باز می آییممم

  ســـــــــــــــــــــلام...

خوبید؟؟

اره دیگه من اومدم...اهای اینایی که میخواستین بزنینم..بکشیننم..خفم کنین..یالا بدویین که من اومدم...

بزارید از شیرین کاریه همین امشبم شروع کنم...

اقا ما امروز که یعنی دیروز باشه از صبح طی یه اتفاقاتی حالمون رو بهبودی گذاشت و ظهر که شد به کامنتا جواب دادمو قول دادم به چند نفر و از همه بیشتر به خودم که شب حتما حتما بیام یه اپ کنم...

خلاصه امشب طبق معمول همیشه تو نوبت کامی بودم (اخه این شبا که میشه داداش نسبتا گرام بنده از ساعت ۱۰ پای کامی به شغل شریف چت مشغولن هیچ رقمه اعمم از بیل..کلنگ لدر..دعوا..مرافعه فیلم بازی..لبخند ژکوند..خلاصه هر راهی که فکرشو بکنین از جاش جم نمیخوره تا ساعت حدودای ۱ و اینا..تازه اگه شانس بیارم... )که خوابم برد ییهویی... اخه کامی تو اتاق منه..خلاصه امشبم حدود ساعت ۱ و اینا بود که داداش گرام تصمیم گرفتن برن بخوابن پاشد رفت و گفت پاشو اینترنتو قطع نکردما...گفتم باشه...اقا نشون به اون نشون همون جور که داشتم با خودم فک میکردم من چرا اینقد خوابم میاد امشب خوابم برد تا ساعت ۳ که از خواب پریدم... دیدم بعله...کامی روشن همچنان اینترنت بیزبون وصل منم در خواب ناز... خواهش میکنم..کاری نکردم...وظیفه ام بود...حالا عوضش خواب الو نیستم الانه...

اخه کسری خواب شدید بود...شبا که الببته هنوز جغد بازی ادامه داره طبق معمول همیشه..ساعت ۲..۳..۴ هول و حوش همینا ولی خب دو..سه روزه صبحا هم ساعت ۷..۵/۷ بیدارم...این شد که اینطوری شد...

این از این...

خب دیگه چی بگم؟؟؟

اهان..یادتونه تو پست زیبای قبلی گفته بودم یه جای امن و راحت میخوام...اقا هرچی گشتیم پیدا نشد که نشد... یعنی یه دو سه جا هم شدا رفتم دیدم اصلا مورد پسند واقع نشد...این شد که گفتم بیخیال...و الان در خدمتم...ژیگولو و دوستانو عشق است فعلا...

دیگه اینکه تو هفته قبلی طی یه مراسم بی شکوه و مزخرفی بلاخره به قولم عمل کردم و رفتم بقیه دندونامو درست کردم...(حالا با خودتون حتما میگین فکر نمیکنی یه کمی زودی به قولی که ۳ ماه پیشی دادی که حتما داری میری دندوناتو درست کنی عمل کردی ؟؟؟)منم میگم چه کنیم دیگه... چون ایندفعه هم دوز جون باز یه دو روزی یه دردی کشیدم که نگو... ...خلاصه طی سه مرحله ۷ تا از دندونامو پر کردم...حالا زیاد کار نداشتا ولی خب این دکتره هم ادم معطل نمیکنه و بیخودی کلاس بذاره...ولی واقعا دهن ادمو به قول باقالی اسفالت میکنن این دکترای دندون تا درست کنن دندونو...اینقده چوب و از این وسیله های دندون پزشکی کرده بودن تو دهنم با کم دستیارش که میخواستم خفشون کنم نامردا... حالا تو هیری ویری هی یادمو این صحنه های بیتربیتی تو فیلمای بیتربیتی هم میافتادم... البته من که ندیدما... ولی خب از بس باهوشه بچه همون یه دفعای هم که محض فوضولی چشمش افتاده یاد گرفته..حالا هی یادمو اون میومد..داشت حالم بهم میخورد خب بگذریم داره بحث سیاسی میشه خوبیت نداره...

اره دیگه خلاصه دندونامم پر کردمو دکتره گفت دیگه فعلا مشکلی نداره دندونات...

اهان یه چیزه دیگه..این دکتر نامرد بی عشور یه جا داشت تو دندونم با این ویس ویسیه که اعصاب واسه ادم نمیزاره تو دندونمو میتراشید ییهویی سرش در رفت از رو دندونم و گرفت به گوشه زبونم...تا سه روز نه میتونستم حرف بزنم نه غذا بخورم...اینگده فحشش دادم که نگو..البته نزاکتو رعایت کردم تو دلم فحشش دادم...

دیگه چیکار کردم؟؟

اهان تو هفته قبلی بازم برای سومین دفعه از صبح تا ظهر تو محل تعویض پلاک الاف گشتیم به همراه پدر گرام و هی چشم غره های بابا رو به خاطر اینکه از کار بیکارشان کرده بودیم(چون هرچی این بابام زار زد که سند و به اسم خودت بگیر منو هی الاف نکن هر روز و منم بچه گوش به حرف کن گفتم نع..نمیخوامممممم بعدنا مشکلات پیش میاد و از این حرفا گفتم من سند نمیزنم..) زیر سیبیلی رد کردیم و هی سوت زدیم و اخرشم این ماشین پلاک ایران نشد که نشد...یه دفعه میگن برگ تحویل کارخونه ماشین نیست..دوباره میگن یه دونه از برگ سند نیست..حالا دوباره همین...اصن این ماشین از اولشم مورد داشت...حالا ماشینم پلاک تهران...خلاصه کلی معطلی...اونروزی دیگه بابام کاردش میزدی خونش نمی اومد از عصبانیت..منم سوت و فراررررررر... ...

و دیگه اینکه ما کلا باید ماشین سوار شدنو تعطیل کنیم یحتمل...اخه نه اینکه همه کارای کشور گل و بلبلمون دقیق و منظم سر جاشه..این کارت سوختم شده قوض بالا قوض...هرجا میری بنزین بزنی این یارو پمپ بنزینیا نمیدونم چرا الکی واسه خودشون خوشحالن با یه نگاه که احساس رییس بودن درش موج میزنه و با کمال خشانت میگن کارت سوختت کو؟؟؟ من ...بابا نداره..خب چیکار کنم...حالا برام قانون مدار شدن ییهویی...خلاصه که هر دفعه که بنزین میخوام بزنم باید ۳۰ کیلومتر بکوبم برم تفت(شهرستانای  نزدیکه یزده)بنزین بزنم برگردم...با حاله نه؟؟؟ ...

اخه یکی نیست بهشون بگه بابا جون من اول کارتو بند و بساتتنو درست کنین بعد مردمو الاف کنین...اقای مغز متفکر..باهوش...زیبا... بیخیال...

دیگه اینکه...هوممممم...

اهان یه کارم پیدا کردم تو دفتر نمایندگی بیمه...ولی به دلایلی نرفتم...

اول اینکه خیلی حقوقش بالا بود ترسیدم رو دل کنم اونننننن همه پول سر ماه یه جا میبینم چشام هشتا بشه... ماهی ۸۰۰۰۰ تومن پوله الکی که نیست که..تازه از ساعت ۸ صبح تا ۵ بعد از ظهر یه سره...حالا این حقوق زیادش به جهنم...

دومین دلیلش این بود که گفتن باید  با موتور شرکت روزی چند دفعه بری بانک و اینور اونر...منم بهداشتی.. عمرا موتور سوار بشم..اونم چی موتور شرکت..اونم کجا تو این شهر ما که هرجاش نیگا میکنی یه موتور داره میره..تو اسمونم هستن نامردا...گفتم نع داش ما نیستیم...

تازه گفتن چون با چک و پول اینا هم سر و کار داری باید یه چک ۱۰ میلیون ضمانتم بدی شرکت...

