جمعه...ده...

سلام...

خوبین؟؟

ببینین زرنگ شدم...

این مطلب پایینیو جایی خوندم خوشم اومد گفتم بزارم شماها هم بخونین...

دیگه اینکه این جمعه ها که میشه ما باید بریم ده...نه و اینا هم نداریم...امروزم ده بودم..بد نیستا..فقز چندتا مشکل داره واسم..

۱-مشکل تنفسیم خیلی بدتر میشه به خاطر هواش...چون هواش خیلی تمیزه...

۲- تا دلت بخواد کار اونجا هست..از همه نوعیش...ادم خسته میشه خب...

۳- با عموم از صبح چرت و پرت میگیمو شوخی و مسخره بای و همه رو فیلم میکنیم کلی میخندیم..(البته این جز خوبیاشه)

۴- همون عمو بالاییه نمیزاره ادم یه ثانیه بیکار بشینه...پدر ادمو در میاره...

۵- اگه راه دهمون اینقد سربالایی نداشت و جاده های خطر ناک سالی یه بارم نمیرفتم..به خاطر رانندگی تو این جادههاشم که شده خوشم میاد برم به زور...

۶- فعلا همینا...

 و اما اون مطلبه... :

به راحتی میشه در دفترچه تلفن کسی جایی پیدا کرد ولی به سختی می شه در قلب او جایی پیدا کرد.


به راحتی میشه در مورد اشتباهات دیگران قضاوت کرد ولی به سختی می شه اشتباهات خود را پیدا کرد
.


به راحتی میشه بدون فکر کردن حرف زد ولی به سختی می شه زبان را کنترل کرد
.


به راحتی میشه کسی را که دوستش داریم از خود برنجانیم ولی به سختی می شه این رنجش را جبران کنیم
.


به راحتی میشه کسی را بخشید ولی به سختی می شه از کسی تقاضای بخشش کرد
.


به راحتی میشه قانون را تصویب کرد ولی به سختی می شه به آن ها عمل کرد
.


به راحتی میشه به رویاها فکر کرد ولی به سختی می شه برای بدست آوردن یک رویا جنگید
.


به راحتی میشه هر روز از زندگی لذت برد ولی به سختی می شه به زندگی ارزش واقعی داد
.


به راحتی میشه به کسی قول داد ولی به سختی می شه به آن قول عمل کرد
.


به راحتی میشه دوست داشتن را بر زبان آورد ولی به سختی می شه آنرا نشان داد


به راحتی میشه اشتباه کرد  ولی به سختی می شه از آن اشتباه درس گرفت.


به راحتی میشه گرفت ولی به سختی می شه بخشش کرد
.


به راحتی میشه یک دوستی را با حرف حفظ کرد ولی به سختی می شه به آن معنا بخشید
.

 


و در آخر
:


به راحتی میشه این متن را خوند ولی به سختی می شه به آن عمل کرد...

 

خب دیگه اینم اپ زود زود که بفهمین دارم بچه زرنگی میشم..هرچند دیگه زیاد کسی مارو تحویل نمیگیره...

 

خب د...یگه..فعلا...یا حق

سیلام...

سلامممممممممممممممممم خدمت همه برو بچه های خوب و گل...

 

خوبین خوشین..حال و احوالاتتون خوبه ایشالا؟؟

 

خب به سلامتی...

میدونم بد قولم فحشم ندید دیگه زیاد...

۲۰ درصئ تنبلی و ۸۰ درصد عوامل خارجیه دیگه باعث میشه که ژیگول خان بد قول از اب در بیان..شایدم از خاک..:دی..

اول از کجا شروع کنم.؟؟

اهان..کمیسون پزشکیه روز دوشنبه..عجب کمیسونی هم بود...:دی

صبح دوشنبه ساعت ۵.۵ کوبیدم رفتم دم بیمارستان نشستم ..یعنی تو صف نشستم..زودتر از منم اومده بودن..ادم خل تر از منم یعنی پیدا میشه..

بعد کلی وایسادنو سر و کله زدن و له شدن در انبوه جمعیت و اینا بلاخره ساعت ۱۰.۵ صبح دست جمعی به این نتیجه رسیدن که ما باید صبح که اومدیم اسممنونو مینویشتیم رو یه کاغذ که نمیدونم دست کی بوده...عجب بیمارستانی...اسمشو نمیگم ابرشون نره دیگه..ولی جز مجهزترین بیمارستانای ایرانه...سرتونو درد نیارم..اره ننه...خلاصه اون خانوم بد اخلاقه انق...عنق... اخر کار دیگه با جیغ گفت نوبت نمیدیم دیگه شما بعد از ظهر تشریف ببرین مطب خود اقای دکتر...

دیگه هیچی بعد از ظهرش رفتم مطب دکتره..یه ساعتی نشستم نوبتم شد یه عامه هم پول دادم که میخوام کمیسون بشم..

بعد از معایناتم هم که اقای دکتر لام تا کام حرف نزد فقط یه تومار زیر نامه بیمارستان نوشت و مهر و امضا کردو گفت ببر بده بیمارستان..همین..منم فرداش رفتم نامه رو تحویل بیمارستان دادم گفتن جوابش هرچی باشه میاد تا ۷..۸ روز دیگه دم خونتون...حالا جوابش چی بیاد خدا میدونه...

خلاصه که اینم از کار و بار ما...

ولی اگه اونروز بین من اون خانوم بد اخلاقه زشت ایکبیری پنجره فولادی نبود حتما خفش کرده بودم با این حرف زدنش......

والا به خدا...

خب دیگه چی بگم...نمدونم والا چی بگم.. مخم کلا گو.....ه...

تازگیا گوشم کر شده اساسی..کلهمه افراد خانواده و دوستان و اشنایان شاکی هستن اساسی......

خب چیکار کنم..اونا یواش حرف میزنن توقع هم دارن ادم بشنوه چی میگن..تازه خیلی از حرفاشونم همون نشنوی بهتره..جز ضرر هیچی واست نداره...تازشم بنده ۲..۳ سالی مغازه اهنگری کار میکردم هم کور شدم هم کر......

تازه تازه ترش اینکه شوهر عمه گرام امروز دیگه فرمودن تازه مستم هستم...به به..به به...

پرسیده امروز چندمه میگم اوستا مهدی شما هم از دیوونه میپرسی شنبه کیه اخه...خب من چمیدونم امروز چندمه...(قابل توجه که بنده نیم ساعت قبلش تو بنک بودم کلی فیش پر کرده بودم و تاریخ زده بودمو اینا...)

میگه علی اگه دست از این مست و ملنگ بازیو حواس پرتیت برداری دعا میکنم یه زن خوب و خوشگل و پول دار و همه چی تموم گیرت بیاد...حال میکنی شوهر عمه منو...

بنده خدا خودش بچه دار نشده..منو میبینه فک میکنه بچه نداشتشم...

خب دیگه چی بگم؟؟ نیمیدونم والا...فعلا هیچی..خیلی دلم میخواد زود به زود اپ کنم..کاش بتونم...

 

باز این پای مونیتور خوابش برد.....

بیدار شو..الووووووووو...

 

خب دیگه..فعلا من برم.ولی سعی میکنم زود زود بیام اپ کنم...

 

ممنونم از همه دعاهاتون بچه ها..مرسی..من از صمیم قلبم به خاطر داشتن  شما دوستای خوب خوشحالم..

...

پانی من اینجام میخواستی خفم کنی..جراتشو داری بیا......

 

خب دیگه..خوش باشین..مواظبت خودتون باشین..فعلا...

 

 

 

فردا...

سلام...

 

فردا روز سرنوشت ۲ سال از زندگیه منه... فردا باید برم شورای پزشکی...

 

دعام کنین...دعام کنین که هرچی خیره همون بشه...

 

فردا شب میام یه آپ درست و حسابی میکنم...فعلا... یا حق...

بازی...

سلاممممممممممممممممممممم سلام سلام...

 

خوبین؟؟ خوشین؟ خوش میگذره؟؟

چیکار میکنین با امتحانا؟؟ اینطوری که میگن فصل امتحاناست..

خب اول از بازی شروع کنیم...

همون بازیی که ۱۰ تا چیز که خوشم میاد و ۱۰ تا چیزی که بدم میاد و بعدم ۱۰ نفرو دعوت کنیم...

میدونم دیر شده ولی خب ما اینیم دیگه..هیچ کاریمون به ادمیزاد نرفته کلا...

خب من از طرف پانیذ عزیز و خانومی عزیز به این بازی دعوت شدم...مرسی از دوتتون و به یاد بودنتون...

اول اینچیزایی که بدم میاد...(از خیلی چیزا بدم میایدی..ولی الان یادم نمیاد هیچ کدومو...)

۱-از ادمایی که دائم ایه یئس میخوننو نا امیدن...

۲- از ادمای ترسو هم بدم میاد...

۳- از اینایی که تو خیابون با ماشین همه خیابونو میگیرن و با سرعت ۵ کیلومتر در ساعت میرن به شدت میخوام کلشونو بکنم...

۴-از اینکه یه ادم ساده رو گیر میارن و ۷..۸ نفر دورش جمع میشن و الکی بهش میخندن بدم میاد...ادمایی که خودشونم هیچی نیستنا ولی یکی دیگه رو الکی تحقیر میکنن...

۵- از دعوا و مرافه تو سر کله هم زدن جلو یه عالمه ادم علاف هم بدم میاد...

۶-از زیادی شلخته بودنو بی نظمی تو کارا و و اینا هم بدم میاد...

۷- از ادمای کینه ای و اونایی که کینه شتریه تو دلشون هیچ وقت با هیچی پاک نمیشه هم بدم میاد...

۸- از املت...هر گونه آش به جزآش گندم و آش رشته...گوشتی که بهش چربی اویزون باشه...بامیه..بادمجون... و و و...

۹-از ریا کاری و پست فطرت بودن...

۱۰-از اینایی که در هر موردی دخالت میکنن با وجود اینکه در هیچ موردی هیچی حالیشون نیست..

البته هنوزم هستا ولی خب قانون بازی ۱۰ تایی هستش...

حالا از اینایی که خوشم میاد..ایوللل...

۱-ماشین..از هر نوع و مدلش...با هر اندازه...

۲- سرعت...عشق سرعتم...و البته کمی تا مقداری هم قانون شکنی هم دوست دارم...

۳- فضای اینجا و همه دوستای خوبم...

۴-از یه اپارتمان خیلی شیک و لوکس با تمام وسایل و امکانات مد روز(کم اشتهام نه؟)

۵-وبلاگمو...چایی...میز کارم و وسایل نقشه کشیمو...و کار کردنو...

۶-از چک...چَک نه ها..چِک..اونم از اوناییش که مبلغش بالاست و با خط خیلی خوب نوشته شده و امضاشم خیلی خوشمل باشه...

۷-از ادمایی که دیگرانو واقعا میخندونن...

۸-پیتزا...ساندویچ از نوع تند که دهن ادمو اتیش میزنه...

۹-از با وقار بودن و خوشتیپی خانوما یی که جلف نیستن ولی خوشتیپن...

۱۰- از تمام چیزایی که میشه باهاشون خوش بود لذت برد و زندگی کرد...

خب اینم از اینا...

حالا ۱۰ تا دعوتیا..وایی که چه کار سختیه این کار...

گیلاس جونم...صمیم...اقلیما...ابجی مریم..ابجی باران...نگین...هیرودیا...نگار ...نیمفا...خانوم زیگزاگ...

و همه اینایی که اینو میخونن..به خدا خوشحال میشم بازی کنین...

خب این از بازی...

خبرهای کوتاه...

۱- ماهی قرمز بیچارم تو هوای ۲۰ درجه زیر صفر و زیر ۱۵ سانت یخ تو زمستون نمرد ولی چند روز پیش از گرما مرد...ناراحن شدمممم...

۲- به احتمال خیلی زیاد یعنی ۹۹.۹ درصد میرم تا چند ماه دیگه سربازی...کارای معافیم درست نشد...

۳- شهر ما خیلی خشکسالیه ولی دهمون از شهرمون بدتر شده..درختا دارن میمیرن...

۴- چقدر خبر خوب دادم من الان...الفراررررررررررر...

۵- بی معرفت تلفنت قطعه...

۶- دلتنگتون میشم...

۷- دوست دارمممممممممممممممممم...

۸- جمعه ای تولد هیرودیا بود...از همینجا تبریک میگم بهش...تولدت مبارک عزیز...

۹- طفلی پای مونیتور خوابش برد...

۱۰...میگم تا ۱۰ نشه بازی نشه...اینم ۱۰ تا بشه که جمیعا رستگار بشیم...

مواظب خودتون باشین..خوش باشین..فعلا...یا حق...

 

ها... چیه خب؟؟

سیلاممممممممممممممممممم..سیلام سیلام... (اوخ الان باز دوستان میان میگن حرمت کلمه رو شکوندم...

سلاممممممممممممم...

چه حال چه احوال؟؟ خوبین خوش میگذره؟؟؟

خب به سلامتی...

 

همین اول بگم که..

از اینکه دیر به دیر میام می اپم خودمم خیلی ناراحتم..ولی از یه جهت دیگه حس میکنم نوشته هام هر چند از اولم چیز به درد بخوری نبوده ولی الانه دیگه حس میکنم همش شده مث هم.نمیدونم والا... ..

خب شی بگم؟؟

امشب دعا کمیل بودم...یه جلسه خوانوادگی داریم دور هم جمع میشیم یه دعا کمیل هم میخونیم...بد نیست خوبه... امشب نمیدونم امشب نظری چیزی داشتن یه اخونده هم دعوت کرده بودن روضه بخونه... یعنی خدایی اوج اعتماد به نفسو باید تو این قشر زحمت کش!!! دیدو یاد گرفتا......تازشم اینقده هم متلک به این خانوما گفت که چرا حرف میزنن که نگو......

تازه تازشم اش رشته هم پخیته بودن خردیم...اونایی که دوست دارن جاشون خالی......

دیگه همین چیزا دیگه... تازه ۱ ماه پیشی توو دعا قبلی خونه پسر خالم اینقد محکم دعا رو خوند این پسر خالم که بلند گو سوخیت...داییم خوچحال شد...

از همه اینا گریه اورترش این بود که بنده از دست بچه های وضول فامیل واسه گوشیم کد گذاشتم که همینجوری سرشونو مث گوسپند میندازن پایین میرن تو گوشی ادم وضولی ضد حال بخورن..به هدفمم رسیدما..ای حال کردم آی حال نمودم... ولی این پسر دایم اینقد کد وارد کرد اینقد گوشیه ارور داد که بعدشم که خودمم کد درست و وارد میکردم ارور میداد زبون بسته... دیگه یه ساعتی بیخیالش شدم بعدش که کد رو وارد کردم باز شد... کلی شادمانی نمودم واسه خودم...

خالا تو این گوشی هم هیچی نیستا ولی خب یه وسیله شخصی بید گوشی خوهشم نمیاد کسی بخواد ف ض و ل ی کنه... البته نه هر کسیا..کَس داریم تا کَس..

 

اینم از این کارای ما...

خب دیگه شی بگم؟؟

اهان بلاخره بعد اینهمه وقت جواب نظام وظیفه واسه خدمتم اومد...

اول تمام اون مدارکی رو که فرستاده بودما پس فرستادن فقط روش یه مهر زده بودن که مشخصات شما در رایانه ثبت گردید درخواست شما انجام شد..منتر دعوتنامه برای شورای پزشکی باشید...

این دعوتنامشم بعد ۶..۷ روز دیروز اومد... تا ۱ ماه وقت دارم..باید برم بیمارستان پیش نمیدونم چندتا دکتر..

خدایا این دیگه چه کاری بود مارو گرفتارش کردیا...من میخوام برم سربازیییییییییی...

خدا دید بد فرم نشستین شماها رفتن منو ببینین و به کله کچلم بخندین داره ضد حال میزنه بهتون...ایول خدا جون دست درد نکنه......

خلاصه که همچنان الافیم...

 

دیگه شی بگم؟؟ باز حرفام یادم رفت من...

من باز ویارم گرفته.من دیگه این ماشینو نیمیخوااااامممممممم...

من یه ماشین سفید میخواممممممممممم...یه ماشینی که ظهر وقتی یه سادت تو افتاب میمونه یه جایی وقتی میری میشینیی توش مث تنور باشه و تو که میشینی تو ماشین جزغاله بشی تا خونه...

اصلندش من زانیتا میخوام...زانیتای سیفید...

یه بند خدایی هست از اشناها بنده خدا به زانتیا میگه زانیتا...کلی میخندیم بهش..خودشم باهامون میخنده...

خلاصه که از من میشنوی ماشین مشکی نخرررر عییزه من...جزغاله میشی مث من..حالا از من گفتن بود...

ولی کلا اگه دست خودم بود و زیادی پول داشتم ۶ ماه یه بار ماشینمو عوض میکردم..من نمیتونم یه مدت طولانی یه ماشینو نیگر دارم...

خلاصه که یه زانیتا سیفید بیا با ماشنم عوضش کنم...ثواب داره مادر دل جوون مردم شاد میشه......

خب دیگه مخم تعطیله دیگه چیزی یادم نمیاد..برم بهتره...

راستی جهت اطلاع...

صندوق ذ خ ی ره  ارزی تهشو در اوردن اقایون...دیگه خیال خودشونو راحت کردن... هیئت امناشم منحل کردن اقای قشنگ خان رفت پیکارش... هییی خداااا...

خب دیگه..مواظبت خودتون باشین..بچه های خوبی باشین تو سر و کله همم نزنین اروم بشینین بازیتونو بکنین تا من برگردم......

فعلا..یا حق...