگیتون...فعلا...زود میام ایشالا...

نظرات 14 + ارسال نظر
الهه تنهایی یکشنبه 14 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 07:11 ق.ظ

سلامممممممممممم دوست خوبم
خدا بد نده خیلی ناراحت شدم که مامانت اینجوری شده . امیدوارم الان بهتر شده باشن
خودت خوبی؟ بهتری؟‌
ممنونم که به یادمی خیلی گلی ...
منم بد نیستم روزگار رو یه جوری میگذرونم
چشم روز بد نبینه ما هم تو هفته گذشته ۲ تا تصادف داشتیم یکی ماشین من و اون یکی ماشین پدرم ... البته خدا رو شکر فقط خسارت مالی در بر داشت .

بازم ممنونم که بهم سر میزنی
موفق و شاد و سلامت باشی

سلامممممممممممممممممم الهه عزیز...
ایشالا...مرسی الان بهتره مامانم...
اره منم خوبم...یعنی خیلی بهترم...
خواهش میکنم عزیزم...گلی از خودته...:دی
اره دیگه...میگذره...ولی مورد دلخواه خیلیا نیست...ولی ما هم نمیتونیم کاریش بکنیم که...
خب خدا رو شکر که فقط ضرر مالی بوده...خدا رو شکر که هم خودت سالمی و هم بابات...

خواهش عزیز...
تو هم ...همیشه دعام همینه که دوستای عزیز و مهربونم غم نبینن...

م یکشنبه 14 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 07:31 ق.ظ http://roozanehayam.blogsky.com/

میگم ما اینجا نظر داده بودیم چرا نیست؟
جلل خالق
خوبی شما
بهتری خدارو شکر؟
خیلی خوشحالم برگشتی
خیلی
خداکنه دیگه اتفاق بدی واست نیفته

خیلی خیلی معذرت...
همش تقصیر خودمه...با یه اشتباهی کلیک کردن نظراتی که خیلی واسم با ارزش بودن رو پاک کردم نا خواسته...خیلی ناراحت شدم و دیگه هم نمیشد کاری کرد که برگرده...معذرت...
اره عزیز بهترم...مرسی...
ممنون مرسی...
ایشالا هیچ اتفاق بدی واسه هیشکی نیفته...بازم ممنون و مرسی...

م یکشنبه 14 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 07:32 ق.ظ

میگم راستی جات خیلی خالی بودا
خیلی
...

مرسی عزیزم...نظر لطفته مریمی...منم خیلی دلم واستون تنگیده بود...

زری کوچولو یکشنبه 14 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 08:45 ق.ظ http://respina00.blogfa.com

سلام

خیلی نامردی لبان دیگه نخونده نظر میدم تا بدونی زری چه تنهاست من اینقده میام ولی تو خیلی نامردی .........

منتظرتماااااااااا

سلام زری خانوم...

منم اومدم فقط یخورده دیر شد...معزرت ...
نامردم نیستم زری خانوم...

اومدم عزیز ...دیشب اومدم...

زری کوچولو یکشنبه 14 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 08:46 ق.ظ http://respina00.blogfa.com

ناراحت شدین ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نه...

دایانا دوشنبه 15 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 06:17 ب.ظ

سلام خدار رو شکر که برگشتی راستش من یه چند بار اومدم دیدم نیستی فکر کردم مردی :پی نمی دونم منم نظر دادم اما نمی دونم چرا نیست!!!!

سلام دیانا جون...مرسی...
ن خب از اعماق وجودت شاید فک نکردی...چون که من هنوز اینجام...

نه نظر تو فک نکنم بود جز اونایی که من اشتباهی پاکشون کردم...نمیدونم...به هر حال ببخشی...

نیما دینگالیگا دوشنبه 15 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 09:14 ب.ظ http://dingaliga.persianblog.com

موقعی که این علیرضاهه رفت از در خونه بیرون که بره ایستگاه قطار من شروع کردم بلند بلند فحش دادم هی!بعد که رسید به خونواده فرجاد شیون کشیدم!بعد که با آذر حرف زد گلاب به روتون بالا آوردم...آخر دستم که واسه هم دست تکون دادن به صورتم پنجه میکشیدم و موهامو با دوتا دست میکندم!....پسره ی خنگ نوشین به اون خوبی با اون همه ثروتو ول کرد رفت از اون دختره ی ایکبیری دوباره خواستگاری کرد!واقعا که خاک بر سرشون!

ایولللللللللل منم همینجور...:دی
(هههههههه خنده شدید)...اره واقعا ... این کارا هم داشت این کارای علیرضاهه...
ولشون کن اقا...ارزش خون اینکه خونمونو کثیف کنیمو نداره...

پت دوشنبه 15 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 10:57 ب.ظ http://www.chocoholic.persianblog.com

سلام
خوبی؟
خوشحالم که می بینم زنده و سلامتی... ایشالا که کامی ههیشه برات سالم و زنده باشه دیگه هم مجبور نشی خرجش کنی!
مامانتم زودتر خوبه خوب بشن و دیگه همین دیگه
موفق باشی و شنگول و منگول

سلام..خوبم مرسی...
مرسی عزیز...
ایشالا...نه خب پیش میاد مهم نیست...ولی حالا که تو دعا کردی دیگه جرات نمیکنه خرا بشه...:دی
مرسی...ممنون...
تو هم...
خیلی هم خوش اومدی در ضمن...خوشحالم از اشنایی...

گیلاسی سه‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 03:52 ق.ظ

نه عزیزم.. اگه چیزی شده بود که من مرده بودم... ولی قول بده به کسی نگی... قربونت بقیه اندازه تو نمیدونم...

اهان...خیالم راحت شد یخورده الان...به خدا خیلی نگرانش بودمو هستم...باشه به کسی نمیگم...اگه باهاش در ارتباطی سلام منو بهش برسون حتما حتما...بگو همیشه یادشم دعاش میکنم...یادت نره ها...مرسی...

صمیم چهارشنبه 17 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 06:00 ق.ظ http://alisa5050.persianblog.com

سلام ژیگولو جان
دیر به دیر آپ میکنی بعد میای به جون بقیه نق میزنی که تنبلی میکنن؟ مگه دستم بهت نرسه!
امیدوارم مامانت خوب خوب بشه و تو هم تند تند بآپی!!ممنون که حال ما رو هر روز میپرسی.بچه با معرفت به این میگن! قربونت.

سلام صمیم جونم...
ماشالا چه نکته سنج...خب میدونم خودم...ولی حال میده نق نق کنی به جون بقیه...وای فراررررررررررر...(خنده)...
مرسی عزیز ممنون ...منم سعی میکنم تند تند به اپم...
مرسی...نظر لطفته صمیم جان...
فدات...خوش باشی همیشه...خوشحالم کردی بهم سر زدی...مرسی...

[ بدون نام ] چهارشنبه 17 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 11:57 ق.ظ

سلام
حالا یه روزم که من رو دنده ی تحویل ملت بودم نذارا!!!!
چرا از بدیا و خوبیای تهران نمی نویسی؟ همش می گی رفتم و فلان و اینا حالا یه بار تعریف می کنم... خوب یه روز تعریف کن دیگه!!!!
از شهرتونم بنویس فکر کنم جای گرمی باشه...
فعلا

خنده...
ببخشید خب... ملتو هرکار دوست داری بکن عزیز...:دی
مممممممم شاید پشیمون شده باشم...نمیدونم...شایدم نوشتم...تو که تهرانی اره؟؟؟
باشه چشممممم...
از همه نظر گرمه...از بعضی نظراتم سرد...چشممم از شهرمونم مینویسم...
مرسی...فعلا

پت چهارشنبه 17 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 11:57 ق.ظ http://www.chocoholic.persianblog.com

اااااااااااا پیام قبلی مال من بود... اسمم و ننوشتش....

اهان...حواست کجا بوده ایا؟؟؟

نیاز چهارشنبه 17 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 09:32 ب.ظ

سلام...خوبی؟
مامانت بهتر شدن؟
خودت چطوری؟....
جای زخمات خوب شد؟...
ایشالا همیشه سالم باشی...

سلام...نه اصلا خوب نیستم به خاطر این کارای تو...
الحمد ا... خدا رو شکر خیلی بهترن...مرسی...
منم خوبم...
اره یخورده بهتره...
تو هم...

ولی نیاز نکن این کارو...نبند وبتو...واقعا ناراحتما...نکن این کارو...

... چهارشنبه 24 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 02:04 ب.ظ

من واسه پست پایینی ۸تا کامنت گذاشتم چیکارشون کردی؟!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد