محرم...

سلام...

راستش میدونم دیر کردم ایندفعه...خیلی چیز واسه گفتن دارم..خیلی حرف واسه زدن دارم...

فقط چیزی که ندارم یه ذهن ازاده که بتونم جمع و جورش کنم مطالبو...و حرفایی که میخوام بزنمو...

تو اینروزا عجیب ذهنم مشغوله...اینقده بعضی وقتا تو فکر و خیالاتم غرق میشم که متوجه گذر زمان نمیشم...

تو  این ایام با ارزش و معنوی خیلی به دعاهاتون محتاجم...خیلی...

محرمو خیلی دوست داشتم از بچگی و الانم دارم...با اینکه اگه یکی از نزدیک ببینتم میگه این ادم چه احمق بیخیالیه...اصلا انگار نه انگار...ولی اینجور نیست...

سالای دیگه بهتر بود حس میکنم اخه یه هیئاتی مسجدی تکیه ای جایی...ولی امسال بد جور داغونم...حوصله اینکارا رو ندارم...احترام این ایامو دارما...فک نکنین اینقد دیگه بی شعورما نه اصلا...

ولی خیلی همیشه تاسوعا و عاشورا رو دوست داشتم...به خاطر غم بزرگی که تو این دو روز هست...به خاطر مراسمش...اوج عذاداریا...

نمیدونم دقت کردین یا نه یا اصلا جاهای دیگه هم همینجوره یا نه...که فک کنم همینجور باشه...عاشورا تو زمستون یخبندونم که باشه بازم خیلی خیلی روز گرمیه...روز عطش ناکیه...روزیه که هرچی بیشتر اب بوخوری بیشتر تشنه ات میشه...عین اینکه اب شور بخوری...واسه من که اینجوره...حدود ۳..۴ ساله که تقریبا عاشورا و تاسوعا تو زمستونه فصل سرما...ما هم همیشه روز عاشورا میریم روستامون..خیلی شلوغ میشه ما هم همه ساله میریم..یه چند سالی نرفتیم البته ها ولی بقیه سالا روز عاشورا اونجا هستیم...روستای ما هم یه جاییه که خیلی سرده هواش تو زمستون و بیشتر این فصل برف و یخه...ولی خدا شاهده تو این روز عاشورا به قدری هوا گرم میشه که هیچ وقت نمیتونی تو اینرور حس کنی یه زمونی برف بوده اینجا...

من فکر میکنم یکی از عظمتای امام حسین(ع) و روز عاشورا که هنوزم مشخصه همین یاد اوریه داغ بودن صحرای کربلاست...

همون احساس تشنگی کردن تو این روز گرم حی بعد از ۱۴۰۰ سال حدودا...

میخواد یه ذره به خودمون بیایم..قدر نعمتامونو بدونیم و شکر گذار باشیم...به یاد لب تشنه امام حسین و بچه هاش باشیم تو اون صحرای خون و عطش...

ما یه مراسم داریم تو شهرمون که نمیدونم تا حالا هیچکدومتون دیدین یا نه...مراسم نخل برداری...

یادمه پارسال چند دفع از شبکه ۳ پخش کرد این مراسمو...

نخل یه سنبله...چه جور بگم شبیه یه گنبد بزرگه که تماما از چوب ساخته شده و خیلی خیلی سنگینه...البته کوچیک بزرگ داره و همش به یه اندازه نیست ولی خب کوچیکاشم سنگینه...روز عاشورا که میشه دور تا دور این نخلو پارچه مشکی میبندن و دو طرفشو اینه اویزون میکنن یخورده هم پارچه های سبز...

بعد درست تو ظهر عاشورا که اذان ظهر و میگن بعد از خوندن نماز جماعت ظهر کنار این نخله تو حسینیه  که حتما خودتون بهتر میدونین یکی از هدفای قیام امام حسین زنده نگه داشتن نماز بوده ..خلاصه بعد از اینکه نماز رو خوندن خانوما میرن کنار حسینیه و بیشترم بالای رواقهای حسینیه اون بالا که بهتر پیدا باشه میشینن و مردا هم اونایی که میخوان (که تقریبا همه میخوان )خودشون و اماده میکنن واسه رفتن زیر نخل...اونایی که میخوان برن کفشاشونو در میارن و پاچه ها ور میمالنو میرن زیر نخل و چوبایی که واسه بلند کردن نخله رو میگیرن مث یه صف یه صورت شبکه ای مربع مربع که بعد که همه جمع شدن و اماده با گفتن اذان نخلو بلند میکنن رو دستاشون با گفتن یا حسین یا حسین یه دور کامل دور حسینیه میچرخونن بر میگردن سر جای اول و با یه استراحت کوتا(چون میگم که خیلی سنگینه)دوباره بلند میکنن و تا ۳ بار اینکارو تکرار میکنن...بقیه ادمایی هم که نتونستن برن زیر نخل دنبال نخل میدون و تو سر و سینه میزنن و یا حسین یاحسین میگن...خیلی منظره غم انگیزیه..شاید با تعریف کردن من متوجه نشید خیلیاتون چی میگم..ولی اونجا که باشی کاملا مشخصه..همه اونایی که اونجا هستن با خلوص نیت و از ته دلشون سوگوارن و عذادار...که هیچ کدومشون واسه نزدیکترین کساشونم هیچ وقت اینجور عذا داری نمیکنن...نمیخوام تعریف کنما اصلا...میخوام بگم اینا هم عظمتو بزرگیه امام حسین و میروسنه بازم...که حتی دل اون ادمی هم که دروغ زیاد میگه نماز نمیخونه هزار جور جنغولک بازی درمیاره..کلاه سر اینیکی اونیکی میزاره ..میشکنه . تو اونروز از ته دلش شاید گریه کنه..اونروزو حداقل واسه امام حسین عذاداره..میره زیر این نخل سنگین تا یخورده از گناهانش بخشیده بشه...ادمایی که زیر نخلن همه شون با اعتقاد کامل میرن اون زیر...تو اون شلوغی هیچ پایی سالم نمیمونه...پر از خون و زخم و زار میشه ارز بس ناخواسته پا پشت پای هم میزارن...از فشاری که رو تک تکشونه...ولی همه اینا رو به عشق امام حسین میکنن...و هیچ شکایتی هم از همدیگه ندارن که اره چرا پا رو پای من گذاشتی...(حالا اگه تونستم که حتما میخوام اینکارو بکنم...عکسای این مراسمو تو روز عاشورا واستون میزارم تا اونایی که میخوان ببینن ببینن چه جوریه)...

به نظر من اینا همش بزرگواری  اون اقاها رو میرسونه... مهر اقا ابولفضل و امام حسین و بقیه بزرگواران تو دل ماها کار خودشونه...اونا خیلی بزرگن...فقط کافیه یه نظر بهت بندازن...دیگه تا اخر عمر بیمه ای...زیر سایشون...

کاش ماها معرفت داشته باشیم و اینقده ظلم نکنیم..حالا هرکدوم به نوبه خودمون یه جوری که بلدیم و از دستمون بر میاد...

خدایا شکرت که حداقل تو این ۱۳ روزم که شده به فکر خودمون نباشیم...

یه چیز دیگه...به طور معمولی ماها واسه نزدیکانمون که عذا میگیریم از روز فوتش تا هفتش خیلی زیاد و تا چهلمش کمتر عذاداریم...ولی این چه حکمتیه که واسه امام حسین و یارانش از ۱۰ روز مودنه به روز عاشورا عذاداری میکنیم تا تا سیزدهم محرم که همون سومشون باشه...نمدونم حکمتی تو کاره یا ماها اینجور عادت کردیم شایدم کار غلطی باشه...به هر حال نمیدونم...باید برم دنبالش و تحقیق کنم ببینم اخه چرا...اگه وقت کردم البته..ولی یه روز میرم حتما..اخه واسم همیشه این مسئله معما بوده...

خب خدا ایشالا عقل و معرفتمونو زیاد کنه...مخصوصا من خودمو میگم...

تو این ایام شدیدا محتاجم به دعا...دعام کنین بچه ها...

موفق باشین...فعلا...

نظرات 27 + ارسال نظر
فاطمه پنج‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 07:30 ق.ظ

ههههههه....اول ...با اجازه میرم بخونم


فعلا.....

راستی ممنون که خبرم کردی....رو آهنگ دارم کار می کنم

کار می کنیممممم

سلام خانوم...
اره اول...تو همیشه قهرمانی...(تشویق)...:دی


یا علی...

خواهش میکنم عزیز...مرسییییییییییییییی...یادته که گفتم کدوم اهنگو میخوام که اره؟؟؟

شرمنده میشویمم...

بنفشه پنج‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 08:22 ق.ظ

سلام
وقتی یاد اون نخل می‌افتم میتونم تشخیص یدم که واقعا سنگینه
خوش به حالتون که اونجایید باید مراسم پر شوری باشه
اخه عزا داری برای اونا مثل عزاداری برای ادمای معمولی نیست که
اونا ..............نگم بهتره
بی صبرانه منتظرم عکسها رو ببینم
خوش باشی
راستی :
خدا به تو شعور و معرفت داده که میتونی انقدر پر سوز و گداز دربارشون حرف بزنی
شاد باشی و عزا داریت قبول

سلامممممممم بنفشه خانوم عزیز...
اوهوم..اره واقعا سنگینه ولی وقتی به عشق امام حسین بلند میشه اصلا سنگینیش معلوم نیست...
خواهش میکنم..اره خیلی...من دوست دارم...اخه میدونی وقتی اون نخل و بلند میکنن هری دل ادم میریزه پایین...یه حس کوچیکی خاص به ادم میده که خیلی لذت بخشه واسم...
اره دیگه..اونا بزرگن..اقان..همه چی تمومن...اره اصن نمیشه وصفشون کرد...

چشممممممم تمام سعی خودمو میکنم عکساشو بزارم...
مرسی...
چی :...
مرسی عزیز...نمیدونم...
تو هم عزیز...التماس دعا...یا حق...

فاطمه پنج‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 08:28 ق.ظ

خوب...من تعریف ایننخل از داییم شنیده بودم....

و اون بهم گفته بود که خیلی مراسم سنگینه....
انشالله که همه معرفته عزاداری اامام حسین داشته باشن....


ژیگولو ندیدی حلال کن...بازم داره مهمون میاد...اینگاری این خونه ما کاروان سراست...از بس که طایفه بزگ و بی شعوری داریم(نیش)(گریهههه با صدای بلند)

اهان...مگه داییت یزده؟؟؟

اره...
ایشالا...


خندههههه...اینا چه حرفیه...تو قوی هستی..تو فاطمه ای میتونی...اره انگاری کاروانسراست...عینهو طایفه بی شعور ما..حالا یه روز یه امار درست و حسابی میدم...:دی

خدا صبرت بده فاطمه جان...:دی

نیاز پنج‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 09:26 ق.ظ http://anthill.blogsky.com

سلام علی...خوبی؟....

افرین چه دقیق نوشته بودی!...من که خودم این مراسمو دیدم بازم برام تداعی شد...اره وقتی اون نخل بلند میشه من احساس میکنم همه وجودم میریزه پایین!

اون ادمایی که میرن زیر نخل یه مردونگیه خاص پیدا میکنن تو نظرم!

قبول باشه عزاداری هات...التماس دعا....!

سلام نیاز جان..مرسی خوبم...

خواهش میکنم...اره میدونستم شاید تو از نزدیک دیده باشی...اره خدایی..دقیقا..انگاری ادم از هم میپاشه...یه حس کوچیکی خاص در برابر اون عظمت..که من واقعا اون حسه رو دوست دارم...

اره اینجوریه...من تا حالا نرفتم..ولی امسال اگه خدا بخواد تصمیم گرفتم برم...

شما هم همچنین..محتاجیم...چشم...یا حق...

پردیس پنج‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 11:26 ق.ظ

شاید..اگه وقت کردم و پیداش کردم.

سلام پردیس جان...

مرسی عزیز..نبودم مهم نیست..بی خیال...

samira پنج‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 12:11 ب.ظ

salaaaaaaammm
cheghad ziad neveshti indafe :D
man azina ta hala nadidaaaam:(

سلامممممممم سمیرا خانوم...

زیاد نوشتم...نمیدونم شاید...

حالا اگه شد عکساشو میزارم ببین...

تاینا پنج‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 02:35 ب.ظ http://www.hich-o-pooch.persianblog.com

چه بچه ی خوبی !!!!!
قول میدم برات قاقالی لی بخرم !‌
عجب مراسمه جالبی دارینا ! ما که همیشه به همین مسجد در خونمون اکتفا می کنیم !

(خجالت)...
اخ جونننننننننن...
اره مراسم جاللب و دوست داشتنی هست...مسجد در خونه هم خوبه...همش خوبه..هرچی که واسه امام حسین از ته دل باشه خوبه...

ستاره جمعه 6 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 06:37 ق.ظ http://setarehu.blogfa.com

زیگولوی عزیز سلام
بلاخره امتحانا تموم شد و اومدم.ممنون که این مدت میومدی وبم
همین روزا چیزی که میخواستی رو برات میفرصتمببخش که دیر شد آخه هنوز یکم سرم شلوغه
ممنون و بازم معذرت
برمیگردم

سلامممممممم ستاره خانوم عزیز...
ایولللللللل..تشویققققق...ایشالا که نتیجه اشم خوبه که حتما هم همینطوره...خسته نباشی...
خواهش میکنم...تو دوست خوب منی..من همیشه میام...
مرسی عزیز...خواهش میکنم..عجله ای نیست..هر وقت وقت کردی بفرست...ممنون...
خواهش میکنم....اینا چه حرفیه...

خوشحالم میکنی...یا حق...

دختر آریایی جمعه 6 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 11:36 ق.ظ

سلام ژیگولو جان ....
خوبی ؟
حالت گرفته است ؟ دلت گرفته ؟
تا اونجایی که یادمه تو این روز رو دوست نداشتی ... مخصوصا عصرشو ..... الان واقعا چقدر دلت گرفته ؟
من خودم دلم نگرفته ولی حوصلم خیلی سر رفته .... اعصابم داره قاطی میکنه ..... چیکار کنم ؟

این روزا !!!!! تاسوعا !!!! عاشورا !!!!! یه بوی خاصی داره .... یه جوری هر کسی خواسته یا ناخواسته چشم انتظارشه ... وقتیم که میرسه ... حتی اگه نخواد تحت تاثیر جو به وجود اومده قرار میگیره .... اکثرن حتی اگه در ظاهر نباشن ولی توی دلشون عذادارن ....
من یه عادتی دارم ....
نمیدونم خیلیا سرزنشم کردن .... به نظرت درسته یا نه ؟
من هیچوقت توی این ایام مراسم جایی نمیرم .... هیچوقت مسجد نمیرم ... هیچوقت تکیه نمیرم ... هیچوقت دعا نمیرم ... دوست ندارم ... نه اینکه بدم بیاد ..... مگر اینکه یه جا باشه که واقعا قبولش داشته باشم ....
توی این ایام سر تا پا مشکی پوشم و همش به فکر امام حسین میدونم دردی رو که اونجا کشید ما فقط یه خردشو میتونیم تصور کنیم همین .... نمیتونیم درکش کنیم ... چون نکشیدیم ....
من زیاد آخوند و مداح رو قبول ندارم چون فقط قصه میکن نه واقعیت ... نه روایت ... نه حدیث .... همش من در آوردیه ...
توی کرمان یه آقایی هست ... البته آخونده ... سیده ... به اسم حاج آقا خوشرو .... نمیدونم کسی اسموشو شنیده یا نه که فکر نکنم شنیده باشه ...
این چند روز همیشه توی خونش عذاداریه ..... بی ریا ....
روز عاشورا اکثر سالها من میرم اونجا ..... اونجا رو دوست دارم چون بوی خاصی میده .... خونش هم اینقدر شلوغه که تا روی پشت بومش هم آدم میشینه ...
شاید از ساعت ۹ تا اذان نزدیک ۱۴ـ۱۵ تا هیئت میاد توی خونه و یه خرده عذاداری میکنن و میرن و هیئت بعدی میاد ....
اذان ظهر عاشورا هم خود آقای خوشرو میاد و میخونه .... خیلی ماهه ... یه جور خاصیه ...
فقط همین ....
ببخشید زیاد حرف زدم ...
رو سیاهم ولی حتما برات دعا میکنم ..... مطمئن باش ...

فعلا.....

سلام نگین جون...
خوبم مرسی...

دلم ؟ حالم ؟ اره دقیقا...(تنها کسی که یادش مونده تویی)نمیدونم..همیشه جمعه ها همینجوری میشه..اگه خودمو سرگرم کنم و زیاد بیکار نباشم بهتره ولی وای به حال روزی که بیکار باشم..خیلی بده...اره مخصوصا این عصرای جمعه..دیوونه کننده هستش...
خیلییییییی زیاد...
خیلی خوش به حالت که دلت نگرفته و اونجوری که من میدونم کم میگیره..ایشالا همیشه همینجور باشه...
و اما سر رفتن حوصله...میگم که این جمعه ها حالش اینجوریه...کمترینشم اینه که ادم حوصلش سر میره...من نظرم اینه که ادم هرچی بیشتر خودشو بتونه با یه چیزی یا کاری سرگرم کنه خودشو کمتر حوصله ادم سر میره..البته اگه ادم بتونه با اون حوصله سر رفته دست به کاری بزنه...

اره دقیقا...واقعا بوی خاصی میده اینروزا...اره کاملا موافقم...هر ادمی یه جور..همه که مث هم نیستن..گفتم که حتی اونی که یه جورایی کارایی که نباید بکنه میکرده تو این ایام عزاداره...

اره به نظر من درسته کارت...هرکسی یه جور عزاداره...یکی مث تو..یکی مث من..هرکسی یه جوره عزاداریش..مهم همون فهمیدنه هستش..که بفهمیم امام حسین چیا رو میخواست ثابت کنه و واسه ماها الگو قرار بده...اره دقیا ما از درک اون صحنه ها عاجزیم یعنی خیلی کوچیکتر از اونی هستیم که بخوایم درکش کنیم ولی خب به قول خودت تصورشو میتونیم بکنیم...
تو یه جورایی عین خودمی..مکانی که مجلس امام حسینه یه جور خاصیه که کاملا مشخصه...اره دقیقا...یه مشت چرند پرند الکی تحویل ادم میدن و مداحا هم که فقط داغ کردن بازی کردن با احساسات مردم و بلدن...اینقد هوچی بازی در میارن تا یه چند نفری که قلبشون ضعیفه مخصوصا زنا حالشون به هم بخوره یه سکته بزنن تا ول کنه اقای مداح..تازه خیلی هم به خودش افتخارم میکنه...پارسال تو همین مجلسا یه خانوم از اشناهای خودم همین اتفاق افتاد واسش...امام حسین هیچ وقت نگفته اینقدر قصه الکی بگین تا مردمو بکشین و سکته بدین...

اسم این سیدم تا حالا نشنیده بودم نه...اره هستن اینجور ادمای نورانی و با صفایی که ادم دلش میخواد فقط بشینه نگاهشون کنه و به صحبتاشون گوش بده...
هر شهری تقریبا یکی دوتا از اینجور ادما و خونه ها هست...اینجا هم یه خونه هست اسمش خونه امام حسینی..عین همینی که تو گفتی و خیلی هم شلوغ میشه...

خواهش میکنم عزیز..حرفات خوب بود..خوشحالم کردی و از اون دلگرفتگی بیرون اومدم یخورده...جدی میگم نگین جان..من اینجور درد دلا و صحبتایی رو خیلی دوست دارم...یه جورایی حرفای دل منم بود...

اختیار داری تو...ادمی که امام حسین و داره و عشق اون بزرگواران هیچ وقت روش سیاه نیست...جدی میگم...مرسی از دعا...مطمئنم نگین جان...

یا حق...

پت جمعه 6 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 01:58 ب.ظ http://chocoholic.persianblog.com

سلاممممممم
خوبی؟
عکساش یادت نره ها! الان یعنی دیگه خیلی وسیع شدی که به مرحله ی عکس و نخل رسیدی!
من تا حالا این مراسمو از نزدیک ندیدم... اگه ناراحت نمیشی بهم بگو که این مراسم مال کجاست.... اگه میشیم نگو!‌ :)
موفق باشی
منم یادت نره دعا کنی ( پس فردا نیای بگی یادت رفت بوده! )

سلاممممممممم...
خوبم مرسی...
چشم حتما..سعی خودمو میکنم...
اره دیگه پر از وسعتم من الان...اگه میخوای بدم به تو...؟

اهان...بیا یزد ببین این مراسمو از نزدیک...نه ناراحت واسه چی...یعنی چی مال کجاست؟؟ یعنی ریشه اش از کجا اومده این کار؟ اگه این منظورته خودمم نمیدونم..اگه میخوای برم تحقیق کنم در بارش...ولی تو یزد خیلی وقته که این مراسمو دارن..تو کمتر شهری هست..میدونم که تو چندتا دیگه شهرم مشابه همین مراسمو دارن...
نه نمیشم...:دی

تو هم عزیز...

من نه هیچ وقت یادم نمیره دوستامو..اونم کی؟ پت و مت رو..به هیچ وجه...

پت جمعه 6 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 03:22 ب.ظ http://www.chocoholic.persianblog.com

ای ولللللللللللل

واسه چی اونوقت؟؟؟

اهان...خواهش میکنم...وظیفه اس...

بادبادک جمعه 6 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 09:08 ب.ظ http://freekite.blogsky.com

سلام آقاااا
چطوری؟ خدا همیشه حواسش به دلای پاک هست و دعاهاشون رو مستجاب می کنه. دلت پاکه و صافه و حتما صافتر هم می شه تو این چند روز پس بدون تمام کائنات برای برآورده شدن خواسته هات در تلاشند.
سربلند باشی

سلام رها خانوم...
خوبم...
اره خدا همیشه حواسش به همه جا هست..دلای پاک که بیشتر...خدا خیلی مهربونه...من دلم پاکه؟ فک نکنم...به هر حال...مرسی خانوم..اره تو این چند روز باید تلاش خودمو بکنم تا یه ذره صافتر بشه...

تو هم همیشه سربلند و موفق باشی...یا حق..

ریحــــانه جمعه 6 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 10:14 ب.ظ http://reyhan274.blogfa.com

این حرف آخری رو که زدی خیلی علمایی بود ها !! می دونستی ؟‌تو یکی از مجلسا سخنرانش دقیقا همینو توضیح داد !!
ما رو هم دعا کن !!!

اااا جدی میگی...؟
خب پس من اون مجلسو توضیح رو ندیدم..خب تو که دیدی واسه منم توضیح میدادی خب...
چشم حتما..اگه قابل دعا کردن باشم...

ریحــــانه جمعه 6 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 10:17 ب.ظ http://reyhan274.blogfa.com

ببینم .. تو این همه آپ کردی و من خبر نداشتم ؟؟‌
!!

چی رو ببینی؟
اره دیگه سالی یه دفعه که به این کلبه خرابه پا نمیزاری که...

م شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 07:09 ق.ظ http://roozanehayam.blogsky.com

سلام
زیاد سخت نگیر علی جون
این روزگار نیز بگذرد
تو این روزا اگه تونستی واسه منم دعا کن

سلام مریم جان...
چشم عزیز..خیلی سعی خودمو میکنم..اخه بعضی وقتا روزگار خیلی سخت میگیره وگرنه من که کاری به کارش ندارم که...
اره خدایی میگذره...
من همیشه همه دوستامو دعا میکنم...تو که جای خود داری عزیزم...اگه قابل دعا کردن واست باشم...

محبوب شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 03:22 ب.ظ http://dokhtare-nashenas.blogfa.com

جدی ؟

دعا ... ماه محرم ... نمیدونم .. میدونی من زیاد اعتقاد ندارم به اینا ...

چی جدی؟

اره..دعا تو این ماه...تو این دهه مخصوصا...کاش اعتقاد داشتی...حالا شاید یه روز یه جوری بشه که تو هم اعتقادت بیشتر بشه..نمیدونم...

دختر آریایی شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 04:50 ب.ظ

سلام ژیگولو جان ...
مرسی از جوابت ....
همشو خوندم ...
اگه رفتی توی خونه امام حسین برای منم دعا کن .... برای همه دعا کن ... تنها خودمو نمیگم ....
خدارو شکر میگذره .... روز جمعه هم میگذره .... نمیمونه ....
وقتی حوصلم سر میره که هیچ کاری برای انجام دادن پیدا نمیکنم ... این مسخره است ....
سعی کن بهش فکر نکنی ... فکرتو سرگرم جای دیگه کن ... و مشغول به هی کاری شو .. هر چند کوچیک .... اینجوری کتر دلت میگیره ....
اما درکت میکنم ...

فعلا.....

سلام نگین خانوم عزیز...
خواهش...
مرسی...
من همیشه واسه همه دعا میکنم...البته فایده شو نمیدونم..ولی خب...
اره خدارو شکر میگذره روزا..حتی جمعه های دلگیر...
اره دقیقا...ایشالا که هیچ وقت حوصله ات سر نره و مسخره نشه روزات...
خیلی سعی خودمو میکنم باور کن..ولی همون حرف تو ادم تو جمعه ها از یه طرف بیکار تره مخش بیشتر فعال میشه...مرسی از راهنماییت...
مرسی از درک کردنت خانوم...

فعلا...یا حق...

اذین شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 07:33 ب.ظ http://pandol.blogfa.com

سلااااااااام:
توهم توی محرم حالی به حولی میشی؟؟
آخی..........درست مثه من!
نماز ظهر عاشورا یه حالی میده که هیچی نمیتونه جاشو بگیره....
فعلا.

سلاممممممم...
اره..خیلی هم حالی به هولی میشم...
اخی..خوبه ها نه..من که خیلی دوست دارم اینجور حالی به هولی شدنو...

خدایی راست میگی...امروز عاشورا بود..چه کیفی داد نماز ظهر...هیچی نمیتونه جاشو بگیره ..هیچی...

خوش باشی..فعلا..یا حق...

دختر باران شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 08:40 ب.ظ http://www.dostevagheyi2006.blogfa.com

سلام ژیگولو خان مهربون
بالاخره امتحانام تموم شد و اومدم
بابت همه پیغامات و دلداریات یه دنیا ممنونم
راستی این پست آخرت در مورد عاشورا زیبا بود بخصوص اون مراسم مخصوص تو یزد
اگه تونستی حتما عکسی بزار از مراسم روز عاشورا و تاسوعا
موفق و شاد و سلامت باشی
راستی امتحان ریاضیتو و اون یکی امتحانتو چیکار کردی؟
تو این شبهای عزیز منو دعا کن منم شما رو فراموش نمیکنم
خدا نگهدار

سلام باران خانومی عزیز..مهربونم خودتی...
ایولللللللل..به سلامتی..خیلی خوشحالم که برگشتی...
خواهش میکنم عزیز.. واسه شما کارای کوچیکی بود...قابل تو رو نداشت...
مرسی عزیز..لطف داری..الان دارم میرم اپ کنم و اگه خد بخواد عکساشو بگذارم...
تو هم همینجور..همیشه...
هنوز که نمره هاشو نزدن..نمیدونم دعا کن پاس بشم که دیگه اصلا حوصله اشو ندارم به خدا...
من که حتما..همیشه...التماس دعا..مرسی عزیز...
فعلا..یا حق...

پردیس شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 09:41 ب.ظ

من یادم رفته پسوردتو!..محرم..راستی شما اهل کجایین همچین مراسمی دارین؟مام محتاج دعاییم .ضمنا عزا با ز است نه ذال!

اهان...خب مرسی عزیز...دیگه میخواستم اول محرمی سیاهش کنم اینجا که دیر شد..دیگه مزاحمت نمیشم..مرسی...

