باز داره جمعه میشه

خانوما ...اقایون ...سلاااااااام

من اول اینجا بگم که من هیچ از این جمعه ها خوشم نمیاد حالاروزش باز بهتر از شب و غروبش هست...بی خیال بگذریم...

یه چیزه دیگه هم اینکه این دو سه روزه ای ضد حال خوردم ای خوردم...یعنی همه جوره از درس و دانشگاه و امتحانا بگیر تا جور نشدن کار و خیلی چیزای دیگه...خوب از اینم میگذریم...چون دیگه زدم به بی خیالی فعلا...

دیگه اینکه بر خلاف میل باطنی اینجانب و طبق معمول همه هفته من دارم میرم ولاتمون یعنی همون رو ستا باغ بابا بزرگ اینا...اینقده اب و هواش خوبه  پنجشنبه جمعه هاهم اینگده شلوق میشه که نگو نه اینکه هوای اینجا خیلی متعادل و خوبه بالای ۵۰ درجه هستش همه میرن مثلا اب و هوا عوض کنن اسمش چیه قشلاقه ییلاقه نمیدونم این دوتا را همیشه از بچگی قاطی میکردم خلاصه...حالا ما که میریم اونجا زبونم لال روم به تیفال خدا نصیب هیشکی نکنه اینقده باید کار بکنیم که تراکتور همسایمون دیگه خجالت میکشه اقا از صبح  کله پزی شروع میکنیم همینجووووور تا شب که دیگه چشمامون نمیبینه شب که میشه بر میگردیم از اون تفریحات سالم میشم عینهو یه جسد ...حالا واسه این نیست که همون اول گفتم از جمعه ها بدم میادا ...نه اون قضیه اش جداست حالا یه روز میگم اونو کاملا چه حسی بهم دست میده جمعه ها...

خلاصه که عارضم خدمتتون که اینجوریاست من دارم میرم تفریحات سالم تا فردا ساعت ۱۰..۱۱ شب اگه زنده موندیم میام خدمتتون...شما نمیاین تفریحات سالم...بفرمایین به خدا منزل خودتونه

خوب اینو از اول باید میگفتم که نخونین ولی حالا میگم که خوندین این درد دلای بنده را و کار از کار گذشته...

فعلا...بای همتون...

زندگی چیه ؟؟؟

سلااااااام به همه...خوبین

من که اینجا از گرما دارم خفه میشم...نمیدونم خدا یادش رفته جهنمش کدوم وری هستش گیر داده به اینجا هی اتیش اینجا را زیاد میکنه هرچیم میشینیم باهاش صحبت میکنیم بلکه یکم دلش به حال ما بسوزه یخورده همچین با ما مهربونتر باشه ...

میبینیم نهههههههههه فایده نداره ولی خب چی کار میشه کرد خداس دیگه همین یدونه هم که بیشتر نیست باید هرچی میگه بگیم چشم...خب این از این...

هوممممم دیگه چی میخواستم بگم...

اهاننننننن...میدونید من بعضی وقتا همچینی یه نموره قاطی میکنم مثل الان علتشم اگه شماها میدونید منم میدونم...قاطی کردن الان منم درباره یه چیزه دوست داشتنی واسه خیلیا و یه چیز شدیدا نفرت انگیز و چندش اور برای خیلیای دیگه هست...و اونم چیزی نیست به جز ؛زندگی؛ یعنی من تو این معنا و مفهوم این زندگی گیر میکنم...

میخوام بدونم این زندگی که میگن چی هست اصلا...زندگی خوب چیه زندگی بد چیه اصلا زندگی بد یا خوب داره یا نه من هیچ تعریفی از زندگی ندارم یعنی دارما ولی بعضی وقتا مثل الان خیلی چیزا قاطی میشه نمیفهمم ...مثلا من میخوام بدونم یکی میگن خوب زندگی میکنه چه جوری زندگی میکنه ؟؟؟

اینم میدونم که قسمت عمده زندگی و ساختن اون دست خود ادما هست (به نظر من البته)یعنی هرجور که به این زندگی نیگا کنی زندگی هم البته با یکمی تغییر به همون سمت پیش میره حالا اون یکمی تغییره میتونه در جهت همون نگاه تو به زندگی باشه یا میتونه مخالفش باشه ...

یا مثلا یکی یه مدت میچسبه دنبال یه کاری بعد تو اون کاره به دلایل مختلفی شکست میخوره بعد میشینه با یکی صحبت میکنه(اینجا من اصلا منظورم یه کار خاص یا یه شخص خاصی نیست)و اون طرف مقابل بعد از کلی حرف زدن در جهت امید واری و دوست داشتن تو که با اون صحبت میکنی و به نوعی درد دل میکنی با اون شخص و البته که شایدم حرف درست و به جایی میزنه میگه اینا را ولش کن بابا بچسب به زندگی این چسبیدن به زندگی یعنی چه من میخوام بدونم مگه تا الان که داشته اون کاره رو میکرده و حالا یهو تو اون کاره شکست خورده زندگی نبوده؟ خب اونم زندگی بوده دیگه...ایا باید ادم تو یه کاری که شکست میخوره یا موفق نمیشه اون روش زندگیشو به کل عوض کنه یا ادم خودش باید عوض بشه تا زندگیش تغییر پیدا کنه...اصلا لزومی داره که زندگیه تغییر پیدا کنه یا نه...حالا واسه هرکدوم از این سوالها که تو ذهن من بود و اینجا نوشتم خودم دو سه تا جواب واسشون دارما ولی گیجی من در این مورد به خاطر اینه که نمیدونم کدوم جوابا درسته و ایا  جواب واسه همه ادما یه جوره یعنی نسخه همه یکیه؟؟؟

و در کل میخوام بدونم تعریف هرکسی از زندگی چیه...خیلی واسم جالبه بدونم ...

خب دیگه خیلی چرت و پرت گفتم ولی خب باید میگفتم این حرفارو اخه خیلی وقته ذهنم درگیرشه...

خب دیگه ما رفع زحمت کنیم...دوستون دارم...بای

ژیگولو می اید

 

به نام یگانه معمار هستی

سلام...چه حال چه احوال...خوبین

این اولین پست منه و راستشم نمیدونم اینجا چه جوری قراره پیش بره و چی میخوام بنویسم ولی اینو میدونم که میخوام بنویسم...

سعی میکنم اینجا فضای شادی باشه یعنی بیشتر از شادیها بگم ولی خوب ادمیزاده دیگه یه وقتایی هم دلش میگیره میخوام از دلتنگیام و غصه هامم بعضی وقتا حرف بزنم خلاصه اینکه فعلا اینجوری قراره پیش بره..

فقط یه خواهشی که هست اینه که هرکی لطف کرد و اومد اینجا و نوشته هامو خوند و دلشون میخواد یه نظری بذارن واسم تا من هم راهنمایی بشم(اخه اول راهم)وهم هر جایی که عیب و نقصی داره بر طرف کنم...

تا یادم نرفته باید اینجا از یه نفر که همه جوره خیلی کمکم کرده و هنوزم میکنه و شاید شماها هم بشناسینش تشکرات صمیمانه ای بکنم و اون یه نفر کسی نیست به جز گیلاسی عزیز

گیلاسی خیلی خیلی مرسییییییییییی...

و در اخرشم بگم که هرکی به ژیگولی سر نزنه و تنهاش بزاره خره.

اینجا هم مثل خیلیا نمیگم له و لورده بشم واستون و از این حرفا به جاش میگم معمار میشم واسه همتون یه خونه بسازم...(بابا دانشجوی معماری)

حالا برم که خیلی خسته ام فردا ایشالا یه اپ درست و حسابی میکنم...

فعلا...بایتون