تازه از همه اینا بدتر...از ساعت ۸ صبح تا ۵ بعد از ظهر به جز یکی دو ساعتش بشینی تو دفتر پشت میز..اونم کی ؟ من...دیدم نع..هیچ رقمه با عقل جور در نمیاد..هیچ راه دلخوشیی نداره این کار..این بود که از خیرش گذشتیم و عطایش را به لقایش بخشیدیم..(بابا ادبیات )...

اینم از کار و زندگی ما...

خیلی اتفاقات دیگه هم افتا که دیگه بیخیال میشم و چون خیلی ور زدم بسه دیگه...

دیگه اینکه همینجا از همه دوستانو عزیزان به شدت معذرت میخوام...دست خود ادم نیست بعضی وقتا...این زندگی لعنتی بد جور فشار میاره که ادم طاقتش تموم میشه از زیرش در میره...خلاصه ممنون که به یادم بودین میخواستیم احینا بعضیاتون خفم کنین و این حرفا..ژیگولو متعلق به خودتونه هر کار دوست داشتین بر سرش بیارین..هیچ غمتون نباشه... حالمم خوبه...عزیزانی که نگران بودن نباشن دیگه..ژیگولوی یزد افت مافت نداره... خیالتون راحت...

و در اخر به قول خانوم مجریه دستباچه  برنامه تازه ها دیدین؟؟؟ عینهو نواری که رو دور تند گذاشته باشییه ریز حرف مینه... اخر برنامه هاشم میگه...:

مراقب خودتون باشین...منتظر ما باشین..روز و شبتون خوش ..تا فردا که بازم میام پیشتون...

البته در مورد من اون فردا رو شما میتونین فاکتور بگیرین...

فعلا..یا حق... 

نظرات 62 + ارسال نظر
پت شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 11:23 ب.ظ

هه لو!‌
میگن هه لو هم مثل سلام سلامتی میاره!!! :دی

هه لووووووووووو...
اره دیگه..ولی نه به اون شدت سلام...:دی..

سلامت باشی عزیز...

بنفشه یکشنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 07:38 ق.ظ

سلام
چیزی شده؟
از دست من ناراحتی؟
کامنتت مثل همیشه نبود... دلخوری؟
سر حال نیومدی
حس مثبت همیشگی رو از کامنتت نگرفتم
منتظرتم
بیا بگو ببینم چی شده

سلامممممم بنفشه جان...
نه عزیز چیزی نشده؟؟
نع..بیخیال...نه اصلا...
شاید بگم یه چند لحظه شدم..بعدشم یادم رفت اون دلخوریه..بیخیال الانم هیچی نیست..مطمئن باش...
چه خوب درک میکنی...!!!
اینجا گفتم..اگه بخونیش البته..اونجا هم میام..شاید گفتم...

نیلوفر یکشنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 09:16 ق.ظ

خوش به حالمون
دلت بسوزه (نیش)
میگما دارم تصمیم به اسباب کشی میگیرم
می خوام بیام بلاگ اسکای آخه شما کامنت جواب نمیدین می خوام شرمنده تون کنم

اره همون..خوش به حالتون..:دی
دلم بسوزه؟؟؟ مامانننننن..:دی...
اااا به سلامتی..کجا ایشالا..؟
اهان که پس اینطور..ولی عمرا ما شرمنده بشیم..:دی

نیاز یکشنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 10:01 ق.ظ

یه وقتی به فکر اپ کردن نباشی ها...معصیت داره(نیش)

اااااا راست میگی نیاز؟؟؟پس امشبم که تصمیم گرفتم اپ نکنم بهتره اره؟؟/خندهههه...

فاطمه یکشنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 02:02 ب.ظ

اوه اوه نیلوفر خانوموووو

ببخشید بلوگ اسکای تعطیل کسی رو راه نمیده(نیش)

ارهههه...

خندههههههههه..اره خب فاطمه راست میگه..اینم هست...(نیش)...

دختر آریایی یکشنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 03:32 ب.ظ http://ariai.blogsky.com

سلام ژیگولو جان....
مرسی که اومدی و بهم سر زدی.....
این که تو خودت اومدی برا من خیلی ارزشش بیشتر بود تا اینکه خودم بیام بگم...
دیروز من یه دفعه اینکارو کردم....وقتی هم کارای وبلاگو کردم سریع رفتم....اصلا نشد بیام به دوستای گل...مثل شما....خبر بدم....
امروز میخواستم بیام....
پای بی معرفتی نذار آقا...
خودت میدونی من الان کمتر میام...
جبران میکنم...
قول میدم...فقط صبر کن....
مرسی ....

فعلا...

سلاممممممممم نگین خانوم عزیز...
خواهش میکنم..کار همیشگیمه...
اهان..پس خوشحالم...من که همیشه میام...
خواهش میکنم..نه من اومدم دیدم باز شد شانسی دختر اریایی بعد دیدم ادرسو عوض کردی اومدم اونجا...
نه خانوم..گفتم که تا حالا چند دفعه..معرفت شماها بهم ثابت شده هست...
اره میدونم عزیز..منم نباید اون حرفو میزدم...
مرسی همین اومدنای گاه و بیگاهت بزرگترین جبران و همچنین محبته..ممنون عزیز...
چشممممم...
خواهش...
فعلا عزیزم...

نیاز یکشنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 07:57 ب.ظ

قرار بود که یه پست تصور همه تون بزارید....چه زود یادتون رفت!!

اره قرار بود..ولی نیاز جان باور کن حال و حوصله ندارم اینروزا..خیلی هم زیاد هستن بچه ها...و هم اینکه تصور من از هر کدوم یه عالمه شکلکه که خیلی وقت میبیره..ولی میدونم شاید اینا توجیه باشه..ولی باور کن یادم نرفته...

اعزامی دوشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 06:41 ق.ظ http://www.mehrzadeh.blogfa.com

سلام علی جان
خوبی دادا ؟
مرده شور ببره این کامنت دونی ها رو
منم به شدت درگیرم باهاشون
دادا این حرفا چیه ؟
زحمت کدومه
هر کاری داشتی سه سوت بزن خودم در خدمتم ..
:)

سلاممممممممممممم اعزامی جان...
خوبم مرسی..تو چطوری؟...
اره ایشالاااا..خیلی اذیت میکنن...
چشمممممم حتما..میام بهت میگم...مرسییییییییییی...

مثل هیچکس دوشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 10:24 ق.ظ

فکر کنم باید طرف پوستتو غلفتی........











چرا اینجور فکری میکنی؟؟؟

هنوزم نمیخوای بگی کی هستی؟؟؟

نیلوفر دوشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 10:58 ق.ظ

فاطمه من تو رو میکشم ( یه قاتل با قیافه وحشتناک)

واییییییییییی..چه خشانت وار..اوخ اوخ..بابا بیخیال شین تو رو خدا..نیلو ..فاطمه..من داره میترسم حالا دیگه...

پت دوشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 02:35 ب.ظ

اوه! ژیگولو زود وسیع شو تا اینجا کسی مرتکب قتل نشده و من مجبور نشدم به عنوان شاهد پس از تهدید قاتل به دادگاه احضار شم! ( چی میگم من؟!)

اوه..اره راست میگی..الان دارم میرم وسیع بشم تا وضع بدتر از این نشده..:دی...تو هم به درد سر نندارم..:دی...

فرزاد دوشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 11:57 ب.ظ http://top2007.blogsky.com

سلام
بابا دمت گرم تو هر وبلاگی که میری یه رد پایی از تو هست
به ما هم سر بزن لوطی
اگه تبادل لینک هم ok هستش بهم بگو

سلام فرزاد خان...
نه بابا اونقدرا هم نیست دیگه..:دی
چشمممم داش من..حتما...
حلههه...:دی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد