۱۱

سلاممممممممممممم

من الان حالم یخورده بهتره...یعنی این درجه اش کم و زیاد میشه الان خوبم...

ممنون از همه دوستای خوبم که تنهام نذاشتن...مرسی

راستش از ۶ تا الان کلاس بودم...الانم مثلا  کاراموزی هستم من دارم کارازموده میشم فجیه...وحشتناک...

حالا من یه شانسی اوردم تو این کاراموزیم ایشالا شب میام میگم ...اخه الان خیلی عجله دارم...

بعد از ظهر ساعت ۶ دوباره باید برم دانشگاه  میان ترم ریاضی دارم...بازم...اینگده هم خوندم این درس شیرینو که دارم کور میشم...

ولی از درس خوندن زیاد اگه کور نشم فکر کنم از کم خوابی کور بشم...

خوب من فعلا برم یه نگاهی همچین مختصر و مفید به این کتابه بندازم ایشالا شب میام بقیه هنر نمایامو میگم

خوب فعلا...بای همتون...

۱۰

سلام ...

راستش اصلا نمیخوام بگم خیلی حالم بده یه دو سه روزیه...ولی فکر میکنم بد باشه که مجبور شدم اینجا بنویسم...

نمیدونم...

فعلا که شبا که بیکار میشم فقط اهنگ (ای دل واسه ما دیگه دل نمیشه)و یه اهنگی که ترانشو این پاییین مینویسم با صدای ستار گوش میدم...هرچیم گوش میدم سیر نمیشم...اینم نمیدونم چرا...

اگه یه وقت وقت کردین واسم دعا کنین...هر دعایی که دلتون میخواد...

خدایا گر تو درد عاشقی رو می کشیدی
تو هم زهر جدایی رو به تلخی می چشیدی
اگر چون من به مرگ آرزوها می رسیدی
پشیمون می شدی از اینکه عشق آفریدی
خدایا عاصی و خسته به درگاه تو رو کردم
نماز عشق را آخر به خون دل وضو کردم
دلم دیگر به جان آمد در این شبهای تنهایی
بیا بشنو تو فریادی که پنهان در گلو کردم
خدایا گر تو درد عاشقی رو می کشیدی
تو هم زهر جدایی رو به تلخی می چشیدی
اگر چون من به مرگ آرزوها می رسیدی
پشیمون می شدی از اینکه عشق آفریدی
بگو هرگز سفر کردی سفر با چشم تر کردی
کسی را بدرقه با اشک تو با خون جگر کردی
ز شهر آرزوهایت به ناکامی گذر کردی
گل امید تو پرپر به خاک رهگذر کردی
خدایا گر تو درد عاشقی رو می کشیدی
تو هم زهر جدایی رو به تلخی می چشیدی
اگر چون من به مرگ آرزوها می رسیدی
پشیمون می شدی از اینکه عشق آفریدی

اینم اون ترانه ای که گفتم...

خوش و خوب و سلامت باشین همتون...

فعلا...

۹

سلامممممممممممم به همگی...

خوب از کجا شروع کنم...هیچی از دیروز صبح که قرار بود شیطونه را کورش کنم ...بلاخره موفق شدم صبح با یه ربع تاخیر رسیدم سر کلاس...دیدم یه استادی که خشانت همینجور از چهرش میباره نشسته پشت میزش داره یه کاری میکنه منم بدون تولید کردن حتی یه ذره الودگی صوتی همچین مخفیانه رفتم نشستم رو یکی از صندلیا...من همینجور نشسته بودم در تفکر بودم ببینم این استاده داره چیکار میکنه که دیدم یکی یکی اسم بچه ها را صدا میزنه میرن پیشش یه دفترم همشون دارن میرن بهش نشون میدن میان...اقا منو میگی یه لحظه شک کردم که ای بابا نکنه اشتباهی اومدم...قشنگ به درو دیوارا نیگا کردم دیدم نهههههه دبستان ما که اینجوری نبود که جل الخالق ...خلاصه بعد از پرس و جوهایی که از بچه ها به عمل اوردم متوجه شدم که بعلهههههههه استاده تو زمان دبستان گیر کرده...اقا دستور داده بودن (همون هفته قبل که بنده تشریف نداشته بودم)هر فصلی از کتاب که درس میده تمام تمریناتشو حل کنیم بیاریم...هروزم که میشینه مخشامونو خط میزنه یه حالیم میکنه استاده که نگو بعدم گفته حتما حتما مخشامونو( همون تمریناتی که حل میکنیم)تو دفتر ۴۰ برگ بنویسیم اگه هم تو کاغذ کلاسور یا چیزه دیگه ای باشه قبول نمیکنه...خداییش استاد دانشگاه به این با حالی دیده بودین شماها..من که ندیده بودم ..منم که شدیدا درگیر کارای ماشینو تصادف اینا هستم دریغ از حل کردن یه دونه تمرین ...حالا امروز گفته هرکی تمرین حل نکنه نمیذارم امتحان بده...داره حالم بهم میخوره ازش نمیدونم چه جوری یه ماه دیگه باید تحملش کنم...خوب بیخیال ...

بعد دیگه از بعد از کلاس تا ساعت سه هم کار اموزی بودمو بعدشم که اومدم خونه تا ساعت ۵ که باید میرفتم راهنمایی رانندگی ...

دیگه ساعت ۵ عمومو همراه کردم و رفتم اونجا دیدم اقاهه هم اومده تا رفتیم تو دیدیم بههههه همون پلیس نابغهه هم هستش..تا ما رو دید شناخت بعدم یه نیگا به برگه هایی که دستش بود انداختو اسممو صدا کرد گفت کدومتونین ...منم رفتم جلو گفتم منم یه نیگا بهم انداخت و بعدم گفت شما به هیچ وجه مقصر نیستی ...مقصر ۱۰۰در صد اون اقا پیکانیه هستش...منم گفتم ایولللللللل پلیس مهربون البته تو دلم گفتم نشنوه یه موقع لوس نشه...بعدم کارا رو کردو زیر برگه ها هم امضا کردیم و قرار شد بیمه ماشین اون اقاهه خصارت مارو بده خلاصه که ما رفتیم خان بعدی که امروز بود یعنی اداره بیمه...بعد همون جا تو راهنمایی رانندگی اقا پیکانیه داشت بامبول در می اورد که نه اون که من باشم سرعت داشته و فلان و بهمان که دیدم همون اقا پلیسه با یه تحکم خاصی که مخصوص حرف زدن خودشونه بهش گفت مقصر شمایی حرف نباشه ...اقا مارو میگی کلی ذوق مرگ شدیم ...بعد اخر کار به اون پلیسه گفتم چرا همون وقت نگفتی مقصر کیه اینقد مارو حرص دایو الافمون کردی تو که میدونستی همون موقع ...برگشته میگه قانون شده که همون وقت هیچ اظهار نظری نکنیم...خلاصه که اینجوریا شد...

بعدم دوباره امروز بعد از کلاس شیرین و دل انگیز با اون استاد با حاله مزخرف.. کار اموزی را دودره کردیمو رفتیم دنبال کارای بیمه یه دو سه ساعتی هم اونجا علاف شدم تا خسارتو معلوم کردن گفتن هفته بعد برم بگیرم...

اره دیگه خلاصه که از امروز بعد از ظهرم رفتیم خان بعدی ..یعنی دنبال صافکار نقاش دویدنو وسیله ماشین خریدنو اینا...

خب دیگه اگه خوندینو اصلا خوشتون نیومد اصلا به من ربطی نداره باید اول اخرشو میخوندین...

ولی خوب فکر کنم یخورده خوندن اینا واستون درس عبرت شده باشه که اگه یه وقت احیانا خواستین تصادف کنین پشیمون بشینو اینکارو نکنین ...به هر حال...

خب دیگه برم بخوابم که فردا دوباره باید یه سه ساعتی قیافه این استاده را تحمل کنم ...

بای همتون...فعلا...

۸

سلامممممممممم...

فردا میخوام پرهیزو بشکنم انگشتمو بزنم تو چشم شیطون کورش کنم بعد از یه هفته از شروع کلاسا برم کلاس...مرسی...مرسی...خجالتم ندید ..خواهش میکنم

دیگه تا ساعت ۱۰ که دانشگاه هستم ...بعدم باید برم کار اموزی احتمالا تا ساعت ۳ بعد ظهر...

بعدم یه سر بیام خونه و بعدم برم دنبال یه ادم گردن کلفت همچین خشن که ساعت ۵ همرام بیاد بریم کلانتری دنبال کارای تصادف و  اینا...ببینیم چیکار بر سرمون میخوان بیارن بلاخره ...تازه یکی از دوستان هم پیشنهاد دادن که خودمو شکل این پیرمردا در بیارم که چون سنم کمتر از طرف مقابل تقصیرا رو میندازن گردن من البته راستم میگه ها قبول دارم حرفتو نیما خان...

خلاصه که قراره فردا خیلی خسته نباشمو اینا...

خب دیگه برم جغد بودنو بذارم کنار برم بخوابم که  دیگه از فردا باید سحر خیز بشم همچین...ولی یه خوبی داره این ساعت ۶:۳۰صبح کلاس تشکیل شدن ما...اونم اینه که حداقل کمتر گرما میخوریم اینم تو این هوای خوب و دلپذیر اینجا... 

فعلا...خوب و خوش و سلامت باشین همگی...بای

سلام...

راستش حالم یه جوریه...

امروز یه تصادف تقریبا محکم و بد کردم یه دو سه ساعتی تو خیابون الاف بودم...حالا که اومدم خونه احساس میکنم همه جام درد میکنه ...

حالا بذارید بگم چی شد که تصادف شد...

اقا ما مثل همیشه داشتیم مث بچه ادم راه خودمونو میرفتیم (من همیشه راه خودمو میرما فقط بعضی وقتا سرعتم یخورده بالاست)از یه میدون رد شدم بعد از این میدون یه ۴ راه که چه عرض کنم یه ۷ راه بود بعد من مستقیم داشتم میرفتم که یهو دیدم یه پیکانیه همین جور از تو اون خیابون فرعیه داره میاد با خودم گفتم خوب راه که با منه اونم منو دیده فاصله هم داریم وایمیسته یه دفعه چشمتون روز بد نبینه به جای اینکه واسته من رد بشم یه دفعه خیلیم فاصلمون کم شده بود دیدم اون پیکانه سرعتش بیشتر شد به شدت منم دیدم الانه که میخوره به ماشین من ...منم سر ماشینو ردش کردم ولی اخرش سر پیکانه خورد از در عقب ماشین من  به بعد

بعدم ماشین من درست ۱۸۰ درجه وسط خیابون چرخید بعد وسط خیابون واسید ...حالا بعد از اینکه من با هزار مکافات از ماشین پیاده شدم (اخه ضربهه اینقد شدید بود که صندلی من از جاش کنده شده بود منم که سه چهار بار این کلم به همه جای ماشین خورده بود گیج گیج بودم)میبینم بعلههههههههه...چی میبینم یه خانوم پشت ماشین بوده اونم تازه در حال اموزش رانندگی دیدن از شوهر اونوقت بود که تازه فهمیدم چرا تا منو دیده سرعتش دو برابر شده به جایی که ترمز کنه پاشو تا اخر گذاشته رو گاز ماشین ...بعدم شوهره میگه اره پسرم تو سرعتت زیاد بوده ...میگم بهش اولا که خودتم میدونی من سرعتم بالا نبود بعدشم اگه من همونجا هم وایستاده بودم این خانومت میزد به من ...میگه اره این خانوم من هول شده گاز و ترمزو اشتباهی گرفته...

حالا شوهره میگه تو قبول کن من پشت ماشین بودم زنگ بزنیم پلیس بیاد که بتونیم از بیمه استفاده کنیم خلاصه که به هر ترتیبی بود منو .......کردن گفتیم باشه...اقای پلیسم که سریع بعد از ۱:۳۰ خودشو رسونده بعد از کلی تحقیقات پلیسی میگه من نمیدونم تقصیر کدومتونه (تو دلم گفتم ایول نابغه...و مقادیر متنابعی حرفای رکیک دیگه که اینجا نمیشه گفت) اخه این خیابونه هم نه تابلو داشت نه خط کشی ...خلاصه که گفت برین پی کارتون تا شنبه بعد از ظهر بیایین فلان جا تا معلوم بشه کدومتون تقصیر کار بودین...

خلاصه که خدا دیده من از شنبه غیر از کلاس رفتن و کار اموزی کار دیگه ای ندارم خودش وسیلشو جور کرد زیاد بی کار نباشم خوب نیست...اره این خدا که قربونش برم من همچین یه چند وقت یه بار یه حال اساسی میده به من ولی من که همچنان شدید دوسش دارم...

حالا تو این هیرو ویر که با موبایل کار دارم این موبایل منم سه چهار روزی هست که جناب مخابرات زحمت کشیدنو قطش کردن...این دیگه میگن غوض قوض غوض ظ ز ذ نمیدونم کدومش درسته شما درست بخونین بالا قوض...

خوب دیگه برم یه یه ساعت بخوابم که دارم وا میرم همچین...

تازه اینم یادم رفت بگم...حالا یه بحثم با بابام دارم بعد از ظهر دوباره...

فعلا ..بایتون