اره محرم...
من اهل کجام..مگه نگفته بودم بهت؟ اهل یزدم...این مراسمم فک کنم تا اونجایی که من میدونم مخصوص همین شهره...
حتما همیشه...ولی منم از همتون محتاجترما...
(خنده)...میدونستم دارم اشتباه تایپ میکنما...ولی حال درست کردنشونو نداشتم..ممنون از تذکرت...

نیمفا یکشنبه 8 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 12:20 ق.ظ http://while.blogsky.com

سلام علی اقا گل
خیلی خوش اومدی خوشحالم کردی(:*
با اجازه میلینکم
بازم بیااا قربونت(:

سلام...مرسی...
خواهش میکنم..منم خوشحال شدم...
خواهش میکنم...
چشم حتما میام...

[ بدون نام ] یکشنبه 8 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 08:24 ق.ظ

اینقدر تعارف می کنه که آخرش بلند میشم میرم با خاک یک سانش میکنم......(نگاه):-T

نگفتم لوس نشو....خیلی هم زحمت نکشیدیممم....یه کار جزی بود...
و میشه شما اینقدر تعارف نکنی

وایییییییی..من الان ترسیدم که..خب چشمممممم..نه خب تعارف نمیکنم..خیلی زحمت کشیدی خب..حداقل گفتم یه تشکر خشک و خالی کرده باشم...


چشممممممممم...من اصلا دیگه لوس نمیشم...:دی
مرسی عزیز..خیلی خیلی ممنون...

چشم فاطمه خانوم چشم...

اذین یکشنبه 8 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 02:50 ب.ظ http://pandol.blogfa.com

سلاااااام :
من اهوازیم...شما کجایی هستین؟
نمیدونم الان چه موقعشه اما داره صدای طبل و سنجشون میاد....چه باحال ! دم ظهر و اینکارا؟!
من توی پیوندام گذاشتم شمارو...
فعلا ظهر بخیر..

سلاممممممم...
پس درست حدس ث ص زده بودم من...من یزدیم...
اره خب اهوازیا کلا با حالن تو همه کاریشون..:دی..خیلی دوست دارم یه سال محرم بیام اهواز و حتمنم همین کارو میکنم..شاید سال اینده اگه زنده بودم...
مرسی از لینک..منم گذاشتم با اجازه...
فعلا عزیز...یا حق...

پردیس سه‌شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 12:56 ب.ظ

قالب نو میبینم!

سلام پردیس جان...
اره خب میخواستم اهنگ بگذترم اون قالبه اذیت میکرد این بود که از فاطمه که تو بلاگ اسمونی وارد بود کمک خواستم..زحمتشو فاطمه کشیده ایندفعه و منو شرمنده کرده..من همیشه مزاحم یکی بودم..یه دو سه دفعه ای به تو زحمت دادم هنوز شرمندتم و حالا هم به فاطمه...

به هر حال مرسی از همتون..شماا دوستای خیلی خوب و عزیز من هستید...بازم مرسی ...

نیمفا سه‌شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 08:40 ب.ظ http://while.blogsky.com

اینجا مینظرم!
مهریون کو عکسات ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دیده نمیشه که!!
راستی قالب؟؟؟؟؟

سلام...
مهربون اول اپ کردم عکسا هم گذاشتم خوب نشده بود ویرایش کردم الان دوباره گذاشتم...

قالبم که عوضش کردم دیگه...

ستاره چهارشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 06:03 ق.ظ http://setarehu.blogfa.com

منم این روزای پر از غم رو به همه تسلیت میگم.ماهم دیشب توی مراسمی شبیه همینها بودیم
این لینک آهنگ:
http://parskeyboard.somee.com/Belalim-logo.MID

سلامممممممممم ستاره خانومیه عزیز...
مرسی خانوم...
اهان...اصفهانم نخل برداری میکنن جدی؟؟؟

ممنون واقعا بابت لینک...مرسی عزیز...

ستاره چهارشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 06:05 ق.ظ http://setarehu.blogfa.comhj[u

راستی ژیگولوجون ببخشید دیر شد دادن لینک اهنگه.شرمنده دوست خوبم

خواهش ستاره خانوم عزیز...من که گفتم عجله ای ندارم..نمیخواستم الانشم اذیتت کنم..به هر حال ممنون...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد