شب..شب یلدا...

سلام...یه سلام ساده اما گرم به همه شماها...شما دوستای با معرفت و عزیزم...

 

حسه بود گفته بودم..این نامرد منو فرستاد خودش همون تهران موند و نیومد..حالا هم که اومده اخرش خودش نیومده..شاگرداشو فرستاده..من حالا دستم بهش برسه..حسابشو میرسم...

نمیدونم من تنبل شدم.که الان دارم میشنوم همگی دسته جمعی گفتین بعلههههههه...

یا دلیله دیگه ای داره...بیخی..

و اما سفر پایتخت...

شنبه صبح حرکت کردم ساعت ۶ دقیقا...بعد همینجوری اهسته و پیوسته (هر کی باور نکنه خیلی بده)...رفتیم تا پایتخت..البته در مسیرمان در اتوبان نامردها..گرفتنمان و یک جریمه ای ارا بکردندی...ماهم هرچی فحش از اول دبستان تا اخر دوره دانشگاهمان یاد گرفته بودیم به ترتیب حواله شان کردیم..البته جد و ابادشان هم بی نصیب نگذاشتیم مبادا که از دستمان دلخور شوند...اخه من نمیدونم اتوبان یا همون ازاد راه چه فرقی با جاده های معمولی باید بکنه..جاده ها معمولی نوشته ۱۱۰ مجاز این ازاد راهها بعضی جاهاش که در وضع خنده داری تابلو زدن سرعت مجاز ۱۰۰ کیلومتر...خلاصه یه جا ۱۴۰ دیگه معمولی داشتیم میرفتیم که نامرد با دوربین سرعتمو گرفته بود و جریمم کرد ۲۰ تومن تازه بعدشم میخواست گواهیناممو پیوست کنه و من برم اصفهان بگیرم...چرا؟؟ چون پرسید ازم چندتا میرفتی منم گفتم نمیدونم حواسم به کیلومتر نبود..واسه همین به اقا برخورده بود و میخواست پیوست کنه...اونم تازه کاش با زبون ادمیزاد..مث هاپو بلا نسبت شماها البته...دیگهع با هزار خواهش و التماس و پاچه خواریه اجباری گواهیناممو نجات دادم...

خلاصه دیگه همین سرعتا رفتیم جرات نکردیم بیشتر بریم..اخه این ماشینمم که ادم نیست که..هی دلش میخواست بره...هی باهاش صحبت میکردم که بابا اروم باش باز اون کار خودشو میکرد...خلاصه که بد اسبیه این خر ما...

ولی برگشتنی ای حال داد ای حال داد..تا کاشان که اتوبان بود البته رعایت کردمو یواش اومدم هیحا از ۱۳..۱۳۵ بالاتر نیومدم..هوا هم خراب بود دیگه نمیشد که بیام...ولی از کاشان خیلی حال داد..همه جا هم که جاده دو بانده هست تا یزد..حالی به هولییییی...شبم بود هاپو آ خاوب بودن پاچه نمیگرفتن...ای اومدم ای اومدم...کلی حال داد...خلاصه که رکورد خودمو شکوندم...۴:۴۵ از تهران اومدم..میدونم خر گریه عظیمی کردم ولی خب ادم حال خودشو نمیغهمه دیگه..البته خیلی حواسم جمع بود از ماشینمم اطمینان داشتم وگرنه یواشتر میومدم...

تهرانم که به غیر از ترافیکاش خوب بود دیگه همه چیش..چندتا از بچه های وبلاگی هم دیدمشون که واقعا خوشحال شدم...

تازه شب مونده بودم کجا برم حوصله هتل و اینا هم نداشتم که یهو ندا اومد از عالم غیب که پسر خالم که چند وقتیه تهرانه خونه گرفته..گفتیم ایولللللل...خلاصه شمارشو پیدا کردیم و اجازه چتر شدن ازشون گرفتیم و ادرسشونم گرفتیم و بعد از دو ساعت دنبال ادرس گشتن رسیدم دم خونش.. و شب رو در ان محل چتر گشتیم.ولی خدایی خسته شده بودما..اخه از ۶ صبحش پشت ماشین بودم تا ۱۰:۳۰ شب که رسیدم خونه پسر خالم...دیگه شام خوردیم نماز و خوابیدم دیگه بیهوش بودم البته تا ۱۲:۳۰ بیدار بودما لعدش دیگه بیهوش شدم تا صبح ساعت ۸:۳۰ که پاشدم..خیلی حال داد خوابه...دیگه تا  بعد از ظهرم اونجا بودم بعدشم غروب بود از تهران راه افتادم و ساعت ۵:۴۰ راه افتادم دیگه ساعت ۱۰:۴۵ شب رسیدم دم خونمون...البته با یه توقف ۲۰ دقیقه ای تو راه..

کلا خوب بید...

این سه چها ر روزم که مث هرو روزمه..بانک و اینور اونور که کار همیشگیمه...

یه چیزه دیگه هم اینکه اقا اینهفته ای اینجا فجیح سرد شده از ناجوانمردانه هم ناجوانمردانه تر...ولی دریغ از یه قطره بارون...

تازه ترشم اینکه اون دو روزی که بنده تهران بیدم بارون نیومد بعد همینکه پامو گذاشتم از تهران بیرون فرداش همینجوری که خودتون میدنین تهرانیا تا شب بارون اومد..گریههههههه...

 

خب دیگه فعلا همینا دیگه...

راستی فردا شب میشه شب یلدا.. فردا هم که عید قربان هستش..عید رو به همه شماها تبریک میگم و ارزو میکنم شب یلدای شاد و خوبی داشته باشین و هر جوری که میگذرونین و با هر کسی ایشالا که خوش بگذرونین و خاطره خوبی بشه واستون واسه سالهای بعدتون...

 

مواظب خودتون باشن..فعلا..یا حق...

رد میشویممم...

سلاممممم عزیزانم...

 

خوبینن؟؟

 

وقت نداریم اصلا و ابدا..

 

فقط امدیم بگویم ما داریم میرویم یه دو روزی به پایتخت سر بزنیم..شنیده ایم اوضاع بهم ریخته اس بد فرم..داریم میرویم کارها را راست و ریس کنیم و و بیاییم.....

 

ازمان درخواست نموده اند و اسرار پشت اسرار که برویم ماهم دلرحممم قبول زحمت فرمودیم بسی...(قضیه اون اقای دوم هستشا...:دی..یک روز در خانه نشسته بیدیم تخمنه بشکستیم یهو تیلیفینیم زنگ زد گفتم کیسته و اینا..)...

 

خلاصه که بدی... خوبی هم که نداشتیم باشه همون بدی فقط..حلالمون کنین...

 

اها راستی..اون امتحانه بید..که میگفتم اسونتره...امتحان شهریه..عمرا اسونتر نبود...گریهههههههههههههههه..اصلنم فکر نکنین رد شدما...

سه شنبه ای رفتم امتحان..نوبت من شد نفر ۱۲ بودم...همه کاریمو خوب انجام دادما...دنده عقب..توصض همه دنده ها..دنده معکوسا...خلاصه هرچی که بود و نبود..فقط لعنتی این ترمز دستی اتوبوسه خراب بود به شدت..چند نفری هم قبل از من به خاطر همین ترمز دستیه رد شدن..من بدبخت بد شانسم اخرین مرحله تو میدون داشتم دور میزدم که یهو یه صدایی اومد شترققق...اقا یه دنده دیگه از ترمز دستیه ازاد نشده بود اون وسط یهو ازاد شد..اون نامردم همه زحماتمو بر با داد و فرتی به خاطر این ترمز دستیه داغون اوتوبوس قراضشون منو رد کرد...خیلی ناردی بود خدایی...اگه بلد نبودم رد شده بودم خیالمم نبود یاد میگرفتم این دفعه میرفتم ولی اینجوریشو اصلا تو کتم نمیره..خلاصه نامردی بود. ماهم رد شدیم و رفت واسه دو هفته دیگه...

اینم از ماجرای امتحان تو شهریه ما...

 

بیخیال...

 

خب الان برم که ساعت ۵ صبح میخوام راه بیفتم..الانم نزدیکه ۱ هستش..کاش بابام گذاشته بود شبی حرکت کنم.رانندگی توو شب یه حال دیگه ای میده..حیف شد..حالا برم ۳..۴ ساعتی بخوابم که صبح راه بیفتم...

 

دلم تنگتون میشه..خوش باشین..فعلا...

 

 

سیلامممم...ساعت ۲:۲۰بامداد سه شنبه...۲۷/۹

اومدم بگم جناب ژ یگولو خان از پایتخت برگشتن نمودند و دیشب ساعت ۱۱ رسیدن بلاد خودشون...فقط دو شبه حسشون نمیدونن کجا رفته که کامنتا رو نمیاد جواب بده..شایدم حسه همون پایتخت مونده باشه..نمیدونم والا..حالا فردا شب اگه پیداش کردم بی شرف رو میام مینویسم و جواب کامنتاتونم میدم..مرسییییی..فیلا..در ضمن اینم اسمش الان پی نوشت بود...گفتم بدونین واستون خوبه...فیلا...

بدون عنوان...

سلام...

نیدونم... چی بنویسم...

حس میکنم دیگه نوشتن من نه فایده ای داره نه خواننده ای نه برای خودمم ارامش بیاره..البته یه حسه همه اینا...شایدم از بیخ و بن اشتباه باشه این حسه...

 

خب چی بگم..یه ماجرایی اون هفته ای دیدم که هنوز که هنوزه بعد از ۱۰ روز رو اعصابه منه..نمیدونم چه جوری باید تعریف کنم که منظورمو برسونم و همچنین حسمو...

اصلا بیخیالش...

دیگه اینکه باز یکی از بچه های وبلاگی (گیلاس خانومی)برای بار دوم پدر کشتگیه خودشو و دق دلیاشو سر وبلاگ و نوشته های بیزبونش خالی کرد همه دوستدارانشو از جمله اینجانب یه دق حسابی داد اوایل روز جمعه یعنی همون بامداد جمعه و بعد تقریبا ۲۴ ساعت برگشت و یه خوشحالیی به همه دوستدارانش داد...حالا خودش یه تنبهی واسه خودش در نظر گرفته ولی منم میخوام از شماها نظر خواهی کنم که چیکارش کنیم این گیلاسو اخه...هان؟؟؟شماها بگین...نه فقط گیلاسو ها نه...چند تا دیگه از بچه های سابقه دارم هستن که خودشون میدونن کیا هستن..میخوام بدونم این وبلاگ بیزبون چه هیزم تری بهتون فروخته که اینجور میکنین باهاش...حذف کردن وبلاگ و رفتن از پیش دوستاتون چه چه مزه ای میده و چه دردی ازتون دوا میکنه که هی دوستاتونو دق میدین اخه؟؟ ها ها؟؟جواب بدین لطفا...

خب اینم از این..دیگه نبینم باز یکیتون بزنه به سرتونا...

بعد دیگه اینکه بنده باز پسفردا امتحان دارم...سومین قسمت امتحان پایه یک..امتحان شهری..اونم با اوتوبوس...دیروز رفتم کلاسش...خوب بود..البته به غیر از علافیش..اخه شلوغ بود و منم که ماشالا همیشه از اخر اولم ایندفعه هم نوبتم یکی مونده بود به اخرین نفر بودم که دیگه از ساعت ۹ صبح که من رفتم ساعت ۵ بعد از ظهر نوبتم شد...لعنتی تو اون شهرک ازمایشم هیچی یافت نمیشه..نه ابی..نه غذایی..نه مغازه ای..حتی دبلیو سی هم نداره..لعنتی...

خلاصه ساعت ۶ بعد از ظهر یا همون شب جنازمون رسید خونه..با مقدار قابل توجهی سردرد که ناشی از گرسنگی فراوان و ۸ ساعت نشستن در اوتوبوس اونم اوتوبوس اموزش که همش داره دور خودش میچرخه...ولی یه چیز جالبش این بود که بعد از نفر اخر که ما داشتیم میومدیم خونه دیگه یه دختره اومده بود واسه اموزش...جای تعجب زیادی نداشت ولی جالب بود..دختره هم اصلا به قیافش نمیخورد پایه دو داشته باشه ولی نامرد داشت پایه یک میگرفت.. یه دختر خیلی ظریف و کوچولو موچولو با یک عدد شوهر عینهو خرس..خیلی تناصب داشتن کلا این دوتا...مث من تو مرحله سوم بود اونم..البته یه دفعه به خاطر دختر بودنش از مرحله شهری ردش کرده بودن جناب سرهنگ ولی خب بازم اومده بود..حالا ۳ شنبه میاد امتحان...ایشالا که اونم قبول بشه..ما که بخیل نیستیم که...

اگه خدا بخواد این مرحلشم ۳ شنبه قبول بشم میرم واسه فنی که اخرین مرحله هستش..اخرین خان رستم هستش دیگه..اونم روز یکشنبه هفته بعد هستش..لبته اگه این شهری رو قبول بشم...تازشم دوباره باید برم ازمایش عدم اعتیاد...اینش دیگه از همش بدتر..ولی واسه امتحان فنی دیگه چاره ای نیست باید حتما دوباره بریم ازمایش عدم اعتیاد...

خب اینم از پایه یک و این چیزا...

یه وقت بیکار شدین و دلتون افتاد یه دعایی هم در حق ما بکنین...راه دوری نمیره...

 

دیگه اینکه...نیدونم بازم...

اهان پول میخواممممممممممممممممممممممممم...اونم فراوون..(کییه که نخواسته باشه)

همینجوری..محض اطلاع گفتم...

 

بعدش اینکه گریههههههههه...اقا یه فرد خییر پیدا بشه این سربازی ما رو بیاد بره به جای ما..ثواب داره به خدا...

از هیچی این یربازی نه بدم میاد نه میترسم ازش...فقط قسمت فجیهش این ۲ سال علافیشه..به خدادا ادمو دو سال از زندگی عقب میندازه...

میدونم حالا دخترا میام فرت و فرت میگن ایوللل سربازی و اینا...کاش ما پسر بودیم میرفتیم سربازی..میدونم میایین میگین..ولی عمرا اگه پسر بودین میرفتین...

خلاصه که هر کی داوطلب بشه خدا عمرشو دو برابر کنه خدا یه زن خوب بهش بده خدا هرچی میخواد بهش بده ایشالا...

خب دیگه چی بگم؟؟

اهان این هوای بیشعور یزد..پارسال گفته بودم فک کنم که هوای یزد در طول روز ۴ فصله..شب تا صبح زمستون هست به شدت..یخ میبنده ادم...صبح تا دم دمای ظهر بهار هستش..۲..۳ ساعت ظهر تابستون میشه..هوا هم گرم.بعد از بعد از ظهر تا شب میشه پاییز...

حالا کاش یه قطره بارون میومد ادم امیدوار بشه لااقل..عمراا..هیچی نمیاد...

من بارون میخواممممممممممممممممممم...

یکی بیاد انتقالی با ما..اجالتا از شمال باشه خیلی بهتره..حالا تهرانم بید بید اشکال نداره...

این بید بید گفتم یادمو یه پیامک  اومد...

قدیمیه ولی واسه من جالبه......البته این فقط یه اس ام اس بودا قصد جسارت به هیچ وجه ندارم...

bakhshi az yek shahkare adabiye l o r y i : yeki bid yeki nabid..3 ta derakht bid ke 2bid bid

  yekish bid nabid uni ke bid nabid vasate oon 2 ke bid bid bid

دیگه شی بگم؟؟ بسمه؟؟ نوچ..ما سالی یه بار که اپ میکنیم دیگه کم نباید بنویسیم حالا هرچندم که میخواد چرت و پرت باشه و باعث سردرد خوانندگان گرام هم بشه بشه چاره ای نیست...

دیگه چیزی یادم نمیاد...اون جریانه هم دوبار نوشتم و لی باز برداشتمش..نمیدونم چه جوریه..به دلم نمیشنه که بنویسمش..حالا اگه یهوی نشست به دل خودم مینویسمش...

خوش باشین...دل تنگتون هستم همیشه و شدیدا به یادتون...دوستون دارم.فعلا...یا حق...

خوشحالی میکنیممم...

سلام...

حال شما؟؟

خوفین؟؟

خوشحالی میکنیمممممممممممممممممممممممممم...

من تنبل الان عصبانیم.....چرا نداره که...

واس اینکه چند دفعه ازتون ادرس اسمایلیها رو خواستم و شماها هم بهم دادین و بازم من دانلودشون نکردم که داشته باشم الان که میخواهیم خوشحالی بنماییم نداریم از این شکلکای مسخره که بتوانیم با انها مقداری از احساسات خوشحال گونه یمان را بروز و نشان بدهیم در این منزل خشنگ خودمان......

خب بیخی..

حالا میپرسید از چی خوشحالیم ایا؟؟ یا اینکه فرقی ندارد برایتان و میگویید این دییوانه هست..الکی خوشست برای خودش بشکن میزند و حرکات موزون مذخرفی از خودش در حال در اوردن است همیشه...آیا؟؟

دیروز در میان انبوهی از جمیعت حاضر که بالغ بر ۱۰۰ نفر ادم از هر نوعی که تصورش را بکنی

در امتحان تپه حاضر گشتیم و با بهت و ناباوری همگان و حتی خودمان واسه دفعه اول آن امتحان سخت رو به طرز زیبایی قبول همی گشتیم......

اخه دفعه اول اون هم این قسمتش یعنی تپه واقعا سخته..ولی من خیلی تمرین کردم و ۴ جلسه کلاسشم رفتم و اساسی قلقهاشو یادم داد استاده..ایولل دمش گرم.دوشنبه که از ماشین اومدم پایین استاده بهم گفت ژیگولو شک نکن..اگه مث امروز تو تمرین دنده ها رو عوض کنی قبولی...مطمئن باش..ولی من مطمئن نبودم.....

فرداش رفتیم واسه امتحان..از ۱۰۰ نفر فک کنم ۵..۶ نفر دفعه اولشون بود...بقیه ماشالا از..۳..۴ دفعه شروع میشد تا ۱۳..۱۴ ذفعه و هنوزم میامدن واسه امتحان..من تو پشتکارشون مونده بودم خدایی..

خلاصه من نفر ۵۹ بودم  نشستم پشت کامیونه و شروع کردم..همه دندهایی که باید عوض میکردمو عوض کردم و بدون عیب و ایراد خداییش خوشحال بودم...اخه این امتحان اونم واسه دفعه اول خیلی نادره که کسی قبول بشه..نمیخوام از خودم تعریف کنما به خدا ولی خب خیلی تمرین کرده بودم تلاش کرده بودم...

حالا مونده دوتای دیگه..امتحان شهری  با اتوبوس و امتحان فنی(قطعه شناسی)..این دوتاش دیگه راحتره...حالا ۳ شنبه دو هفته دیگه باز نوبتم میشه ایشالا اوناشم قبول بشم و از دست این پایه یک گرفتن راحت بشم..اشتغال زایی کردم واسه خودم...

خب همینا دیگه..اتفاق خاص دیگه ای هم نیوفتاده..

امروزم رفتم طبق معمول هر روز رفتم بانک بهدشم یخورده با یکی از کارمندای اینجوریه بانک دعوا کردم و اومدم بیرون...خواهش میکنم تشویقم نکنین..

دیگه اینکه..اهان امشبم با گیرهای ۶ پیچ مامان خانوم رفتیم به دختر خواهرشون همون دختر خاله بنده پیام تبریک و تسلیت و اینا بگیم..

اره ماشالا فعالن اینا..یه سال نیست ازدباجیدن بعد الان یه دخمل تپل اوردن...خسته نباشن واقعا...به باباشونم یواشی گفتم خدا صبرت بده ایشالا......یه حالی میدهههه..سر به سر این تازه بابا شده ها بزاریییی...

خلاصه یه نفر دیگه به جمع این فامیل عریض و طویل ما اضافه گردید...

خب همینا دیگه...

خوش باشین..فعلا..یا حق...

 

چقدر من هر شب اپیدم...

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام بر دوستان گرام و عزیزم...

خوبین خوشین خوش میگذره..اوضاع احوال خوبه...؟؟؟

 

دقیقا همه دیگه متوجه هر شب اپ کردن من شدین دیگه اره؟؟

به سلامتی و خوشی ایشالا..مبارکی و میمنت..شادی خوشحالی و تندرستی ایشالا...

اقا میگن حرف پیش یه بیتربیتیی میکنه تو ریش...حالا شده این کار من...البته خدارو شکر من که ریش ندارم...

اولند اولدنش که من الان در عصبانیت شدید به سر میبرم... چرا ؟؟

چرا نداره دیگه..از دست این داداشم...اقا ورداشته جمعه دو هفته پیشی عضو یه سایت از این فیل تر شکنا..این پر و  کس یا...بعدم نمیدونم چیکار کرده که کار نداریم.نصب کرده روو کامی...بعد من که نمیدونستم خودشم که ماشالا خیلی ای کیو...اقا اینو نصب کرده بود ما یه ۱۰ روزی اساسی سر کار بودیم...گفتم که ای دی اس الم خرابه ها..خراب نبود نگو این دادشم برداشته اینو نصب کرده بود بعد مسنجر و هر سایتی رو که میخوای باز کنی با ای دی اس ال که وصل هستی حتما باید با اون فیل تر شکنه باز میکردی...من که نمیدونستم خودشم که نمیدونست که چه بلایی سر کامی اورده..بعد ۱۰ روز که اینجانب کشفیات به عمل اوردم فهمیدم چی به چیه...بعد یه روز فقط درست بود منم خوچحاللل..بعد اومدم به داداشم گفتم اخه ادم هوشیار..قضیه اینو اینو اینه..تو هم ۱۰ روزه هم خودتو و هم منو گذاشتی سر کار پول ای دی اس ال دادیم باز دوباره پول تلفونم باید بدیم...اقا گفته اهاا..راستم میگیا..حالا درستش میکنم که اصلا به اون فیل تر شکنه هم دیگه نیازی نباشه..باز فرداش جناب برداشته از بیخ و بنیاد نیست و نابودش کرده..دوباره همون اش و همون کاسه...عمرا وقتی با ای دی اس ال وصل میشم نه هیچ سایتو وبلاگی رو باز میکمنه و نه مسنجرو...ادمم که ذاتش نمیزاره با اینترنت معمولیا وصل میشم باید دوباره پول تلفنم بدم...ما همه اینکارارو کردیم که دیگه تلفون اشغال نشه و پول قبضم ندیم ولی حالا بدتر شده پول هردوتاشو باید بدیم..گریههههه...نمیدونم لعنتی چی بوده که اینجور بر سر کامی اورده..ویندوزو حتی عوض کردم دوباره نصب کردم ولی فایده نداره که نداره..دیگه نمیدونم باید چیکار کنم..ای خدااا..کی رو من الان خفه کنم یعنی به نظرتون؟؟

داداش ای کیو رو.؟؟ خودمو؟؟ کامی رو؟؟ اون سایت فیل تر شکنه بیشعورو؟؟ ای دی اس ال رو؟؟ هاننن؟؟ کیو بزنم له کنم راحت بشم الان من به نظرتون...

خب این از جریانات کامی و داداش ای کیو و ای دی اس ال...

حالا هی بیای بگین من تنبلم..اخه من کجام تنبله..بچه به این زرنگی...

حالا باز فردا باید اینو پشت کنم ببرم شرکت ببینم چه خاکی باید بریزم تو سرش...همش باشد این کامی زیر بغلم باشه در راه شرکت..اصلندشم میرم طلاقش میدم مهرم حلال جونم ازاد(درست گفتم؟)..

خب دیگه چی بگم..اهان..

فردا واسه سومین دفعه دارم میرم تپه اموزش رانندگی...دفعه اولی به کل نا امیدم کرد..منم هم هم قاطی کرده بودم هم گرمم شده بود نمیفهمیدم چیکار دارم میکنم دنده ها رو بد جا میکردم..ولی دفعه بعدش انگار معجزه شده بود...اقاهه که یاد میده تو کفم مونده بود..هی نیگام میکرد میگفت بینم خودتی؟؟خولاصه کلی هم من حال کردم و هم اون.من به خاطر درست انجام دادن همه اونایی که بهم گفته بود خوشحال بودم..میگه استعدادت خیلی خوبه..میگفت من به جای افسره بودم دو دفعه دیگه میومدی قبولت میکردم..حالا فردا باز میرم پیشش..البته اینقده یکشنبه ها شلوغه که باید صبح بعد نماز راه بیفتم برم اونجا تلپ بشم که زودتر نوبتم بشه..سه شنبه هم برم امتحان بدم..واسه اولین دفعه هست..میدونم قبول نمیشم..ولی خب ترس ادم میریزه واسه دفعه های بعدی ادم راحت تره......

خب اینم از جرایانات امتحان پایه یکم...

دیگه چی بگم؟؟

راستی اهنگ روو وبلاگموشنیدین؟؟ نمیدونم یهو چی شد الان یادم اومد بپرسم ازتون...چه طوریه به نظرتون..من خودم خیلی دوسش دارم.....

دیگه اینکه شرمنده خیلیا رو نگران کردم..ببخشید...

بازم معذرت به خاطر نرفتنم به وبلاگاتون تو این مدت..باور میکنین همیشه به یاد همه شماها هستم..؟؟حتمی اونایی که میان و کامنت نمیزارن..حتی اونایی که اصلا نمیان هیچوقت...به یاد همه دوستای خوبم هستم همیشه.کم و کاستیای منو ببخشین دیگه خودتون...مرسی...

خب دیگه برم...خوش باشین و موفق..فعلا..یا حق...